دوشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۹

رؤسای ۱+۵

🔸 آیا در اسلام هم ما قراردادی یا فرمولی بنام «۱+۵» داریم؟


 

۱ـ مبحث نظری/تاریخی

🔸 از هر که بپرسید که موضوع داستان اسلامی «۱+۵» چیست؛ همه _‌بدون استثناء‌_ داستان برجام نافرجام را تعریف خواهند کرد که نماینده کشور آلمان همراه با ۵ عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد، با دولت ایران قرارداد «هر کسی از ذمه خود گشت یار من» را امضاء کرده بودند. کسی روی واژه «اسلام» در جمله‌ی "داستان «۱+۵ اسلامی» چیست"؛ دقتی نمی‌کند. و همین بی‌دقتی سبب می‌گردند تا شاخک‌های حسی‌مان را در فهم و گرفتن پیام‌های پنهانی که در این روزها میان رؤسای نهادهای مختلف مبادله می‌گردند؛ تضعیف کنند. 

🔸 آیا در اسلام هم ما قراردادی بنام «۱+۵» داریم؟ در اسلام نه! اما نظام مذهب شیعه مبتنی بر همین قرارداد ۱+۵ است. بنا به باور شیعیان، پیامبر اسلام برخلاف پیامبر یهودیان یا پیامبر مسیحیان اصل نبوت [رابطه خدا با انسان] را نه تنها قبل از مرگ خود قطع نکرد، بل‌که آن ارتباط در درون نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌اش که بعدها معروف شدند به «۵ تن آل‌عبا» [محمد، فاطمه، علی، حسن و حسین] حفظ شد و استمرار یافت. تمام بحث نظری شیعه بعد از مرگ حسین بن علی در کربلا، حول این محور می‌چرخید که چه کسی ادامه دهنده این ارتباط است؟ در واقع داستان ۱+۵ شیعه‌ای از این تاریخ کلید خورد و تا خود امروز هم تداوم دارد که مثلن، چرا فرزندان امام حسن، رهبر شیعیان نشدند؟ بعدها شیعیانی که به لحاظ نظری کمی تحول فکری پیدا کرده بودند؛ به این نتیجه رسیدند که مسئله‌ی «استمرار نبوت» هیچ ربطی به وراثت و جانشینی ندارد. چرا که تأکید بر روی «عدد یک»، اشاره به فردی‌ست که بتواند نام آن پنج تن آل عبا [یا مذهب شیعه] را زنده و پا برجا نگه بدارد. از این منظر جعفر صادق، نخستین «یک»ی بود که به جمع آل‌عبا اضافه شد. یعنی در زیر سایه‌ی این پیوستگی ۱+۵ مکتب شیعه به لحاظ نظری چنان تئوریزه گردید که بسیاری از شیعیان، مذهب خود را تا همین امروز «شیعه جعفری» معرفی می‌کنند.

🔸 داستان «اسلامی ۱+۵» از بعد مرگ حسن عسگری که فاقد جانشین پسر بود، تبدیل شد به یک بحران راهبردی/سیاسی آن روز شیعیان، که در اوج بحران، آخوندی با شعار راهبُردی "امام غایب، فقیه حی و حاضر"، پا پیش نهاد و آن فرمول ۲۰۰ ساله را تبدیل کرد به فرمول ولایت+پنج تن آل عبا. در واقع از این مقطع زمانی به بعد، آن «یک» ۱+۵، شبیه داستان فره‌ایزدی ایرانیان، هر از گاهی به بعضی از فقهای شیعه الهام می‌شد که آن‌ها ستون خیمه‌ی ۵ تن آل عبا در عصر حاضر هستند.    

🔸 بعد از اعلان موجودیت «علی‌محمد باب»، یکی از بحث‌های نظری/دینی تا مقطع انقلاب مشروطه میان «شیخی‌ها»، «بابی‌ها»، «ازلی‌ها» و «بهائی‌ها» با روحانیان شیعه این بود که ظهور «باب» به این ‌معناست که دورۀ محمد چون دیگر پیامبرانی مانند عیسی، موسی، ابراهیم و غیره به پایان رسید. طرح و استناد به آن فرمول اسلامی ۱+۵ نه تنها در زمانه ما بی‌معنی و مضحک هست، بل‌که روحانیت شیعه در طول هزار سال بعد از مرگ «حسن عسگری» کوچک‌ترین نقش صالحی در استمرار دین اسلام نداشت. بعد هم در جهت اثبات سخن خود، استناد می‌کردند به یک حدیث باصطلاح متواتر و معتبری با این مضمون که از پیامبر اسلام پرسیدند: "عمر اسلام چند سال است؟" محمد در پاسخ گفت: "اگر امت اسلام صالح باشد، یک روز [یعنی هزار سال]، و اگر ناصالح باشد، نیم روز". و در ادامه هم توضیح می‌دادند که آن «یک» نفر کلیدیی فرمول ۱+۵ که عمر اسلام را به هزار سال رساند؛ «مولوی» بود، نه روحانیت شیعه!

🔸 اما خمینی بر آن باور بود که روحانیت ایران نقش بسیار مهمی در تداوم اسلام داشتند و بسیاری از آن‌ها در مقاطع مختلف تاریخی همان «یک» فرمول ۱+۵ بودند. در تحقق چنین باوری بود که خمینی در سال ۵۷ تلاش بسیار کرد تا از مسیر غرب کشور [مسیری را که پیش از او «باب» آمده بود] وارد ایران گردد و بشود «امام» ویژه، نماد نبوت در عصر حاضر و آن «یک» کلیدی فرمول ۱+۵؛ ولی نشد. اما خامنه‌ای بر این باورها نیست. در واقع خامنه‌ای نمایندۀ واقع‌بین «اسلام سیاسی» است. زمینی می‌اندیشد و همه‌ی اولویت و توجه‌اش به «قدرت» است، نه به تخیلات. در ساده‌ترین بیان، دیدگاهش شبیه‌ی خلیفه معاویه بنیان‌گذار خاندان امویان، نگاهی ساختاری به مسائل دارد و معتقد است بدون سازماندهی و برنامه‌ریزی، نه از اسلام اثری می‌ماند و نه از روحانیت!   

۲ـ مبحث سیاسی/ساختاری   

🔸 رؤسای مجلس شورای اسلامی در چهل سال (۹۹ـ ۵۹) گذشته را می‌توانیم از یک منظر به رؤسای پنج+یک [۱+۵] تشبیه و نام‌گذاری کنیم که به ترتیب بر کرسی ریاست مجلس نشستند: علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی، مهدی کروبی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، غلامعلی حدادعادل، علی لاریجانی، باضافه محمدباقر قالی‌باف.  

🔸 تفاوت این آخرین رئیس در مقایسه با ۵ نفر پیشین، نداشتن حداقل استقلال رأی و نظر است. او سرباز است و مثل هر سربازی منتظر فرمان فرمانده. اما از آن‌جایی که قالیباف روزگاری لباس سپاهی به تن داشت، این احتمال وجود دارد که تعدادی از خوانندگان چنین برداشت کنند که منظور از «سرباز»، سابقه‌ی نظامی او هست. نه، چنین نیست! اصطلاح «سرباز» در ادبیات سیاسی، تنها در ارتباط با افرادی به‌کار بُرده می‌شوند که فاقد حداقل رأی و نظر و استقلال باشند.

🔸 البته پیش از تحول اخیر در مجلس، ما شاهد چنین تحولی در قوه قضاییه نیز بودیم. یعنی رؤسای قوه قضاییه را هم می‌توانیم به رؤسای پنج + یک [۱+۵] تشبیه و نام‌گذاری کنیم که در طول چهل سال گذشته به ترتیب بر کرسی ریاست نشستند: محمد بهشتی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، محمد یزدی، محمود هاشمی‌شاهرودی، صادق لاریجانی باضافه ابراهیم رئیسی. در این تحول نیز به لحاظ معنایی می‌بینیم کوچک‌ترین تفاوتی میان دو رئیس مجلس شورای اسلامی و قوه قضایی وجود ندارند. هر دو سربازند! ابراهیم رئیسی در ظاهر طلبه هست اما، در تفکر و کردار و گفتار به معنای واقعی سرباز است. نظر و ارزیابی او را در ارتباط با کشتار سال ۶۷ دنبال کنید، انگاری دارید سخن «آیشمن» را می‌شنوید: پیشوا خمینی گفت بکُش! من هم کشتم!  

🔸 دو قوۀ مقننه و قضاییه را مثال آوردم تا بگویم در انتخابات ریاست جمهوری آینده خط مشی روشن است. در قوه‌ی اجرائیه نیز چنین اتفاقی را شاهد خواهیم بود. یک رئیس جمهور پنج+یکی [۱+۵] که ماهیتاً سرباز است، در رأس قوه مجریه قرار خواهد گرفت. البته در ۴۲ سال گذشته در مجموع ۷ نفر در رأس قوۀ مجریه قرار گرفتند ولی، از آنجایی‌که درازای عمر ریاست جمهوری دو نفر نخست (بنی‌صدر + رجایی) کم‌تر از نصف دوره [کمتر از دو سال] طول کشید؛ آن دو نفر جزء آمار به‌حساب نمی‌آیند. در نتیجه رئیس جمهور آینده را که بعد از خامنه‌ای، رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی می‌آید، فعلن به رئیس جمهور پنج+ایکس [X+۵] نامگذاری می‌کنیم.           

🔸 اما پیش از این‌که بگویم فرمول [۱+۵] بیان‌گر یکی از نشانه‌ها و نمادها در مذهب شیعه و جزئی از باور حاکمان نظام اسلامی ایران است؛ اشاره‌ای به قوای پنجگانه‌ی نظام اسلامی داشته باشم. کسانی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را دقیق مطالعه کرده باشند، نیک می‌دانند که حاکمیت اسلامی ایران، به لحاظ حقوقی متّکی بر قوای پنج‌گانه یا نهادهای پنج‌گانه‌ی زیر است: نهاد ریاست جمهوری، نهاد قضایی، نهاد مجلس شورا، نهاد مجلس خبرگان و نهاد شورای نگهبان. اگرچه نهادهای پنج‌گانه در کلیت خود تابع نظرهای رهبری [یا حُکم ولی فقیه] هستند ولی، رهبری دوست دارد در تحولات پنهانی اخیر که نام دوّم آن تحولات وراثتی‌ست؛ رأس این نهادهای حقوقی را به «پنج تن آل خامنه‌ای» تبدیل کند. پنج رئیس‌_‌سربازی که در خدمت ولی فقیه بعدی که کرسی ولایت را به ارث خواهد بُرد. سنتی که معاویه سر سلسله‌ی خاندان امویان در تاریخ اسلام بنا نهاد. 

 

جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۹۹

۵۲ هفته

🔸 ظهر نخستین روزی که به کلاس اوّل دبستان رفته بودم، «مهندس عباس مهرپویا» که بعدها خواننده ترانه‌های معروف «مرگ قو» و «قایقران» شد، همراه با شوهر خاله‌ام آمده بودند دکان پدرم برای خداحافظی. اما بمحض ورود، هر دو تای‌شان _‌که خیلی هم دوستم داشتند‌_ زوم کردن روی منی که تند تند داشتم اشک‌هایم را پاک می‌کردم تا عمو عباس نبیند. هر دو، هم صدا پرسیدند چه شد؟ سرم را انداختم پائین و گفتم هیچی! عباس آقا گفت ما دوتایی خوشحال و شاداب آمدیم که اولین روز مدرسه را به تو تبریک بگوئیم ولی داری گریه می‌کنی؟ 
 
🔸 پدرم گفت: آقا هنوز مدرسه نرفته، زبان درآورده داره به من حساب و کتاب یاد می‌دهد. برایش روزی ده شاهی [نصف یک ریال] پول تو جیبی تعیین کردم، به من میگه با این پول چه کار کنم؟ قیمت بلیط سینما در روز جمعه ۵ ریال است. شوهر خاله‌‌ام که مرد بسیار آرمان‌خواهی بود و سابقه‌ی دستگیری بخاطر عضویت در حزب دمکرات آذربایجان و حزب توده را داشت، چنان با نگاه خشمگینی به پدرم نگریست که یعنی حق داره بچه! اما پیش از این‌که اعتراضی کند و سخنی بگوید، پدرم آهسته زیر گوش‌اش گفت: گندش رو در نیار، از دهنم در رفت و حالا هم نمی‌خواهم حرفم رو پس بگیرم.
🔸 وقتی عباس آقا هم فهمید مشکل کجاست، رو به من کرد و گفت: تو میدانی یک سال چند تا هفته داره؟ خب معلوم بود که نمی‌دانستم. او هم منتظر نماند و ادامه داد که بعدها در مدرسه یاد می‌گیری که توی یک سال، ۵۲ تا هفته وجود دارد. یعنی توی یک سال، ۵۲ بار می‌توانی بروی سینما. بعد رو کرد به شوهر خاله‌ام گفت ده تومان بده، بیست تومان هم خودش اضافه کرد و مبلغ سی تومان را گذاشت توی کف دستم و گفت: تو اگر هر هفته ۵ ریال بلیط سینما بخری و ۵ ریال هم آجیل بخری می‌شود یک تومان، و در سال به ۵۲ تومان پول احتیاج داری. این سی تومان را می‌بری خانه توی جعبه‌ای یا صندوقی می‌گذاری و هر هفته یک تومان برمی‌داری برای سینما. عید که دوباره برگشتم، بیست و دو تومان بقیه را هم به تو می‌دهم تا ۵۲ تومانت کامل بشود.  
 
🔸 عباس آقا چنان نهال «یک سال، ۵۲ هفته است» را در درون ذهنم کاشت که نه تنها در طول همان سال این سخن کرم گوش‌ام بود، بل‌که اطلاع از این موضوع خود سکویی شد برای پرش در جُست‌وجوی راهی برای تغییر زندگی. شاید پذیرش این سخن برای بعضی‌ها دشوار باشد اگر بگویم پیشنهاد پدرم در آن نخستین روز مدرسه، غرورم را جریحه‌دار کرده بود. تمام سال در این فکر بودم که چگونه می‌توانم از شرّ مشکلی به نام «پول تو جیبی» راحت بشوم. از چند نفری هم پرسیدم چگونه می‌شود پول‌دار شد؟ می‌گفتند درس بخوان! اما این پاسخ‌ها حلال مشکل‌ام نبودند. نخستین فردی که راهنمایی‌اش به دلم نشست و کلید قفل مشکلم را در درون کف دستم نهاد، آقای «سبک‌سیر» که توی محله «آمیرشهید» معروف بود به حسن پسُتچی؛ گفت: ببین پسر جان، در این مملکت فقط یک راه وجود دارد و آن هم خرید و فروش است! هر که تو این راه افتاد، پولدار شد. این رهنمود سبب شد تا روزی که کارنامه قبولی کلاس اوّل را گرفتم، رفتم پیش پدرم و گفتم: ۲۱ ریال قرض می‌خواهم. گفت می‌خواهی چکار کنی؟ گفتم کاسبی! ۲۱ ریال می‌دهم، سی ریال کلوچه یا نخودی می‌خرم. اگر آن‌ها را بفروشم ۹ ریال سود می‌برم و در سه روز اول هم قرض‌هایت را می‌دهم و دادم. و این حرکت شروع تازه‌ای بود برای زندگی دیگر. دست‌کم از این منظر که از آن تاریخ به بعد، هرگز ریالی به‌عنوان پول تو جیبی و غیره از پدرم نگرفتم. 
 
🔸 امروز که خیره شده بودم روی تقویم و روزهای پایانی سال کرونایی ۲۰۲۰ که آیا در این کریسمس نوه‌ام را خواهم دید یا نه؛ ناگهان چشمم افتاد روی عدد ۵۳ هفته و ناخواسته به یاد زنده یاد عباس آقا نخستین آموزگارم افتادم. او با آن رفتار خود درس ارزشمندی را به من آموخت که «وقت» یا «زمان»، بر مبنای یک ضرب‌المثل جهانی هنگامی «طلاست»، که آن‌را خوب بشناسی و برایش برنامه‌ریزی کنی.