چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۹

نوروز سبز يعنی تدارک و برنامه‌ريزی ـ ٢


٢
وقتی می‌گوئيم سنت نوروزی با انگيزه تشخيص دقيق زمان برای برنامه‌ريزی در زندگی شکل گرفته بود، ساده‌ترين برداشت اين است که ما با يک قوم تلاش‌گری روبه‌رو هستيم. قومی که همۀ تلاش‌ها و تفکرش در جهت به‌زيستی، نظم‌پذيری و قاعده‌مند کردن مناسبات درون قومی، تشخيص منافع و امنيت قومی، و پاس‌داری از اين منافع با ايجاد روابط مسالمت‌آميز با ساير اقوام و اديان. به‌عبارت ديگر در پس سنت نوروزی، داستان شکوفايی انديشه قومی پنهان است که با تکيه بر اين سنت، توانست نخستين سازمان دولتی را در جهان نظم و سامان دهد.

تمام مواردی را که در بالا آمده‌اند، برگرفته از داده‌هايی است که از روی سنگ نوشته‌ها و لوح‌ها ترجمه شده‌اند. داده‌هايی که می‌گويد سنت نوروزی بيش از سه هزار سال در ايران کنونی سابقه دارد. اگر آن‌را در ظرف زمان خود قرار دهيم بدون هيچ اغراقی، هم بيان‌گر خوديابی انسان ايرانی است و هم نشان‌گر بالا بودن درجه آی.کيوی نياکان ما در مقايسه با ساير قوم‌ها. قومی که زمان را کشف و تقويمی می‌کند و دست‌کم از زمان کمبوجيه (٥٢٧ قبل از ميلاد)، اوّل فروردين رسماً نخستين روز سال نو و آغاز جشن‌های نوروزی در تاريخ شناخته می‌شوند و به ثبت می‌رسند؛ بدون هيچ غلوّی بايد گفت قوم متفکری بودند. اما از آن‌سوی نيز می‌دانيم که يک جامعه متفکر، هرگز نمی‌تواند گرفتار سرنوشتی گردد که به قول دکتر سيدجواد طباطبايی، بمدت شش‌صد سال بدون انديشيدن و بی‌تفاوت به آينده و موقعيت خويش در منطقه، تنها روزها را شب و سال‌ها را بی‌هيچ تحول و تغييری در زندگی، پشتِ سر می‌نهاد. اين سير قهقرايی را چگونه می‌توان توضيح داد و بررسيد؟

اگر تشخيص دقيق زمان، اساس و مبنای سنت نوروزی را رقم می‌زنند، فهم رابطه‌ی مثلث جامعه‌_زمان‌_سنت، تا حدودی می‌تواند ما را در جهت کشف ذهنيت نياکان ما کمک کند. از اين منظر، در نخستين بيان می‌توان گفت که جامعه ايرانی کاشف دوبارۀ زمان تحميلی هستند! آنان سنت چند هزار ساله‌ای را که روز را با اشکال مختلف ماه تقويمی می‌کرد، ناديده گرفتند و شکستند. در واقع برخلاف بسياری از گروه‌های سياسی ايرانی شب‌تابی که سنتاً عادت کرده‌اند تا روز را با عيار شب بسنجند، روشنايی‌های دموکراسی را وانهند و همه‌ی نيروی خويش را در جهت کشف و تبليغ سيه‌کاری‌های حکومت‌های مستبد مصروف دارند؛ نياکان ما ديدند که زندگی را نمی‌شود با عيار شب و سال‌نامه قمری، تنظيم و برنامه‌ريزی کرد. هرچند چنين نگاه و تحولی، پيش از اين‌که محصول تفکر و برگرفته از تراوش‌های ذهنی جامعه باشد، بيش‌تر تحت تأثير فشارها و اجباری‌ست که محيط زيست تحميل می‌نمود. با اين وجود، دو نکته محوری را نبايد ناديده گرفت: نخست، ثبات و تداوم فشارهای زيست محيطی بخصوص کمبود آب از يک‌سو، و دوم، ثبات اراده اقوامی که تصميم گرفته بودند در چنين مکانی زندگی کنند از سوی ديگر، بستر مناسبی برای نظم‌پذيری و مسئوليت‌پذيری بيش‌تر در ميان اقوام گشود. قوم‌های اين منطقه، از بابِل بگيريد تا زابُل، و از بندرعباس کنونی بگيريد تا اصفهان، دست‌کم می‌دانستند اگر زمين‌های کشاورزی به‌موقع آبياری نگردند، آن سال مردم گرفتار خشک‌سالی خواهند بود. بی‌سبب نيست که سنت قنات‌سازی در مقايسه با سنت نوروزی، اهميت و جايگاه ويژه‌ای در نزد ايرانيان داشتند.

آن زمانی زندگی يک ساز ديگر می‌زند
سازگاران را به همراهش به غلتان افکند

در اينجا سخن بطور مشخص بر سرِ جامعه است. بديهی‌ست در درون هر جامعه‌ای، هميشه گروهی زندگی می‌کردند و می‌کنند که به افراد خوش‌فکر و نخبه معروف‌اند. اما زمانی نخبگان يک جامعه می‌توانند بال و پر بکشند که جامعه از هر لحاظ آمادگی ذهنی داشته باشد. دست‌کم جامعه آن روز ايران دارای چنين آمادگی و ظرفيتی بود. همه می‌دانستند که خشک‌سالی در هر منطقه‌ای، به‌مفهوم واقعی تهديدی است برای ساير مناطقی که آبادتر و سرسبزترند. آنان به تجربه فهميدند که ميان باروری زمين‌های شخصی، با آبادانی سرزمين پدری ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. تحت تأثير چنين فرهنگ و نگرشی، راه برای شکوفايی انديشه و شکوفايی نخبگان باز شد و آن‌ها سازمان‌دهی قنات‌ها، سازمان‌دهی توليد و سازمان‌دهی ماليات‌ها [حق سهم حاکم و ميراب‌باشی] را براساس تقويمی تقريباً با ثبات‌تر از تقويم پيشين تنظيم کردند و به‌جريان انداختند. تداوم اين عمل منجر شد به تشکيل نخستين سازمان دولتی بزرگ در جهان. دولتی که زير مجموعه آن متشکل بودند از نهادهای حقوقی، مالياتی، راه‌سازی، پُست، نظام وظيفه، ارتش، امور بازنشستگی و فرهنگ.

امپراطوری بزرگ، اوج شکوفايی و تحول جامعه‌ای است که در تشخيص منافع قومی[=ملی] و امنيت قومی خود موفق بود و آن را با زبانی ساده و عامه‌فهم به‌صورت باروری زمين و آبادانی سرزمين پدری فرموله کرده بود. ولی آيا آن‌گونه که در فرهنگ عاميانه آمده است هر اوجی سرانجام به فرود منتهی می‌گردد؟ اگر پاسخ‌تان منفی است، پس چرا حکومت هخامنشيان تنها دو قرن دوام آوردند؟ آيا نسل‌های جوان‌تر نسبت به منافع و امنيت ملی [در اينجا واژه ملی برای تسهيل بيان و رساندن منظور آمده است] خود بی‌تفاوت شدند؟ اگر نه، پس دليل پشت کردن مردم به حکومت هخامنشيان چه می‌توانست باشد؟ حکومتی که بنيانش مبتنی بود بر گسترش ارتباطات و اطلاعات؛ نخستين جاده شوسه را با زيرساختی کاملاً مهندسی شده در جهان ساخت تا روابط ميان شهرها و انسان‌ها را بيش‌تر و نزديک‌تر کند؛ نخستين حکومتی که آموزش را اجباری نمود، سازمان پُست را راه‌اندازی کرد تا در کوتاه‌ترين زمان ممکنه اخبار و اطلاعات قابل انتقال و تبادل باشند؛ چرا می‌بايست مورد بی‌مهری مردم قرار بگيرد؟ راز دو هزار سال تفرقه و عقب ماندگی ايران را بايد در همين نقطه جست‌و‌جو کرد و پاسخ داد.


__________________________________

جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

نوروز سبز يعنی تدارک و برنامه‌ريزی ـ ١


اين روزها همه از «نوروز سبز» سخن می‌گويند. آيا سبز بودن نوروز کشف جديدی است؟ آيا اين يادآوری‌ها و تأکيدها بدين معناست که امسال، با نگاهی تعميق يافته‌تر به نوروز می‌نگريم؟ تا آن‌جايی که من می‌فهمم ماهيت نوروز [در ادامه توضيح خواهم داد] هميشه سبز بود و غيرقابل تغيير. اگر بپذيريم نوروز هموارۀ وضعيت و معنای ثابتی داشت، پس تأکيد ويژه ما بر سبزی يا سبزتر بودن نوروز، بدين معناست که زاويه ديد و عمق نگاه ما از اساس تغيير کرده‌اند و آن‌چه را که امسال می‌بينيم، همان چيزهايی نيست که در سال‌های پيش مشاهده می‌کرديم. آيا واقعاً همين‌طور است؟

١
همه‌ی سنت‌ها در طول زمان، به‌طور مداوم توسط انسان‌ها بازنگری و پردازش شده‌اند و هنوز هم می‌شوند. بجرأت می‌توان گفت که اغلب رسم‌های رايج در جهان امروز، همان مراسمی نيستند که بنا به دلايل خاصی از ابتداء شکل گرفته بودند. برخی از اين سنت‌ها، مثلاً مراسم کريسمس، از بنيان مُدرن و به روز شده‌اند. اين رسم امروز تا حدودی سيمای زمينی به‌خود گرفت و بُعد اقتصادی‌اش چنان با زندگی عمومی ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد، که بُعد عقيدتی آن کاملاً کم‌رنگ و کم جلوه به نظر می‌رسند. برعکس، بخشی ديگر مثلاً مراسم عيد غدير، که انگيزه‌های سياسی علت واقعی شکل‌گيری، ويرايش و رواج چنين داستانی در بين اقليتی از مسلمانان و يا دقيق‌تر، در بين مخالفان خلافت امويان بود؛ در طول زمان، به باوری مذهبی تحول يافت. اگر پرداخت‌های اوليه و قديمی سبب شد تا گروهی از دل داستان غدير تئوری امامت و سپس تئوری موروثی بودن امامت را به‌نفع فرقه شيعه استخراج کنند؛ در پرداخت‌های جديد و در زمانه ما، گروهی ديگر از دل همان داستان، تئوری ولايت فقيه را استخراج کرده‌اند و اکنون، در حال تنظيم تئوری ولايت موروثی هستند.

اين مقدمه را آوردم تا بگويم انسان‌ها براساس تمايل‌ها و نيازهای خود، سنت‌ها را رنگ‌آميزی و تغيير می‌دهند. اما اگر بازنگری و پرداخت در امور سنت و تغيير ماهيت آن يک قاعده کلی و عمومی است و قابل مشاهده در گوشه و کنار جهان؛ آيا حق با آنانی نيست که نوروز امسال را سبز يا سبزتر جلوه می‌دهند؟ اگر ما تابع قاعده عمومی باشيم راه ديگری جز قراردادن سنت نوروزی در کنار ديگر سنت‌های جهان وجود ندارد. آن‌وقت ناچاريم اين اصل را بپذيريم که جشن نوروز هم دست‌کاری شده و تغيير ماهيت يافته است. هر سخنی غير از اين، يادآور همان داستان و فرهنگ ايرانی خواهد بود که در پاسخ به هر پرسش و استدلالی می‌گويد: مايه‌ی ماست ما چيز ديگری‌ست! آيا چنين قاعده‌ای را می‌پذيريد؟

عموماً تفاوت‌های شگرفی ميان سنت‌های زمينی که برگرفته از زندگی است و تحت تأثير سال‌ها محاسبه و تجربه عملی شکل می‌گيرند، و سنت‌های عقيدتی‌ـ‌ذهنی که متأثر از روياها و ايده‌آل‌ها هستند، وجود دارند. برخی از سنت‌های زمينی ممکن است استثنائی بر قاعده باشند. اتفاقاً در ارتباط با استثنائی بودن سنت نوروزی، ناچارم بگويم مايه ماست ما اين دفعه واقعاً متفاوت بود، البته با اين توضيح که سنت نوروزی برگرفته از تفکر سبزی است که نياکان ما با محاسبات دقيق رياضی، آن را نظم و سامان دادند. به‌همين دليل در ميان سنت‌های جهان، جشن نوروز يک استثناءست. زيرا که يکی از نخستين مراسم زمينی و غيردينی در جهان هست که با انگيزه تشخيص دقيق زمان برای برنامه‌ريزی _‌هم در حوزه خانواده و هم در عرصه اجتماع‌_ شکل گرفته است. فلسفه وجودی و علت رواج و دوام آن تا به امروز، بدليل فکر سبزی است که خواهان باروری زمين و آبادانی سرزمين پدری‌ست. با توجه به چنين ماهيتی، بنيان‌های اصلی اين سنت باستانی نه تنها غيرقابل تغيير هستند، بل‌که فلسفه وجودی آن اين راه را می‌گشايد که به تناسب نيازهای زمانه در عرصه برنامه‌ريزی، اتوماتيک‌وار به روز گردد و هم‌چنان با طراوت و جهان‌پسند باقی بماند.

اگر ما گاهی نوروز را بی‌رنگ، يا زمانی آن‌را سبزتر از هميشه می‌بينيم، دليل اين گوناگونی و تغيير رنگ‌ها، هيچ ربطی به ماهيت و فلسفه وجودی سنت نوروزی ندارد و بيش‌تر، ناشی از عدم دانش و اطلاعات ما است. در مقاطع مختلف تاريخی که می‌توانيم آن‌ها را به دوره‌های نوسان‌های شديد انديشه‌ای در ايران تعبير کنيم (آخرين آن‌ها دورۀ سی ساله اخير است)، هر زمان که ايرانيان با نگرش سطحی به سنت نوروز نگريستند و جنبه‌های اجتماعی و زمينی سنت را ناديده گرفتند؛ متناسب با اين ضعف، پای غريبه‌ای بر جمع محتويات سفره هفت سين باز و اضافه شد. گروهی قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشتند و گروهی ديگر، ديوان حافظ را. اگر شناخت از سنت دقيق و همه جانبه بود، به احتمال زياد کسی پيدا می‌شد تا از اعماق دل فرياد بکشد و بگويد که سفره هفت سين سنبل و نشانه‌ای است برای يادآوری وظيفه‌ها و مسئوليت‌های افرادی که در هنگام تحويل سال بر سرِ سفره نشسته‌اند. هرکسی موظف است از همان نخستين لحظه‌های سال نو، سهم و نقش خويش را در باروری زمين و آبادانی سرزمين پدری، دقيق بداند. به زبانی ديگر، سفره هفت سين نماد برنامه‌ريزی خانوادگی در طول سال است و اين نماد، چه ارتباطی با استخاره قرآن و فال حافظ دارد؟ اگرچه زمانه تغيير کرد و دولت مُدرن امروز وظايف آبادانی را برعهده می‌گيرد و برنامه‌ريزی می‌کند ولی، آن تفکری که نخستين بار قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشت، امروز نيز مهم‌ترين و پايه‌ای‌ترين نهاد دولتی يعنی سازمان برنامه و بودجه را نابود می‌کند و معتقد است که به کمک استخاره می‌توانيم هم ايران و هم جهان را مديريت کنيم.

پرسش کليدی اين است که اگر نوروز حاصل فکر و محاسبه و نشانه‌ی فکور بودن نياکان ما بود، آن تفکر چرا در جامعه ما تداوم و تحول نيافت؟ چرا ما هنوز هم در تشخيص منافع و امنيت ملی و محاسبه دقيق آن در عرصه بين‌المللی ناتوانيم؟ گروهی می‌گويند که تاريخ ايران، تاريخی است پُر از پيچ و خم‌های فراوان و نياکان ما، فراز و نشيب‌های بسياری را پشتِ سر نهاده‌اند. بديهی‌ست که تهاجم‌های مختلف، هم تأثيرهای متفاوتی را بر تفکر، فرهنگ و سنت‌های ايرانی گذاشتند، و هم نياکان ما مجبور شدند زندگی را دوباره از زير صفر شروع کنند. دو سال پيش، گوشه‌ای از اين تأثيرهای شکلی را در ارتباط با مراسم نوروز، در نوشته‌ای زير عنوان «هفت جيم را به‌جای هفت سين بچينيد» توضيح دادم. اما پاسخ هم‌وطنان ما يک اشکال تاريخی‌ـ‌فنی دارد و به‌عنوان نمونه، اسناد تاريخی گواهی می‌دهند بی‌فکری، نادانی و عدم محاسبه دقيق دولت‌مردان وقت، زمينه را برای تهاجم قوم مغول به ايران مهيّا نمودند. اين خطر ممکن است همين امروز هم تکرار گردد زيرا، سلطان کنونی قدم در جاده‌ای نهاده است که پيش از او سلطان محمد خوارزم‌شاه از آن گذر کرده بود. وانگهی، فرض کنيم که تهاجم‌های مختلف به ايران زمين، به‌قدری شديد و سنگين بودند که همه نهادهای کشوری از بنيان تار و مار و نابود شدند‌. با اين وجود، پذيرش اين حقيقت تلخ هرگز نمی‌تواند توجيه‌گر فرضيه‌ای شود که فرود جامعه‌ای را، با سقوط فيزيکی اشياء به ته دره که از اساس متلاشی می‌گردند؛ هم‌طراز و برابر می‌گيرد. هر جامعه‌ای دارای انباشتی از فکرها و تجربه‌های گوناگون از نسل‌های پيشين است، و بنا به قاعده، تهاجم‌های مختلف هرگز نمی‌توانستند گسلی بنيانی ميان نسل‌ها ايجاد کنند. گرچه امروز رُشد و تنوع تکنولوژی _بخصوص انقلاب انفورماتيک‌_ تنوعی در نگرش‌ها، سليقه‌ها و نوع زندگی نسل‌های جوان به‌وجود آورد و از اين منظر، ميان نسل‌ها شکافی پديدار گرديد ولی در اينجا سخن بر سرِ جامعه‌ای است که تا قبل از دويست سال پيش، تفاوت چشم‌گيری ميان زندگی نسل‌های مختلف‌اش ديده نمی‌شود. قرن‌هايش همه شبيه هم هستند و راه و روش حل مسائل، همان راه و روشی است که پيران قوم، سينه به سينه از پيران قرن‌های پيش‌تر از خود شنيده‌اند. جامعه‌ای که می‌تواند سنت‌های خرافی خود را سينه به سينه تا همين امروز انتقال دهد، اگر هنر و دانش و انديشه‌ای داشت، بديهی است که آن‌ها را هم سينه به سينه انتقال می‌داد. شبيه کار سترگی که نقال‌ها در جامعه شفاهی ايران انجام می‌دادند. آن‌ها با برپايی مجالس شاهنامه‌خوانی، هم زبان پارسی را زنده نگه داشتند و هم فرهنگ پارسی را گسترش دادند.

ادامه دارد

__________________________________

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

پيام نوروزی پرزيدنت اوباما


من می‌خواهم بهترين آرزوهای خود را به همه کسانی که نوروز را در ايالات متحده، و در سراسر جهان جشن می‌گيرند تقديم کنم. در اين جشن سال نو، دوستان و اعضای خانواده برای تأمل برآنچه در سال گذشته روی داده است، برگزاری مراسم با يک‌ديگر و سهيم شدن در اميدهای آيندۀ خود فرصتی يگانه در اختيار دارند.

يک‌سال پيش من فرصت را مغتنم شمردم تا با مردم و رهبران جمهوری اسلامی سخن بگويم و فصل تازه‌ای از تعامل را براساس منافع و احترام متقابل پيش‌نهاد کنم. من بدون هيچ‌گونه توهمی به اين کار دست زدم. برای مدت سه دهه ايالات متحده و ايران از يک‌ديگر روی‌گردان بوده‌اند. رهبران ايران از راه خصومت با آمريکا سعی در ايجاد مشروعيت برای خود داشته‌ند. و ما بر سر بسياری از مسائل با يک‌ديگر اختلافات جدی داريم.

سال گذشته من اعلام داشتم که انتخاب برای يک آيندۀ به‌تر در دست رهبران ايران است. اين سخن امروز نيز به قوت خود باقی است. ايالات متحده همراه با جامعه بين‌المللی حق شما را به استفاده مسالمت‌آميز از انرژی هسته‌ای به رسميت می‌شناسد ـ ما از شما تنها خواستار پای‌بندی به همان مسئوليت‌هايی هستيم که برای کشورهای ديگر نيز وجود دارد. ما از شکايت‌های گذشته شما آگاهيم‌ ـ خود ما نيز شکايت‌هايی داريم ولی برای حرکت به‌سوی جلو آماده‌ايم. ما می‌دانيم که شما با چه چيزی مخالف‌ايد؛ اکنون بگوئيد که با چه چيزی موافقت داريد؟

رهبران ايران به دلايلی که تنها خودشان می‌دانند، از پاسخ‌دادن به اين پرسش ناتوان مانده‌اند. آن‌ها پيش‌نهادهای مبتنی بر حُسنِ نيت جامعه بين‌المللی را رد کرده‌اند. آن‌ها به راهی که برای ايرانيان فرصت‌های بيش‌تر به ارمغان می‌آورد، و به يک تمدن بزرگ امکان می‌دهد تا جای شايسته خود را در خانواده [بين‌ال]ملل بازيابد، پشت کرده‌اند. رهبران ايران در برابر دستی که بسوی‌شان دراز شده، تنها مشت گره‌کرده خود را نشان داده‌اند.

سال پيشين جهان با تحسين ايرانيان را که خواستار برخورداری از حقوق جهانی خود برای شنيده شدن صدای‌شان بودند، نظاره کرد. اما با نهايت اندوه، آرمان‌های مردم ايران نيز، با مشت گره‌کرده روبه‌رو شد، مردم در حالی‌که با سکوت در خيابان‌ها راه می‌پيمودند در معرض ضربات باتوم قرار گرفتند؛ زندانيان سياسی گردآوری شدند و مورد بدرفتاری قرار گرفتند، اتهامات پوچ و بی‌اساس عليه ايالات متحده و غرب عنوان گرديد؛ و مردم در همه جا از ددن ويديوی کشته شدن يک زن جوان در خيابان وحشت‌زده شدند.

ايالات متحده در امور ايران مداخله نمی‌کند. تعهد ما ـ‌مسئوليت ما‌ـ اين است که بخاطر آن حقوقی که برای همۀ موجودات انسانی که بايد جهانی باشد بپا خيزيم. اطن حقوق سخن‌گفتن آزادانه، حق تجمع بدون ترس، حق برخورداری برابر از عدالت و بيان نظرات خود بدون روبه‌رو شدن با انتقام‌جويی عليه خود شما و خانواده‌های‌تان را در بر می‌گيرد.

من ميل دارم ايرانيان بدانند که کشور من به چه اعتقاد دارد. ايالات متحده به منزلت فرد فرد موجودات انسانی، و به يک نظم بين‌المللی که کمان تاريخ را در جهت تصميم عدالت خم می‌کند، و به آينده‌ای که در آن ايرانيان بتوانند حقوق خود را به کار بندند، به‌طور کامل در اقتصاد جهانی مشارکت داشته باشند، و از طريق مبادلات آموزشی و فرهنگی در فراسوی مرزهای ايران، به غنای جهان کمک‌کنند، معتقد است. اين آينده‌ای که ما در جست‌وجوی آن هستيم. ان آن چيزی است که آمريکا بدان اعتقاد دارد.

به همين سبب، ما در حالی که هم‌چنان با دولت ايران اختلاف داريم، به تعهد خود نسبت به آيندۀ اميدوارانه‌تر برای مردم ايران پای‌بند می‌مانيم. افزايش فرصت‌ها برای مبادلات آموزشی به نحوی که دانشجويان ايرانی بتوانند به کالج‌ها و دانشگاه‌های ما بيايند و کوشش ما در جهت حصول اطمينان از اين که ايرانيان می‌توانند به نرم‌افزار و فن‌آوری اينترنت که آن‌ها را به برقراری ارتباط با يک‌ديگر و با جهان بدون ترس از سانسور قادر می‌سازد، نمونه‌هايی از اين پای‌بندی است.

در وهلۀ آخر بگذاريد با صراحت صحبت کنم: ما بمنظور پاسخ‌گو قرار دادن دولت ايران با جامعه بين‌المللی در حال همکاری هستيم، زيرا آن‌ها از عمل به مسئوليت‌های خود سر باز می‌زنند. ولی پيش‌نهاد ما در زمينه تماس‌های فراگير ديپلماتيک و برقراری گفت‌و‌شنود به قوت خود باقی است. واقعيت اين است که طی سال گذشته، اين دولت ايران بود که منزوی ساختن خود را برگزيد، و تمرکز بر روی گذشته را بجای تعهد برای يک آينده به‌تر، که جز شکست خود حاصلی در بر ندارد، انتخاب کرد.

سال گذشته من به نقل سخنی از سعدی شاعر «بنی آدم اعضای يک‌ديگرند / که در آفرينش ز يک گوهرند» پرداختم. من هنوز به اين گفته معتقدم ـ من با تمامی تار و پود وجود خود به آن اعتقاد دارم. و در حالی که ما هم‌چنان با يک‌ديگر اختلاف داريم، دولت ايران باز از حق انتخاب برای پی‌گيری يک آيندۀ به‌تر و عمل به مسئوليت‌های بين‌المللی خود، و در همان حال احترام به منزلت و حقوق بنيادين مردم خود برخوردار است.

از شما سپاس‌گزارم
عيد شما مبارک!

منبع: کاخ سفيد ـ دفتر سخن‌گو / 20 مارس 2010(pdf)

__________________________________

پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

چهارشنبه‌ها، همه سُری و سوری هستند

تقريباً دو هفته پيش، ولی فقيه در ديدار با اعضای مجلس خبرگان يادآوری کرد که همواره رأی و نظر عامه مردم را بر نظر خواص ترجيح می‌دهد. رسانه‌های داخلی نيز متن «سخنان مهم رهبری» را دو بار منتشر نمودند تا پير و جوان با ديدگاه تازه رهبر آشنا گردند. اما برخلاف آن گفتار، حالا که عموم مردم بر اين عقيده‌اند که چهارشنبه سوری يکی از ارزش‌مندترين سنت‌های ملی ما ايرانيان است؛ ولی فقيه به بهانه پاسخ به استفتای مريدان، دو پا را در يک کفش کرد و ساز وارونه‌ای نواخت: چهارشنبه سوری مبنای شرعی ندارد، نوعی آتش پرستی است.

وقتی رهبر کشوری نسبت به سنت‌های ملی خود اين همه بی‌تفاوتی نشان می‌دهد و شمشير از رو می‌بندد تا آشکارا بگويد ميان سنت‌های مذهبی و سنت‌های ملی به‌هيچ‌طريقی نمی‌شود سازشی برقرار نمود؛ به‌ترين واکنش اين است که بگوئيم: دَمت گرم! زيرا رهبر با اين فتوا، هم دلِ ما را روشن کرد و هم آينده ما را. به قول آقای «فريد» شاعر مجيزگوی دربار ولايت:
« روشنان را روشنی از آفتاب رهبری‌ست»
گرچه رهبر از خرد، از علم و از دانش تهی‌ست.

يک ضرب‌المثل شيرين پارسی می‌گويد: درست است که ما نمُرده‌ايم [شما بخوانيد پيرو ولايت نيستيم] ولی، هم مُرده و هم آداب و سنت خاک‌سپاری را بارها از نزديک ديده‌ايم. در ميان ديده‌ها، کار ولی فقيه بی‌نظير است. برای يک امر مشخص، آن هم بعد از گذشت چند سال، دو فتوای مختلف صادر می‌کند. چنين شيوه برخوردی دست‌کم بيان‌گر اين واقعيت است که در جمهوری اسلامی، استفتاءهای امروزی يا قلابی هستند، يعنی فرد واحدی پرسش و پاسخ را طرح می‌کند، و يا بمنظور تأمين منافع فرقه‌ای‌ـ‌باندی طرح می‌شوند و هيچ ارتباط منطقی‌ در بجاآوردن آداب دينی و شرعی ندارند. وانگهی، صدا و سيما در سی‌و‌يک سال اخير، آن‌قدر فتاوی روحانيانی را که بر مسند قدرت نشسته‌اند پخش نمود که بدون اغراق، قريب به اتفاق ارامنه، زرتشتيان، يهودیيان و بهائيان ايرانی آن‌ها را حفظ کرده‌اند و اگر بپرسيد، مو به مو توضيح خواهند داد. معلوم نيست برادران مسلمان پرسش‌گر، در کدام پس کوره‌ای زندگی می‌کردند که تا اين لحظه از فتوای پيشين رهبر بی‌اطلاع بودند؟

ممکن است بگوييد که گرايش‌های اصلاح‌طلبانه پرسش‌گران نيز می‌تواند يکی از علت‌های واقعی استفتاءها باشند و به‌همين دليل، هر پرسشی را نبايد به حساب بی‌اطلاعی نوشت. صد در صد موافقم ولی، اين توضيح برای فتواهايی که عمر چند ساله دارند صدق نمی‌کنند. تا آن‌جايی که من می‌فهمم دو عامل مهم، يعنی تغيير جايگاه و موقعيت سياسی فقها در درون جامعه، و تغيير نيازها و سليقه‌های عمومی به‌دليل گذشت زمان، راه و زمينۀ استفتاء را برای بازنگری و تجديد نظر در فتاوی پيشين، در درون جامعه آماده می‌کنند. به‌عنوان مثال، پيش از انقلاب، آيت‌اله خمينی صيد و مصرف انواع ماهی‌های خاوياری از جمله تاس ماهی و اوزون برون را غير شرعی و حرام می‌دانست. اين‌که آن فرمان تا چه سطحی مسئولانه بود و مورد پذيرش عمومی، بحث ديگری است. اما انقلاب خمينی را در موقعيتی قرار داد که ناچار شد تا برخی از فتواها را با عيار منافع ملی بسنجد. حرام بودن ماهی‌های خاوياری در تقابل با منافع ملی قرار می‌گرفت و معنايی غير از دور ريختن ثروت‌های ملی نداشت. به‌همين دليل يک شبه و با يک استفتای ساختگی و برنامه‌ريزی شده توسط آقای احسان‌بخش، ماهی حرام، حلال شد.

حال پرسش اين است که چه تغييراتی سبب شدند تا رهبر نظام اسلامی فتوای پيشين [و با تأکيد بگويم هوش‌مندانه] خود را مبنی براين که چهارشنبه سوری مبنای عقلايی ندارد، ناديده بگيرد و باطل کند؟ به‌زعم بسياری فتوای قبلی، هم منطبق بر زمانه بود، و هم متناسب بود با سطح رُشد فرهنگی‌ـ‌علمی مردم در جامعه. در نتيجه علت اصلی ابطال فتوای قبلی پيش از اين که نشانۀ تمايل و استفتای گروهی از مردم باشد، بيش‌تر بيان‌گر تغيير موقعيت ولی فقيه در ساختار سياسی قدرت است. ولی فقيه در موقعيت جديد مراسم چهارشنبه سوری را تهديدی عليه منافع خويش می‌فهمد. او آتش‌پرستی را به اين دليل ساده عمده و برجسته کرد که آتش در سنت ملی ايرانيان، يگانه ابزاری است برای محک‌زدن و آزمايش در تشخيص پاکی از پلشتی. اما، نکته مبهم اينجاست که ولی فقيه از کجا می‌دانست که مردم روز چهارشنبه سوری را به روز محک‌زدنِ رهبری و روز تجديد ميثاق اختصاص داده‌اند؟

وقتی ولی فقيه در برابر خواص شمشير از رو می‌بندد، اين کُنش دست‌کم بدين معناست که او غير مستقيم پذيرفت که جنبش سبز، محل و مرکز تجمع خواص است. و يا به زبانی ديگر، نيروهای خواص جنبش سبز را هدايت می‌کنند. در طول نُه ماه گذشته، برخی از ميانه‌روهای اصول‌گرا نيز چنين واقعيتی را تأييد کرده‌اند. با اين وجود، پذيرفتن هر موضوعی به‌معنای درست و دقيق فهميدن آن موضوع نيست. نيروهای جنبش سبز وقتی می‌خواهند توجه ديگران را به اين نکته اساسی جلب کنند که شعارهای کليدی جنبش سبز، بار فرهنگی‌ـ‌معنايی وزينی دارند؛ به بالا بودن وزن فرهيخته‌گان علمی، هنری، سياسی و غيره، در درون جنبش سبز اشاره می‌کنند. يکی از همين شعارهای کليدی در نُه ماه گذشته، شعار «يا حسين، ميرحسين» بود. مخاطب اصلی و واقعی اين شعار هم کسی جز ولی فقيه نبود. در واقع جوانان با انتخاب چنين شعاری می‌خواستند تصاوير مختلفی از تکرار تاريخ و نقد عمل‌کرد نياکان خود را يک‌جا، در مقابل چهره رهبری بگيرند. آيا ولی فقيه و اطرافيانش آن‌قدرها چشم بصيرت داشتند تا اين تصاوير را به‌دقت ببينند، بررسند و بفهمند؟ تجربه نشان می‌دهند که پاسخ صد در صد منفی است! اتاق‌های فکر مشاور رهبری، وزارت اطلاعات و غيره، چه زمانی توانستند معنای واقعی شعار فوق را به‌طور دقيق فهم و درک کنند؟ زمانی که ولی فقيه استراتژی تازه‌ای مبنی بر سازمان‌دهی، استقرار و تثبيت نظام رهبر‌ـ‌ملت را، در ديدار با اعضای مجلس خبرگان آشکار کرده بود. آن استراتژی، يک فرمول کليدی مشخص دارد: «از من اطاعت کنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد!». فرمولی که موجب تحريک و واکنش تعدادی از محافل وابسته به حکومت شد و نشان می‌دهد بسياری از اصول‌گرايان، استراتژی اخير ولی فقيه را برنمی‌تابند. از اين زمان بود که يک وجه قضيه روشن شد که منظور از شعار ياحسين ـ‌ميرحسين، يادآوری تاريخ گذشته و پروژه معاويه است.

اما اين شعار يک ما به ازای مهم ديگری هم در متن خود دارد و آن نقد عمل‌کرد نياکان ما هست. جوانان ايران نياکان خود را مورد نقد و شماتت قرار می‌دهند که در دفاع از سلطنت معاويه، هم سنت ملی و هم سنت مذهبی را زير پا نهاده‌اند. در سنت ملی و مذهبی‌ـ‌شيعه‌ای ما ايرانيان آمده است که شاه، رهبر و ولی، بايد دارای فروغ و فره ايزدی باشند. يا آن‌گونه که افرادی مانند مصباح يزدی می‌گويند، فروغ و فيض الهی از طريق آن‌ها تداوم بيابد. کسی که مدعی است دارای فره ايزدی است و از مردم می‌خواهد از من اطاعت کنيد تا خدا [يا آهورا] شما را دوست داشته باشد، نخست بايد در عمل اين ادعا را به اثبات برساند. چگونه می‌توان چنين ادعايی را ثابت کرد؟ در «زامياديشت»، در «رام‌يشت» و در «بندهش» آمده است که ميان فر [يا فره] و آتش، پيوند و ارتباط نزديک و تنگاتنگی وجود دارند. کسی که مدعی فروغ و روشنايی است، باکی از آتش و گذشتن از آن ندارد.

اين وجه قضيه را مسئولان اتاق فکر رهبری، بعد از روشن شدن استراتژی رهبر فهميدند و به‌همين علت، او را زير فشار گرفتند تا فتوای تازه‌ای صادر کند که خواست مردم، نوعی آتش‌پرستی است. نيروهای انتظامی‌اش به خيابان‌ها ريختند، تا چهارشنبه سوری را از مضمون تهی کنند. اما آن‌ها، از فهم يک نکته ساده و بديهی غافل‌اند. مادامی که اين خواست با مضمون متحقق نگردد، همه‌ی چهارشنبه‌ها، سُری و سوری خواهند بود.

__________________________________