شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۹

شورشگر اصلاح‌طلب

🔸 در تاریخ دویست ساله ایران نوین، روز «دوّم خرداد» و روز «اصلاحات»، با نام میرزا علی‌محمد معروف به «باب» گره خورده است. نخستین بار او بود که در تاریخ دوّم خرداد ۱۲۲۳ خورشیدی [برابر با ۲۳ مه ۱۸۴۴ میلادی] آشکارا پرچم اصلاح شرايط اجتماعی، سیاسی و دینی را یک‌جا برافراشت و به پیروان خود اختیار تام داد تا به درون جامعه بروند و موج بزرگی را برای دگرگونی بنیادین راه بیاندازند. موج بزرگی که «باب» و جنبش بابیان برای نخستین بار آن اندیشه و ایده را به‌صورت شعار راهبُردی «فشار از پائین، و گفت‌وگو و چانه‌زنی در بالا» فرموله و به‌معنای واقعی در عمل و در زندگی خود پیاده کرده‌اند. 


۱

🔸 سيدکاظم رشتی رهبر فرقه شيخيه در سال ۱۸۳۹ ميلادی يکی از نخستين کسانی بود که انسان‌ها را جدا از باورها و اعتقادهای ملی، قومی، زبانی و مذهبی‌شان در درون هر کشوری برابر گرفت و آن‌ها را به «شاخهگان يک درخت» تشبيه کرد. اما از ميان ۳۸ شاگرد کوشا و فعّال سيدکاظم رشتی که با هدف بدعت‌گذاری در زندگی اجتماعی و دينی، زير عنوان «امام زمان» در ايران برخاسته بودند [تاريخ نبیل زرندی /ص،۶۷]؛ تنها علی‌محمد شيرازی، معروف به «باب» است که فلسفه‌ی سياسی/اجتماعی و معنای واقعی «درخت» را دقیق فهميده بود و به کار گرفت.   
   
🔸 نگاه و برداشت علی‌محمد باب از «درخت»، از «شاخه‌ها» و از «شاخ‌سارها»، نگاهی ساختارگرايانه بود و بيش‌تر به روابط طيف‌ها، قشرها و طبقه‌های پيدا و ناپيدا در درونِ چارچوب‌هايی بنام دولت‌ـ‌کشور توجه داشت. او تقريبن دو دهه پيش از آن‌که «داروين» کتاب «منشأ انواع» را در سال ۱۸۵۹ ميلادی منتشر کند؛ نه تنها تک تک افراد، بل‌که کل جامعه‌ی ايران را [به‌عنوان يک واحد دولت‌_‌کشور] بمثابه يک درخت، يک «بافت زنده» اجتماعی و قابل تحول فرض می‌گرفت و بنا به همين فرض هم معتقد بود که تحول ساختاری هم‌زمان ميان فرد و جامعه امکان‌پذير است.   

🔸 همه‌ی کسانی که تاريخ تحولات انواع نظريه‌های علمی را دنبال کردند و می‌کنند، نيک می‌دانند که نظريۀ «منشأ انواع» داروين اگرچه در حوزۀ قوانين «طبيعی» طرح گرديد و تمام توجه‌اش محدود و منحصر بود به بحث‌های فيزيولوژی، زیست‌شناسی و تکامل؛ اما، خيلی سريع، نقبی زد به درون علوم انسانی و اجتماعی مانند روانشناسی و جامعه‌شناسی. در واقع [و به جرأت] می‌توان گفت از اين مقطع زمانی‌ست که جامعه‌شناسان با بهره‌گيری از مفاهيمی مانند تحول ساختاری، بافت زنده و غيره، برای تبيين سازمان جامعه برآمدند.  
    
🔸 علی‌محمد باب جامعه‌شناس نبود. البته اگر جامعه‌شناس هم بود توفير آن‌چنانی نداشت زيرا هنوز هم بر سر تعريف و معنای  درخت/ساخت، توافق عمومی وجود ندارد. ولی در عوض او تاجر بود و مثل تمام بازرگانان جهان، به يک سری از ساختارهای پيدا و پنهان و پايداری که تنظيم‌کننده همه‌ی سازگاری‌ها و ناسازگاری‌های واقعی ارگانيسم اجتماعی هستند؛ توجه ويژه‌ای داشت. در الفبای تجارت، بی‌توجهی به چارچوب‌های حقوقی، امنيتی و فرهنگی، نوعی ريسک بدفرجام در سرمايه‌گذاری معنی می‌شوند. بازرگانان برای اين که دست به چنين ريسکی نزنند، پيشاپيش تلاش می‌کنند تا با شخصيت‌هايی که در رأس نهادهای مختلف قدرت محلی‌_‌ملی قرار دارند؛ ارتباط نزديکی برقرار و گفت‌و‌گو کنند. راهی که میرزا علی‌محمد باب، شورش‌گری که برخلاف سنت شورش‌گران تاريخ ایران دنبال کرد.  

۲
🔸 همان‌گونه که در پاراگراف نخست اين نوشته اشاره کردم، ايده درخت/ساخت را نخستين بار سيدکاظم رشتی استاد علی‌محمد باب طرح کرده بود. در واقع اگر کسی به‌طور دقيق به نحوهی زندگی، شيوه تفکر، نظريه‌ی «تحولات قرنی» کاظم رشتی که متضاد با نظريه‌ی سنتی «هزاره‌ای شیعه» است، و همين‌طور، نوع ارتباطی که سيد رشتی با اطرافيان [اعم از شيعيان فقير عراق تا حکومت عثمانی] برقرار می‌کرد را دنبال کند؛ به اين نتيجه خواهد رسيد که او نخستين کسی است که از ميان «دگرباوران»، پای‌بند به تحولات ساختاری بود. 

🔸 اما گویا [بر مبنای رفتارها و کارنامه‌ای که باب از خود بجای گذاشت] علی‌محمد باب در آخرین دیدار چالش برانگیزی که با استاد خود در سال ۱۸۴۳ در بغداد داشت و موجب حدس و گمان‌زنی‌های مختلفی گردید؛ باب نظریه‌ی تحولات قرنی استاد را که می‌گفت: "هر صد سال برگزیده‌ای خواهد آمد و پرده از اسرار صد سال پیش برخواهد داشت" را دیگر برنمی‌تابد. زیرا که معتقد بود نظریۀ تحولات قرنی استاد به‌هیچ‌وجهی به گردش زمان و تغییر و تحولات زمانه و به تبع آن تحولات نسلی و هشیاری‌ها و وسعت دید او در مقایسه با نسل پیشین؛ اصلن توجه ندارد و از این منظر، دیگر نمی‌شود برای مردم روزگار ما یک نسخه‌ی ده ساله تجویز کرد، چه بررسد به نسخه‌ی صد ساله یا هزاره. این نحوه اندیشیدن و تصمیم‌گیری را به راحتی می‌توانیم از نوع سازمان‌دهی و رهنمودی که باب به ۱۸ تن از یاران اولیه‌ی خود داده بود، بیرون بکشیم. او به این گروه ويژه که در تاریخ معروف به «حروف حی» هستند توصیه کرد که مطابق با زمان و تمایلات درون جامعه حرکت کنند و آزادانه تصمیم بگیریند. همین‌جا با تأکیدی خاص باید گفت که چنین رهنمودی، هرگز نمی‌تواند رهنمود پیامبری که مروج دین تازه‌ای است، به مریدان خود باشد! معمولن رهنمودهای پیامبران، نبی‌ها و حتا رهبران مذهبی چون خمینی، همواره آمرانه و سلب اختیار از مریدان است. کسی که اختیار اندیشیدن و تصمیم‌گیری را به دست پیروان خود می‌سپرد، اصلاح‌طلبی‌ست که از طریق نقد و نفی مذهب حاکم در جامعه، وارد میدان مبارزه می‌گردد. باب، اصلاح‌طلبی بود واقعی و برخلاف اصلاح‌طلب دروغینی چون محمد خاتمی که می‌خواست مهم‌ترین جرثومه فساد در ایران را، یعنی نهاد ولایت فقیه را هم‌چنان حفظ و پالایش کند؛ تلاش می‌کرد تا نیروی آخوندها و نهادهای مرجعیت/ ولایت را که سد راه تحولات در ایران بودند؛ از سر راه بر دارد.   

🔸 بسیاری بر سر این دو راهه مانده‌اند که باب یک مصلح اجتماعی یا دینی بود، یا یک شورش‌گر علیه سلطنت قاجار؟ پاسخ به این پرسش دشوار نیست و همان‌گونه در سطرهای بالا توضیح دادم، او یک تاجر آشنا با مسائل دینی بود. شاید تفسیرهای او از سوره‌های مختلف قرآن برای اعضاء فرقه شیخیه یا برای بعضی از آخوندهای شیعه جذابیت‌هایی هم داشته باشد اما در درون جامعه آن روز ایران، کسی به این نوع تفسیرها روی خوش نشان نمی‌داد. استقبال عموم مردم [حتا استقبال طبقه حاکمه آن روز ایران] از باب و جنبش بابیه، بدین علت بود که فرقه بابیان، مخالف سرسخت قدرت بی حساب و کتاب آخوندها بودند. وقتی باب به‌عنوان یک تاجر به ساختارهای پنهان و کارشکن درون جامعه اشاره می‌کرد؛ توجه‌اش روی باند‌های مختلف و بسیار قویی آخوندی بود. وانگهی باب تجربه اصلاحات سلطان عبدالمجید را در سال‌های ۱۸۴۳ــ۱۸۳۹ در بغداد، و همین‌طور شورش روحانیان شیعه علیه سلطان را که به ادیان مختلف حقوق و رأی برابر داده بود؛ در توشه داشت. در نتیجه شورش باب و بابیان و استقبال عمومی از شورش‌گران به دلیل اجماع نظری بود که می‌گفتند: تحولات اجتماعی، سیاسی، حقوقی و حتی دینی تنها از کانال شورش علیه روحانیان مقدور است.  
  
🔸 تاریخ با کسانی که به‌هیچ‌وجهی حاضر نیستند جنبش بابیان را به‌رغم متوسط سنی ۲۵ سال، نشل شورش‌گر بشناسند؛ شوخی ظریفی کرد. طبقه مرفه و درباری حامی باب به‌طور مداوم برای او پیغام می‌فرستادند که اگر ولیعهد ناصرالدین به تخت سلطنت بنشیند، تو را اعدام خواهد کرد. به‌تر است ظهور موعود بعد تو را اعلام کنی تا پیروانت سرگردان نگردند. باب هم ظهور زمان بعدی را "به سال نُه و سال نوزده" اشاره می‌کند. شوخی ظریف تاریخ اینجاست که در سال نُه و سال نوزده یعنی در ۱۹ بهمن سال ۴۹، چریک‌های فدائی یا نسل بعدی شورش‌گران در شهر سیاهکل اعلام موجودیت کردند. 😁