پنجشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۵

مو مگه بشر نی‌يم؟



به گمانم مرداد ماه سال ۱۳۱۰ بود که گذر علی‌اکبر داور، پدرِ دادگستری مُدرن ايران به ايالت گيلان و به شهرهای رشت و انزلی افتاد. مالکان گيلان زمين بسيار مايل بودند اين اعجوبه‌ی تاريخ را که هم رضاخان را به سلطنت رسانده بود، و هم با برنامه‌ريزی و سازماندهی اداره‌های «سجل احوال» و «ثبت اسناد»، هويّت و مُلک و مالکيّت‌شان را مستند کرد و به رسميّت شناخته بود را از نزديک ببينند. از اين منظر مسئولان محلی به بهانه‌ی سالگرد انقلاب مشروطه، برنامه‌ی يک ديدار عمومی و سخنرانی کوتاه را در ميدان بلديه [شهرداری] شهر رشت تدارک ديدند. 

داور يکی از سه ضلع مثلث قدرت [عبدالحسين تيمورتاش‌/‌‌ نصرت‌الدوله فيروز‌/ علی‌اکبر داور] در درون نظام پهلوی اوّل بود. دقيق‌تر بگويم يگانه روشنفکری بود که در پايه‌ريزی دولت‌_‌ملت مُدرن، تزهای ويژه‌ای داشت که هنوز هم در کشورهای آسيايی و افريقا طرف‌دارانی دارد. او معتقد بود که هر اصلاح و تغييری در جوامع فقير و عقب افتادهِ پايبند به خرافات، بايد توسط نخبگان جامعه از بالا سازماندهی گردد. می‌گفت تجربه‌ی انقلاب مشروطيت نشان می‌دهد که دولت خواهان تحول اگر مردم جامعه را به امان خدا رها کند، دير يا زود، آن‌ها بر حسبِ عادت به‌دنبال افرادی مانند آيت‌اله نوری‌ها خواهند رفت که مخالفان سر سخت مشروطه بودند و هستند. کار منطقی اين است که دولت، پيش از آن‌که مردم را به پای صندوق‌های رأی دعوت کند، هم‌زمان، موظف است دو کار اساسی را همآهنگ انجام دهد: نخست اولويت دادنِ برنامه‌های اقتصادی در جهت تغيير زندگی عمومی، و دوم، آموزش و آشنا کردن مردم به امور شهروندی. می‌گفت در اين گذار، اگر رئيس دولت مثل رضاخان کمی هم مستبد باشد، موجب تسريع تحول خواهد شد. 

مالک‌زادگان روشنفکر و کم‌و‌بيش دمکرات آن روز گيلان زمين، مثل خانواده‌های دادور، رادمنش، سميعی، امينی، ابتهاج و ديگران که آشنا با انديشه‌های علی‌اکبر داور بودند، برای شنيدن سخنرانی تعدادی از رعايا را نيز همراه بُردند. داور وقتی ترکيب جمعيت را ديد، خيلی ساده و راحت فهم در بارۀ مقولات تازه و پيچيده‌ای مانند بشر، بشريت، حقوق بشر، حقوق اجتماعی و حقوق شهروندی صحبت کرد که برای بسياری از روشنفکران حاضر در صحنه تازگی داشت. آن روز، بعضی از مالکان طعنه‌زنان از مالک‌زادگان روشنفکر می‌پرسيدند: شما که رنج آوردن رعايا را که به‌جان خريديد، آن‌ها از اين سخنرانی چيزی هم فهميدند؟ من نمی‌دانم پاسخ مالک‌زاده‌ها در آن لحظه چی بود اما، پيران ما نقل می‌کردند که هفت‌_‌هشت ماه بعد اصطلاحی برای نخستين بار در منطقه رايج شد که هر وقت رعيّتی در برابر ظلم مالک قرار می‌گرفت و از او می‌خواست بيگاری دهد؛ رعيت با صدای بلند فرياد می‌کشيد: "مو مگه بشر نی‌يم؟" و جالب‌تر اين که دوازده سال بعد، در انتخابات مجلس چهاردهم (سال ۱۳۲۲) دکتررضا رادمنش مالک‌زاده روشنفکر و نوه دختری فئودال بزرگ گيلان «امين ديوان»، با همين شعار «مو مگه بشر نی‌يم؟» توانست قريب به اتفاق آرای مردم لنگرود و لاهيجان و آستانه را به نفع خود جلب کند.

سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۵

تک درس کودتای ترکيه



مردم شهر «ازمير» ترکيه، نخستين [و شايد هم تنها] شهروندان شهرستانهای «دور از مرکز» بودند که در مخالفت و برخورد با «شبه کودتا» يا شورش گروهی از نظاميان عليه پاکسازی‌های بی رويّه‌ی دولت اردوغان؛ واکنش سريع نشان دادند و به طور خودجوش به خيابان‌ها ريختند. 

واکنش و خودتصميم‌گيری آن‌ها به لحاظ زمانی، خيلی زودتر و سريع‌تر از رهنمود نهادهای مدنی، حزبی و حتا زودتر از تقاضای تلفنی‌ای بود که اردوغان از  مردم و به ويژه از اعضای حزب اسلامی «عدالت و توسعه» خواست که به خيابان‌ها بيايند؛ خيلی زودتر و سريع‌تر از ديگر شهروندان مقيم آنکارا و استانبول که با گوش‌های‌شان صدای گلوله‌ها و انفجارها را می‌شنيدند. 

شورش افسران جوان، در واقع يک کنُش خودتصميم لحظه‌ای بود و به‌سهم خود نشان می‌داد که در خاورميانه، هنوز هم حادثه‌های سرنوشت‌ساز، در لحظه کليد می‌خورند.
از آن‌طرف شهروندان مُدرن ترک [البته به استثنای ازميری‌ها] نيز در مجموعه نشان دادند که در برابر کنش‌های لحظه‌ای، فاقد آمادگی و خودتصميم‌گيری هستند و نمی‌توانند در لحظه واکنش نشان دهند. 

ناگفته نماند که واکنش آنکارايی‌ها و استانبولی‌ها قابل تقديرست اما واقعيت انکارناپذير ديگری هم وجود دارد که نشان میدهد در آن دو شهر نيز نخست وابستگان به حزب اسلامی در قدرت که سرنوشت‌شان با سرنوشت اردوغان گره خورده بود، واکنش نشان دادند. جامعه‌های مدنی و حزبی و نيروهای اقليت، ديرهنگام به نيروی مقاومت پيوستند. همين‌طور هرچه از مرکز به طرف شهرستان‌های دور دست می‌رويم، می‌بينيم درجه بی‌تفاوتی و ديرجنبيدن نسبتن بالا و چشم‌گيرست. 

اما اگر می‌بينيد ازميری‌ها در اين ميانه استثناء هستند؛ دليل‌اش، حساسيت فوق‌العاده‌ای است که جامعه شهری ازمير نسبت به کودتا و کودتاگران دارند. دقيق‌تر بگويم، هيچ کسی به اندازه اهالی ازمير، بدبختی‌ها و  تيره‌روزی‌های کودتای ۱۹۷۱ را با پوست و گوشت و استخوان‌ خود لمس نکرد. البته بخش وسيعی از مردم ترکيه هرکدام به‌نوعی تلخی‌های کودتاها  را چشيدند اما تنها جامعه مدنی شهر ازمير بود که در طول چهل سال گذشته همه‌ی ناگواری‌های ناشی از کودتاها را در فکر و ذهن و جان شهروندانش جاانداخت و حساسيت را نهادينه کرد. آن‌ها درس بزرگی به همه‌ی ما اهالی خاورميانه دادند که بجای دامن‌زدن به کينه‌توزی‌ها و انتقام‌جويی‌ها، بکوشيد جامعه شهروندی را نسبت به زشتی‌ها و پلشتی‌های سياسی و اجتماعی حساس و آماده نگهداريد!   

شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۵

آينده‌پژوهی که از ترس بخواب رفت!

الوين تافلرAlvin Toffler آينده‌پژوهی که با تصويرهای دقيق از چشم‌اندازها، بستر خوديابی را برای طبقات ميانی در جهان گشوده بود؛ دوشنبه‌ی گذشته در آستانه‌ی ورود به ۸۸ سالگی درگذشت.





همه‌ی ما می‌دانيم که مرگ و مير در چنين سن و سال‌هايی، اتفاقی‌ست طبيعی. خود تافلر در مصاحبه‌ای که سال گذشته با يکی از خبرنگاران داشت، به شوخی گفته بود "در تدارک سفر ابدی هستم". اما کم‌تر کسی در طول چند روز گذشته به اين مسئله‌ی کليدی توجه کرد که ميان «سفر ابدی» و «خواب ابدی» تفاوت‌هايی‌ست! 

شخصيت‌های آينده‌پژوه و آينده‌نگر، هرگز به خواب ابدی نمی‌روند. اگر می‌بينيم که تافلر برای هميشه بخواب رفت، دليل و علت داشت. مهم‌ترين علت‌اش، نتايج رفراندوم خروج انگليسی‌ها از اتحاديه اروپا بود. در واقع انگليسی‌ها، يا دقيق‌تر، رويکرد طبقات ميانی انگلستان او را نسبت به انتظاراتی که از اين طبقه داشت؛ شوکه و نا اميد کرده بود. و حالا همه می‌دانند که تافلر، بعد از شنيدن نتايج آراء به بستر رفت و ديگر برنخاست! می‌پُرسيد چرا؟ چرايش روشن است! 

به‌زعم تافلر طبقات متوسط در موج سوّم، مهم‌ترين نيروی تحول هستند. و به همين علت تافلر معتقد بود که آن‌ها در آينده به‌صورت جريان‌های نيرومندی بهم می‌پيوندند تا منش اجتماعی انسان را در جهتی مثبت تغيير دهند. اما سه دهه بعد از گذشت نظريه‌ی «موج سوم»، سونامی بحران مالی سال ۲۰۰۸ نه تنها کل ساختار توزيع ثروت در جهان  را دگرگونه کرد، بل‌که بخش وسيعی از اين طبقه را دو شقه نمود: گروهی را به بالای خط ثروت و در آغوش نئوليبراليست‌ها جای داد؛ و گروه دوم را به زير خط فقر و به حاشيه راند. در رفراندم انگلستان، اين دو گروه از دو منظر، يکی به دليل اپيدمی حرص [که اصلی‌ترين خصوصيات نئوليبراليست‌هاست] و ديگری، بخاطر تمايلات کين‌خواهانه و تخريب‌گرايانه‌اش [که از ويژه‌گی‌های حاشيه‌نشينی‌ست] به‌هم پيوستند و يا به زبانی ديگر، جهان را از دو سوی مورد تهديد قرار دادند. تافلر با د‌يدن چنين واقعيت تلخی، نگران و بيم‌ناک به بستر رفت و ديگر برنخاست. 

چون معنی بيگانه که وحشت کند از لفظ
همخانه‌ی دل بود و ز دل خانه جدا داشت
#جامعه #سياست #فرهنگ