یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

واژه‌های «شناور» در مکتب روزنامه کيهان ـ ٢

٣ـ مثل ديگر روزهايی که در چند ماهه گذشته پشتِ سر گذاشته بودم، عصر روز سه‌شنبه ( ١٥ شهريور ١٣٦٢) نيز مطابق معمول بعد از پايان کار و پس از خريدن روزنامه کيهان، بدون کوچک‌ترين توقفی راهی خانه شدم. در بخش پيشين توضيح دادم که «کمتر آفتابی شدن» هم بدون دليل نبود. به‌خصوص از لحظه‌ای که شنيدم اوائل ماه گذشته (مردادماه) به خانه پدری‌ام هجوم بُردند و بيش از هفت ساعت تمام خانه را زير و رو و همه‌ی زوايای آن را وجب به وجب گشتند و اصل سرمايه‌ی مرا که بيش از دو وانت کتاب بود، به تاراج بُرده‌اند؛ بيش‌تر جانب احتياط را می‌گرفتم.
روزنامه را که ورق می‌زدم، چشمم افتاد به خبر زير و دهانم از تعجب باز ماند:


در خبر فوق، بوی توطئه و پرونده‌سازی کاملاً به مشام می‌رسيد! آن هم در کيهان پيش از دورۀ شريعتمداری. اگرچه آن زمان شريعتمداری رابطه‌ای پيوسته با روزنامه کيهان داشت ولی، هنوز کيهان ارتباط سيستماتيک با نهادهای مختلف امنيتی نداشت. شريعتمداری هم آن روزها [يعنی در لحظه‌ی انتشار خبر] سرش گرم بازجويی از آقايان «رحمان هاتفی» يکی از دبيران خوش‌فکر روزنامه کيهان، و «رضا غبرايی» صاحب امتياز نشريه «کار» بود. با وجود بر اين، اصل مسئله اينجاست که چرا اين باز چرخ زد و زد و ناگهان بر سر نام من نشست؟ لاهيجانی‌ها ضرب‌المثلی دارند که در برخورد با اين قبيل قضايا می‌‌گويند: «آن زمان که «بود» بود، ما «نبود» بوديم!». آن زمان که پارادايم حاکم بر فضای سياسی ايران چريکی بود و همه عشق چريک شدن داشتند، من و رفيقم جمشيد طاهری‌پور وقتی در بهار سال ١٣٥١ بر سرِ اجرای قراری در محاصره مأموران امنيتی قرار گرفتيم؛ برخلاف قوانين چريکی از سيانور استفاده نکرديم و آن‌ها را زير پا له کرده و زنده دستگير شديم.
نمی‌خواهم بگويم اصل خبر از اساس دروغ و ساختگی بود. نه! برادران از خانه پدری‌ام به جز کتاب‌ها، چهار عدد کوله‌پشتی عادی [نه نظامی] که در هر خانه‌ای يافت می‌شوند، به اضافه بيش از چهارصد عدد نوارهای موسيقی، از سمفونی‌های بزرگان موسيقی جهان گرفته تا سری کامل ترانه‌های خوانندگانی مانند مرضيه، دلکش، بنان و گوگوش و غيره را با خود بُردند. وانگهی، دست‌کم از سال ١٣٥٠، قريب به اتفاق همشهريانم نگارنده اين سطور را که سبيل‌های نسبتاً بلندی داشت، مفتخر به لقب «حسن استالين» نموده بودند؛ چه شد که امروز برادران برچسب «منافقين» را بر پيشانی اينجانب چسباندند؟
اولين بار بود که فهميدم واژه منافقين در مکتب اسلام سياسی، معنای ثابتی ندارد و شناور است. يک واژه ابزاری است که در برخورد با ديگر نيروهای سياسی، می‌توان به دل‌خواه از آن بهره گرفت. مهم‌تر، در صفحه‌بندی روزنامه، خبر دستگيری منافق لاهيجی را در زير خبر مهم روز که «دادستان انقلاب ارتش همراه با دادياران و ديگر کارکنان دادرسی انقلاب ارتش و دادسرای دادگاه نظامی اصفهان پيش آيت‌اله طاهری امام جمعه اصفهان رفتند» قرار دادند که وقتی دادستان شهر ما خبر فوق را می‌خواند، خبر زيرين را هم ببيند و به‌رغم جعلی بودن خبر، خط اصلی برخورد با قضيه را که همانا منافق بودن صاحب پرونده است، دنبال کند. چه دليلی داشت که گزارش‌گر کيهان اين چنين جانب‌دارانه برخورد کند؟ به‌زعم من مهم‌ترين دليل تحقق همان سياست راه‌گشايی است که در بخش پيشين توضيح داده‌ام. بد نيست ببينيد اصل ماجرا چه بود؟
گروهی که خانه پدری‌ام را در اواخر تيرماه يا اوائل مردادماه [تاريخ دقيق را بخاطر ندارم] مورد تفتيش قرار دادند، عضو تشکيلات کميته انقلاب اسلامی بودند. بعد از اين تفتيش ميان دو نهاد سپاه پاسداران و کميته انقلاب اسلامی اختلاف افتاد و برخوردهايی شکل گرفت. سپاه معتقد بود به‌دليل مسائل سياسی‌ـ‌امنيتی، آن‌ها يگانه ارگانی هستند که حق پی‌گيری پرونده را دارند و نبايد نهادهای ديگر در اين پرونده دخالت کنند؛ از آن طرف کميته انقلاب اسلامی دليل می‌آورد صاحب پرونده که تمام سلاح‌های سازمانی را يک‌جا به سپاه پاسداران تحويل داد، يکی از افرادی است که اطلاع دقيقی از مصادره‌ی سلاح‌های ژاندارمری استان گيلان دارد. وقتی گزارش‌گر کيهان ديد که بعد از گذشت يک ماه از ماجرا، اختلاف ميان دو نهاد بر سر پرونده آدمی که ارزشِ نفس کشيدن ندارد، در حال تشديد شدن است، با انتشار خبر فوق، غيرمستقيم دخالت می‌کند و رهنمود می‌دهد. در واقع با منافق شناختن صاحب پرونده، هم سپاه را آرام می‌کند و هم سهمی برای کميته قائل می‌گردد. آيا نهادها اين رهنمود کيهان را پذيرفتند؟ ادامه داستان تأثير کار کيهان را نشان می‌دهد:
دو روز بعد از گذشت انتشار خبر، پدر پيرم با تنظيم شکايت‌نامه‌ای به دادستانی انقلاب اسلامی شهرستان مراجعه کرده و عليه خبرنگار کيهان [دقت کنيد نه عليه نهادها] مبنی بر انتشار خبر جعلی شکايت می‌کند. اما دادستان محترم پيرمرد هفتاد و چند ساله را به جُرم اين‌که پدر يک منافق است، دستگير و روانه زندان می‌کنند.
اين نمونه‌ها که يکی‌ـ‌دو تا هم نيستند بخوبی نشان می‌دهند که موقعيت کنونی کيهانی‌ها، محصول يک‌سری کارکردها و بسترسازی‌های پيشين است.