پنجشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۷

رشتِ بعد از جنگ

🔸 به بهانه يک‌صدمين سال پايان جنگ جهانی اوّل در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ ميلادی، تعدادی از رسانه‌های فارسی زبان نيز گريزی زدند به وضعيت کشور ايران در نخستين جنگ جهانی. کشوری که از همان آغاز جنگ اعلان بی‌طرفی کرده بود اما برخلاف سنت رايج در جنگ‌ها و عرف بين‌الملل، توسط دو حکومت سلطنتی روسيه و انگلستان به زور اسلحه اشغال و سپس، بطرز وحشتناکی چپاول و ويران گرديد. 






🔸 آن رسانه‌ها در هفته‌ای که گذشت، در بارۀ وضعيت سياسی‌_‌اجتماعی تأسف‌بار آن روز ايرانِ و بدبختی‌های وحشتناکی را که مردم در هنگامه جنگ و بعد از آن کشيده بودند، هر چه می‌دانستند نوشتند بجز، تنها نکته مهم و مثبتی را که به لحاظ سياسی، تا همين امروز هم حائز اهميت بسياری است. دست اندرکاران رسانه‌ها يادشان رفته بود بنويسند که چگونه جنگ جهانی اوّل به‌سهم خود سبب گرديد تا جرقّه‌ی «جمهوری‌خواهی» در ضمير ناخودآگاه اغلب گيلانيان زده شود. چگونه جنگ زمينه ساز شد تا گيلان زمين [به‌ويژه شهر رشت] بشود مرکز توجه و جذب و تجمع روشنفکران جمهوری‌خواه ايرانی. چگونه جنگ علتی شد در شکل‌گيری يک حکومت جمهوری سکولار، و باوجود هزار‌و‌يک نوع مانع‌تراشی و تبليغ سوء عليه آن؛ بشود سرمشق و الگوواره‌ای برای ديگر ايرانيان در يک قرن گذشته.   
   
🔸 ناگفته نگذرم که تا پيش از اغاز جنگ در سال ۱۹۱۴ ميلادی، تنها گروه اندکی از روشن‌انديشان و دولت‌انديشان آن روز گيلان زمين که اتفاقن نقش مهمی هم در انقلاب مشروطه و همين‌طور در تسخير تهران و رهايی مجلس شورای ملی از زير سلطه‌ی کودتايی محمدعلی شاه داشتند؛ طرفدار نظام جمهوری بودند. آن‌ها در نقد انقلاب مشروطيت استدلال می‌کردند که علت واقعی بدبختی امروز ما، وجود همين نظام سلطنتی موروثی است که خارج از خواست و اراده عمومی، سه شاه بی لياقتی چون مظفرالدين شاه، محمدعلی شاه و احمد شاه را به ما تحميل کرده است. اما آن ايده محدود و مختص به روشنفکران، تنها بعد از اشغال ايران [به‌ويژه گيلان] توسط نيروهای روسی و انگليسی، و بعد از شکل‌گيری چهار گروه جنگلی‌_‌پارتيزانی عليه اشغال‌گران در چهار نقطه مختلف گيلان: گروه کسمايی [در غرب گيلان]، گروه کوچک خان [در جنوب گیلان]، گروه دکتر حشمت و خالو قربان [در شرق گیلان] و گروه احسان‌الله خان [در تنکابن] بود که ايده جمهوری‌خواهی در اندک مدتی مورد استقبال عمومی قرار گرفت. بنحوی که افرادی مانند ميرزا کوچک‌خان نيز که در پای‌بندی به رهنمودهای دولت عثمانی دست به تشکيل «هيئت اتحاد اسلامی» به‌عنوان نهاد جانشين در شهر «لوشان» زده بود؛ تحت تأثير تمايلات و خواست عمومی، نظام جمهوری سوسياليستی را ترجيح داد و شد نخستين رئيس جمهور حکومت گيلان.   

🔸 حال پرسش کليدی اين است که چرا رسانه‌های فارسی زبان اين رويداد بی‌نهايت مهم تاريخی را که موضوع و محتوای آن در طول صد سال گذشته بارها و بارها توسط دو حکومت سلطنتی و ولايی، ۱۸۰ درجه وارونه و دست‌کاری شده‌اند را از قلم انداختند؟ آيا دليلش فراموشی‌ست يا بی‌اطلاعی از تاريخ‌مان؟ در هر حال علت سکوت هر چه بود بجای خود ولی، بنا به تجربه و مطالعه‌ی شخصی، نيک می‌دانم که در طول يک‌صد سال گذشته هر دو نظام تاج‌دار و عمامه‌دار، به درستی فهميدند که چگونه آن روح جمهوری‌خواهی سکولار هم‌چنان بر فراز گيلان زمين در پرواز است. روحی که هرگز سر سازگاری به دو نظام سلطنتی و ولايی نشان نداد و هم‌چنان نشان نمی‌دهد. به‌ترين مثال در اثبات چنين نگرشی، يادآوری اعتراض‌های خيابانی دورۀ انقلاب است. گيلان، آخرين استانی بود که در سال ۱۳۵۷ به کاروان اعتراض‌ها و انقلاب پيوست. و برعکس در شرايط بحرانی کنونی، جزو يکی از پنج استان نخست و فعالی بود که در اعتراض‌های دی‌ماه ۱۳۹۶ حضوری چشم‌گير داشت. دليل آن هم روشن است: برای جوانان گيلان زمين، شعارهای "مرگ بر ديکتاتور!"، "مرگ بر حکومت ولايی!" و غيره، فقط و فقط يک معنا و يک بديل دارد: حکومت جمهوری سکولار! 


سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۷

برانداز کيست؟


🔸 مدتی است که دو اصطلاح سياسی «برانداز» و «براندازی» در رسانه‌های فارسی، جانشين دو اصطلاح «سرنگون‌طلب» و «سرنگونی» در ادبيات سياسی گرديدند و بجای آن‌ها در گفت‌و‌گوهای روزانه، مورد مبادله قرار می‌گيرند. 



🔸 براندازی، در واقع هم موضوع و هم نام يک اصطلاح سياسی پُر محتوا و سنجش‌گرانه‌ای است با قدمتی بيش از ۱۰۰ سال در تاريخ ايران. برانداز کسی است که در عرصه نظر و عمل، همه‌ی تلاشش «وراندازی» است نه «انداختن» صرف! و از اين منظر، طرح يک پرسش قَدَر و کليدی در شرايط حساس کنونی الزامی‌ست: آيا می‌شود اصطلاح سياسی «برانداز» را برابر با اصطلاح «سرنگونطلب» گرفت؟ 

🔸 در ظاهر بعضی‌ها _‌به‌ويژه حاميان نظام جمهوری اسلامی‌_ آن دو اصطلاح را برابر می‌گيرند. اما به گمانم، پاسخ اين پرسش از جهت‌های مختلفی منفی است. چون که آن‌ها دو اصطلاح جدا از هم [متباين] هستند نه مترادف هم. اگرچه در شرايط کنونی هر دو گروه براندازان و سرنگونطلبان خواهان تغيير نظام جمهوری اسلامی هستند ولی و باز به گمانم، از منظرهای مختلف سياسی، فرهنگی، اجتماعی‌‌_تاريخی، تفاوتهای مهمی ميان اين دو اصطلاح قابل لمس و مشاهدهاند.   
    
🔸 تفاوت ميان اصطلاح سياسی «برانداز» با «سرنگونطلب»، به لحاظ معنايی، تفاوت ميان سنجيدگی و نسنجيدگی است؛
🔸 از منظر سازمانگری، طراحی و مهندسی، تفاوت ميان «برآوردکردن» و «پيادهکردن» با «سرريزکردن» و «سرازيرکردن» است؛
🔸 و از منظر اجتماعی_تاريخی، درساده‌ترين بيان، تفاوت ميان انقلاب مشروطه با انقلاب اسلامی است!

🔸 در انقلاب مشروطه نيروهای برانداز، نماد، نگرش و بنيان نظری مشروعيت شاه را که همان «فر» يا «فرّۀ ايزدی» بود به چالش طلبيدند و برای نخستين بار در تاريخ ۲۵۰۰ ساله ايران، «قانون» را بر جايگاه «فرّۀ ايزی» نشاندند تا حاکميت قانون برقرار گردد و شاه، سلطنت کند نه حکومت!   

🔸 اما آن انقلاب براندازانه به علت يک خطای استراتژيک و بی‌توجهی براندازان به تجربه‌ی گران‌بار تاريخی، پايدار نماند و نتيجه نداد! انگار کسی خاطرش نبود که از دورۀ خاندان صفوی به اين‌سو، «فرّۀ ايزدی» اساطيری ايرانيان، به دو بخش «سلطنت» و «ولايت» تقسيم شده است. انگار کسی محاسبه نکرد که اتحاد با هر يک از دو شاخه‌ی سلطنت و ولايت، يعنی هموارکردن راه برای سرنگون‌طلبان. ديديم که در عمل هم چنين شد: آن ايده سنجيده [براندازانه] حاکميت قانون، در اتحادی نسنجيده با روحانيت، راه را برای قانونی کردن ورود آنان به مجلس شورای ملی هموار کرد تا سدی باشند در تقابل با قوانين سکولار.  

🔸 در انقلاب سال ۱۳۵۷ نيز مهم‌ترين موضوع کليدی براندازنه، حفظ «نظام سکولار بدون شاه» بود، اما اين نگاه کاملن سنجيده، باز هم به علت يک خطای استراتژيک و نسنجيده براندازان و نماد آن‌ها شاپور بختيار؛ راه را برای خمينی به‌عنوان کسی که نماد «سرنگون‌طلبان نظام سکولار» بود، آماده کرد. به زبانی ساده‌تر، براندازان سال ۱۳۵۷، اوضاع و احوال را بطور دقيق ورانداز نکرده بودند. آن‌ها بايد يک موضوع را بطور دقيق محاسبه می‌کردند که حاکميت ديکتاتوری مفرط و مداخله‌گرانه شاه در همه امور طی ۱۵ سال [از سال ۱۳۴۲ تا سال۱۳۵۷]؛ خواسته و ناخواسته، او را به محور کسری تبديل کرده بود که صورت آن‌را انواع نخبه‌گان و فرهيخته‌گان و تکنوکرات‌ها و غيره تشکيل می‌دادند و مخرج آن‌را عوام. شکست ناگهانی محور کسر در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، يعنی سقوط اجباری نخبه‌گان در دامن عوام. و چنين اتفاق بظاهر غيرملموسی، يعنی تغيير توازن نيروهای درون جامعه به نفع عوام و به نفع رهبر آن‌ها يعنی خمينی سرنگون‌طلب نظام سکولار. 

🔸 و خلاصه امروز هم، تفاوت و تشخيص موضوع کليدی براندازی و سرنگون‌طلبی کاملن ساده و روشن است: دفاع از «نظام جمهوری سکولار». براندازانی که پای‌بند به برداشتن قدم‌های سنجيده هستند؛ و يا معتقدند که از تجربه‌ی تلخ تاريخی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی درس‌های زيادی آموخته‌اند؛ بدون هيچ ايراد و انگی‌زنی و تهمتی، همه تلاش‌شان را مصروف جلب و جذب و ائتلاف و اتحاد جمهوری‌خواهان خواهند کرد.