tag:blogger.com,1999:blog-5571806.post4838022455235657545..comments2023-08-28T05:35:45.080+02:00Comments on حسن درويشپور: ترس از پذيرش واقعيتحسـن درويـشپورhttp://www.blogger.com/profile/10140389340118217894noreply@blogger.comBlogger4125tag:blogger.com,1999:blog-5571806.post-75001459580842400742019-10-28T14:51:22.447+01:002019-10-28T14:51:22.447+01:00سپاسگزارم مسعود جان از توجهات که نوشتهی بالا را ...سپاسگزارم مسعود جان از توجهات که نوشتهی بالا را با دقت خواندی و مهمتر، نوع نگاه و نحوهی برخورد و بررسیات را با اين پديده توضيح دادی. <br />نوشته بالا به احتمال زياد نارسايیها و ناگفتههای بسياری دارد ولی، کاملن مشخص است که از منظر فرهنگی به وضعيت بحران کنونی خاورميانه مینگرد. معتقد است مهمترين مانع بر سر راه تحول در منطقه، تسلط فرهنگ قبيلهای_عشيرهای است. بحثهای فرهنگی نه تنها توجه ويژهای به مسائل ژئوپلتيک منطقه، جامعهشناسی تاريخی، روانشناسی اجتماعی و غیره دارند، بلکه ناديدههای آنها را دقيق میبيند و شکافهای مصنوعیای که به لحاظ نظری ايجاد و طرح میکنند را نيز، با منطقی برگرفته از همان جامعهشناسی تاريخی/سياسی، ردّ و ترميم میکند. از اين منظر، من چنين اعتقادی ندارم که طرح و چينش «سايکس_پيکو» مصنوعی و بیتوجه به سنخيت سه گروه اجتماعی بوده است. آنچه را که جامعهشناسی سياسی و تاريخی نمیخواهند ببيند، تا پيش از 1919، مردم سه ايالت بصره، بغداد و موصل دستکم بيش از 250 سال با همديگر زندگی مسالمتآميز و مراودات دوستانهای داشتند. قريب به اتفاق آنها در رفراندوم نظام پادشاهی شرکت کردند و به ملک فيصل اوّل، بهعنوان نخستين شاه عراق رأی دادهاند. وانگهی از عمر آن ماجرای تاريخی تقسيمبندی 100 سالی گذشته است و يک قرن، زمان زيادی است برای ملت شدن. اينکه چرا عراقیها شکست خوردند و نتوانستند خود را بعنوان يک ملت به جهانيان بشناسانند؛ شايد از منظر سياسی تنها يک علت داشته است و آن هم توزيع ناعادلانهی قدرت سياسی در کشور عراق باشد. ولی به لحاظ فرهنگی، آن عامل کليدی و محرکی که موجب تشويق توزيع ناعادلانه قدرت و ثروت در درون کشور عراق شد، يا آن عاملی که بستر ترجيح طايفهسالاری را بر شايستهسالاری گشود، برای اقوام نزدیک به قدرت رانتهای ويژه اختصاص داد و رشوهخواری را در کشور نهادينه کرد و غيره؛ وجود تسلط نامبارک همين فرهنگ قبيلهای_عشايری هستند. <br />با دو پاراگراف آخر کامنت شما کاملن همسو و همرأی هستم و بسیار آموختم! اما پاسخم به آن پرسش پارادکسيکال شما اين است که خاورمیانه به یک شرط در کوتاهمدت از اين مرحله گذر خواهد کرد که روشنفکران خاورمیانهای یک مبارزه فرهنگی همهجانبه، مداوم و بدون ملاحظهای را عليه فرهنگ مسلط قبيلهای_عشيرهای در منطقه که هر-از-گاهی به شکلهای مختلف مذهبی، فرقهای، نژادی، زبانی و غیره تظاهر مییابند؛ دنبال کنیم. <br />حسن درویش پورhttps://darvishpour.blogspot.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5571806.post-15556262559539644322019-10-27T21:19:49.865+01:002019-10-27T21:19:49.865+01:00حسن جان باطیب خاطر نوشتارت را بادقت تمام خواندم.به...حسن جان باطیب خاطر نوشتارت را بادقت تمام خواندم.به روشنی تمام وباتمام قوت درجهت عملیاتی کردن نظریه ی خانم راس حرکت کردی. وجالب تر از آن نقد ها وکم وکاستی نظریه رابر شمردی.<br />بنظرم این چارچوب تحلیلی مورد انتخابت اززاویه ی کنشگری فردی واجتماعی به پدیده می نگرد ولی بنا به باورم بایستی از زاویه جامعه شناسی تاریخی این پدیده را مورد بررسی قرارداد.می دانیم تشکیل عراق بنا به تصمیم هژمونی زمانه پس از فروپاشی عثمانی انجام پذیرفت که تنها تامین کننده منافع بریتانیا بود .کشوری تشکیل شد از سه گروه احتماعی که هیج سنخیتی باهم نداشتند.واز ابتدای آن تضاد منافع این سه گروه بر وحدت می چربید.<br />متاسفانه این اشتباه بربستر حتی تجزیه عراق مد نظر بود ،پس از سقوط صدام ادامه یافت وبافتار عراق در سطوح حاکمیت با الگوبرداری از جامعه ی لبنان درتفکیک قوا(رئیس جمهور کرد ،رئیس مجلس سنی ونخست وزیر شیعه)به طور ضرب العجل اجرا شد.<br />این تصمیم بربستر جهانی شدن مورد مناقشه قرار گرفت ومورد چالش قرارگرفت.امری که از چشم بانیان تصمیم نادیده گرفته شده بود.<br />هر چند نباید این پدیده رادرندیدن موضوع از سوی بانیان توضیح داد.زیرا شاید درنگاه ی کلان مفهوم جهانی شدن شفاف باشد ولی پیامدها قابل پیش بینی نیستند.پدیده های اجتماعی مثل علوم تجربی نیستند ودر عمل عوامل متنوعی دخیلندوحتی میکس شدن برخی از عوامل،موضوعاتی را دامن می زنند که با تجربیات بشری همخوانی ندارند.زمانه وعصر کنونی مصادف شده با پایانی ونا کارآمدی نهادهای نهادینه شده درجهان زیرا پدیده ی جهانی شدن در پیش نیازها،خواست ها ومطالبات بشری مهر تغییر می زنند ودر مضمون وفرم تکثر وتنوع را فریاد می زنند که نه رنگ قومی دارد نه رنگ باور نه رنگ ملی. نه اینکه این موارد دیگر نیستند بلکه عوامل اصلی نیستند ومی توانند سالیان دراز زندگی کنند ولی نقش تعیین کننده ندارند.<br />دراین برش زمانی ،نوبت خاورمیانه رسیده است. ولی این پرسش پارادکسیکال همراه خود رادارد:آیا خاورمیانه ازاین مرحله گذر خواهد کرد یانه؟این پرسش باتوچه به این منطقه معنا ومفهوم دارد که چگونه با معضلات عدیده از تنوع باورها،هویت ها،تضاد منافع اقتصاد نفتی وامثالهم وبه چه روش انتخاب این زایمان تنش زا پشت سر بگذارد.<br />تاریخ منطقه به ویژه ازابتدای قرن بیستم نشان داده که همواره خشونت وتنازع حرف اول وآخر را زده است.خوش بین باشیم وآرزوی بهروزی!<br />دوستدارت:مسعودAnonymoushttps://www.blogger.com/profile/14415703885313252260noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5571806.post-18533916309552621782019-10-27T11:13:59.716+01:002019-10-27T11:13:59.716+01:00سلام محمدآقا جان!به احتمال زیاد این صفحه را از طري...سلام محمدآقا جان!به احتمال زیاد این صفحه را از طريق موبایل باز کرده اید. برای حفظ و سلامت چشم هایمان بهتر است از بپ تاپ استفاده کنیم. درضمن سپاسگزارم که اطلاع دادید و امیدوارم بتوانم چاره ای بیاندیشم.حسن درویش پورhttps://darvishpour.blogspot.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5571806.post-43542151014863848272019-10-26T18:08:44.197+02:002019-10-26T18:08:44.197+02:00حسن آقاجان شوربختانه آنچه در ایجا درج است خواندنش ...حسن آقاجان شوربختانه آنچه در ایجا درج است خواندنش برای چشمان علیل من مشکل است.Anonymoushttp://amoo-arvand.blogspot.comnoreply@blogger.com