کانون نويسندگان ايران (در تبعيد) همزمان با هفدهامين سالگرد قتلعام زندانيانسياسی توسط حکومت جمهوریاسلامی، پيامی را با عنوان «از کشتار تابستان شصتوهفت» بياموزيم، منتشر کردند که متن آن را با هم بخوانيم:
همميهنان!
در تابستان ۶۷، مردی که اعتماد يک ملت را پشتوانه نامردمیترين پيمانشکنیها با همان ملت کرد، دستور کشتار زنان و مردان زندانی را داد؛ زنان و مردانی که بسياریشان جز گرايش به يک انديشهی سياسی و اعلام اين گرايش، کاری نکرده بودند يا اگر وارد کارزاری عملی هم شده بودند، بر مبنای حقوق جهانشمول بشر، سزاوار پیگرد، حتا، نبودند چه رسد به زندان و شکنجه و اعدام.
مردی که دستور اين کشتار را داد؛ پيشتر، فرمان شکستن قلمها را داده بود؛ همه سازمانها و احزاب و تشکلهای دمکراتيک مدنی را غيرقانونی اعلام کرده بود و راه هر گونه فعاليت مسالمتآميز سياسی و حتا صنفی را، بر انسان ايرانی، بسته بود؛ و آنگاه هزاران انسان ايرانی را اعدام و، يعنی، يک جنگ داخلی اعلام نشده را بر ملت ما تحميل کرده بود؛ پس، در نتيجه، حتا آن شمار از زندانيانی که به جرم عمليات مسلحانه در بازداشت بودند، بر مبنای قوانين پذيرفته شده جهانی، میبايست اسير جنگی محسوب میشدند و مشمول مقررات مربوط به اسرای جنگی.
خمينی خود را نماينده خدا میدانست و به خود حق میداد که انديشهی خود را بر همه انسانهای ديگر تحميل کند، با همه وسائل ممکن. زنان و مردانی که کشتار شدند، اما، با هر گرايش سياسی و ايدئولوژيکی که در مقطع اعدام داشتند، در يک چيز مشترک بودند، آنان دادخواهانه عاشق آزادی و آبادی ميهنشان بودند. با اين همه، پارهای از جريانهای سياسی که آنان دلبستهشان بودند، اگر به فرمانفرمايی میرسيدند، شايد با دگرانديشان ، چندان مهربانانه هم مدارا نمیکردند.
البته بايد قلم را بر کشتهگان شصتوهفت و همهی اين سالهای سياه گريانيد. اما، تا تاريخ اين دگرانديش ستيزی ضدبشری را بازنزايد، بايد از اين کشتار درس هم گرفت:
دفاع از آزادی انديشه، بيان و قلم – بدون حصر و استثنإ- هدفیست که کانون نويسندگان ايران برای رسيدن به آن تشکيل شده است؛ اين آرمان را می توان چنين هم معنی کرد: هر انسانی حق انديشيدن و بيان انديشهاش را دارد؛ اما، آن کس که به هر نيتي، درجهت فراگيرکردن انديشه خود، آزادی انديشه ديگران را به هر وسيلهای نقض کند، يک تبهکار است و به جنايت عليه بشريت برخاسته است.
بگذاريد اين ثمری باشد از درختی که خون کشتهگان شصتوهفت و همه اين سالهای سياه آن را آب داده است؛ بايد آب داده باشد، جايی در دلهای خونشده خود ما که برجای ماندگان آنانيم، وگرنه، آنگاه که در گورهای پيدا يا گم و گورشان، به خستگی، گرده می گردانند، علاوه بر پرسش بیپاسخی که، با کلام همان خدايی که خمينی ادعای نمايندگیاش را میکرد، از او و کارگزاراناش دارند که «بِای ذنب قُتِلت» (به کدام گناه کشته شدم؟) از ما نيز، حق دارند بپرسند: خون مرا نثار چه کرديد؟ به خاطر چه کشته شدم؟
يادشان جاودان گرامی باد.
کانون نويسندگان ايران (در تبعيد)
30 آگوست 2005
۲ نظر:
ساكت ماندهام زيرا ناچارم.
تنها يادي از تو كردم بيآنكه غوغايي برخيزد. هر كس دل به حقيقت سپرده باشد رد نيمنگاه را ميگيرد و بدينجا ميرسد.
سلام آقای درویشپور عزیز؛
امیدوارم این خاموشی موقت باشد و به زودی خوانندهی مطالب جدید و پربارتان باشیم.
ارسال یک نظر