پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

انشعاب ارزی؛ تنها راه‌حل ائتلاف حزبی

انشعاب فرهنگی است عشيره‌ای و متعلق به جوامع و دورۀ چادرنشينی. راه‌حلی که از همان زمان تا دوران ما، به صُوَر مختلف پديدار گرديد و هم‌چنان تداوم و کارکرد دارد. مثلاً در عصری که دهکده‌نشينی شکل گرفت، از آن‌جايی که ديگر امکانی برای جابه‌جايی جغرافيايی وجود نداشت و در صورت بروز اختلاف‌های حاد و شديد، ساکنان دهکده می‌دانستند که خانه‌ها را نمی‌توانند مثل چادرها جمع و کول کنند و به منطقه ديگری کوچ کرده و دوباره آن‌جا برپايش سازند؛ فرهنگ انشعاب بصورت مرزکشی تظاهر يافت. يعنی يک دهکده کوچک تقسيم شد به چند منطقه: بالامحله، ميان‌محله و پائين محله.
مرزکشی و حساب گروه خود را از ديگر گروه‌ها جدا کردن، فرهنگی است عمومی و در همه‌ی کشورهای جهان می‌توانيم اين پديده را لمس و مشاهده کنيم.اما از آن‌جايی که ما ايرانيان در کل، انسان‌های سنتی هستيم، آن فرهنگ را اورژنال و آکبَند نه تنها تا همين امروز دست‌به‌دست چرخانديم و از آن محافظت نموديم، بل‌که هم‌چنان آن‌را به‌ترين راه‌حل‌ها در همه‌ی عرصه‌ها و امور می‌دانيم. مثلاً در روزهايی که هنوز دورۀ فرقه‌ها بود و دين‌ها، ما [يعنی ايرانيان] بعد از دو روز مسلمان شدن، اولين انشعاب را به‌نام مذهب شيعه به ثبت رسانديم. بدنبال آن، نه تنها بر سر جانشينی امام‌ها و به تعداد آن‌ها انشعاب کرديم، بل‌که فقط بر سر جانشينی امام يازدهم، يازده بار انشعاب صورت گرفت که بهائيت، يکی از آن انشعاب‌های ايرانی است.
بعد از انقلاب هم افتاديم به جان حوزه. در کنارش جامعه روحانيت مبارز زديم، سپس انشعابی صورت گرفت و مجمع روحانيون مبارز متولد شد. آنگاه گروه مدرسين حوزه را ساختيم. سه روز بعد از درونش مجمع مدرسين حوزه علميه بيرون آمد. بعد ديديم مدرسين همه از دَم پير و پتال‌اند، توان چماق برداشتن ندارند، طلبه‌های مجاهد را سازماندهی کرديم. چند روز گذشت، وقتی ديديم طلبه‌های مجاهد يکی به ميخ می‌زنند و يکی هم به صاحب سيخ، از درونش طلبه‌های مبارز را سازمان داديم. البته اين پديده مختص جماعت‌های سنتی نيست، احزاب مُدرن را هم شامل می‌گردد. اعضای حزبی اگر شناخت دقيقی از استراتژی اتحادها و ائتلاف‌های حزبی، منطقه‌ای يا جهانی نداشتند، دست‌کم، شناخت دقيقی نسبت به تاکتيک‌ها و بدِ بستان‌های درون جناحی داشتند و شعار اصلی عضويت آن‌ها نيز از پيش مشخص بود: بدون انشعاب هرگز!
در دهه شصت، ديگر تشکلی بمعنای تشکيلات واقعی حزبی، در ايران وجود نداشت. البته يکی‌ـ‌دو نام هرازگاهی به گوش می‌رسيدند ولی آن‌ها فقط يک نام بدون مضمون بودند و در به‌ترين حالت، ماشين رأی جمع‌کنی. ناگفته نماند که تغيير و تحولات جهانی هم تأثيرگذار بود. اما از آن‌جايی که تخصص تک‌تک ما در رشته «بومی‌شناسی» است، سخن «فوکوياما» را در بارۀ «پايان تاريخ» چنين تفسير کرديم: احزاب به تاريخ پيوستند!
همان زمان پرسش کليدی اين بود که حالا خلاء موجود را چگونه بايد پُر کرد؟ گروهی که از قبل پاسخ‌ها را در آستين داشتند، آن‌ها را در مقابل چشمان ديگران گرفتند: بازگشت به زندگی! و ما نيز مانند بچه‌های عاقل و پندپذير برگشتيم بر سر‌ِ خانه و زندگی. چهار برادر از اين طرف دور هم جمع شدند و شرکتی را (مثلاً شرکت هواپيمايی آل‌سکينه) به ثبت رساندند و چهار رفيق هم از آن‌طرف، مثلاً شرکت پارس را راه انداختند. اما هنوز خط توليد يا خط حمل‌و‌نقل راه نيافتاده بود که يکی از اين‌طرف انشعاب کرد و شرکت آل‌کبرا را، و ديگری از آن‌طرف شرکت پارس‌نو را راه‌اندازی کردند. يعنی در عصری که همه‌ی کمپانی‌ها بدنبال شرکت‌های خواهرخوانده می‌گردند و ائتلاف و ادغام حرف اوّل و کليدی را در اقتصاد نوين [و همين‌طور در سياست] تشکيل می‌دهد؛ برعکس، ما تحت تأثير همان فرهنگ کُهن و ريشه‌دار، بدنبال تکه‌تکه‌کردن و اتميزه‌کردن هستيم.
بديهی است که مدارايی و شکيبايی از يک سو، و پای‌بندی به قراردادها و قانون از سوی ديگر دو عامل پايه‌ای حفظ و بقای شرکت‌های تجاری، ائتلاف‌ها و اتحادهای حزبی در همه جای جهان است. شايد بعضی‌ها محق باشند وقتی می‌گويند در مواقعی انشعاب ضروری است. شايد! ولی تجربه انشعاب‌ها _‌بخصوص در ايران‌_ نشان می‌دهند که دلايل آن‌ها روشن و شفاف نيست. عوامل فرهنگی همواره در اين انشعاب‌ها نقش برتر و دست بالا را داشتند. متأسفانه اين پديده در درون احزاب دولتی _‌بدون استثناء‌_ با يک‌سری از عامل‌های منفی اقتصادی مانند حرص و انگيزه چپاول گره خورده است و در نتيجه ائتلاف‌ها و همبستگی‌ها فاقد روح ملی و بيش‌تر سرشتی سهم‌خواهانه دارد. وانگهی، برادران ما هنوز انشعاب را يکی از اصول اعتقادی خود می‌دانند. کسی که از همان آغاز با نگاه و تمايل به انشعاب وارد يک جريان ائتلافی می‌گردد، هرگز نمی‌تواند عضو ائتلافی مفيد و راه‌گشايی باشد. آيا بايد با چنين واقعيتی ساخت و سوخت و تن به قضا و قدر داد؟ آقای رضايی مغز متفکر اقتصادی‌ـ‌نظامی ايران، پاسخ منفی به اين پرسش می‌دهد. وی در مصاحبه‌ای با روزنامه کارگزاران ضمن تحليل از چشم‌اندازهای سياسی، غيرمستقيم تفسير نوينی از هم‌زيستی مسالمت‌آميز ميان انشعاب و اتحاد (؟!) ارائه می‌دهند. اصل ماجرا چيست و اين تحول متناقض از کجا سرچشمه می‌گيرد؟
در انتخابات رياست جمهوری نُهم، چند محفل مختلف زير عنوان اصول‌گرايان ائتلاف کردند تا کرسی رياست جمهوری را در اختيار خود بگيرند. يکی از هدف‌های سياسی‌ـ‌اقتصاديی که اين محافل بدنبال آن بودند، در دست گرفتن کليد صندوق «حساب ذخيره ارزی» بود. بعد از انتخابات، رئيس جمهور و شرکاء، خودشان را مالک اصلی حساب ذخيره ارزی معرفی کردند و بی‌توجه به قانون و توصيه‌های ريش سفيدان قبائل سياسی، موجودی آن ته کشيد. ظاهراً يک خبر غيرموثق می‌گويد هنوز هفت ميليارد دلار ارز در صندوق موجود است. در هرحال اين اعمال انحصارگرانه ائتلاف کنندگان را بر سر دو راهی قرار داد. اگر انشعاب بکنند و کانديدای ديگری را برای انتخابات آينده معرفی نمايند با دو مشکل روبه‌رو خواهند شد: نخست، از کجا معلوم که نامزد آن‌ها پيروز انتخابات باشد؛ دوم، اين عمل نوعی تودهنی‌زدن به ولی فقيه است که از رئيس جمهور حمايت نمود. از اين طرف هم ديگر نمی‌شود در دوره‌ای که قيمت نفت چند برابر گرديد، چهارسال آزگار گردن کج کرد و شاهد ريخت و پاش‌های رئيس جمهور بود.
مغز متفکر اقتصاد ايران اين معضل را با يک فرمول بسيار ساده به نفع ائتلاف‌کنندگان حل نمود: انشعاب ارزی، به‌تر و درست‌تر از انشعاب حزبی است! از اين به بعد قرارست يک صندوق را تبديل کنند به دو صندوق «حساب ذخيره ارزی» و صندوق «توسعه ملی». يکی در اختيار رئيس جمهور و شرکاء باشد و ديگری در اختيار حواشی.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آقای درویش پور عزیز
بدیهی است که همه این انشعابات در بخشهای مختلف نه در جهت منافع ملی،که در جهت منافع کاملا فردی و نه حتی گروهی است.آخوند جماعت و َبه آخوندها ،سایز جیبهایشان را که حتما می دانید؟!
نی لبک

حسـن درويـش‌پور گفت...

!نی لبک عزيز و خوش نوا
حتمن دقت کرده ای که متن نوشته برمحور يک موضوع و مورد ويژه شکل گرفته است. اما اگر بخواهم در چارچوب کلی سخن بگويم، بخش نخست سخن شما را می پذيرم که سياست عمومی نظام جمهوری اسلامی، کوچکترين توجه ای به منافع ملی نداشت. اما، طراحان و کارگزاران آن سياست (و حالا شما می خواهيد چپاول يا هر اسم ديگری رويش بگذاريد) هم معمم بوند و هم مکلا. به زبانی ديگر، در نظام جمهوری اسلامی، جيب قبای همه گشاده است
در خاتمه: خوشحال شدم نازنين که حداقل از طريق کامنت خبری از تو گرفتم. هرجا هستی شاد و پويا باشی!