شنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۱

اندازه نگهدار

 

🔸از منظر جامعه‌شناختی فضای غالب در بین ایرانی‌ها مقیم خارج از کشور ظاهرن دموکراسی‌خواهی است و اغلب در گفتارها و بحث‌های شفاهی یا نوشتاری، کم‌وبیش خود را دمکرات‌هایی که مدافع سرسخت برقراری دموکراسی در ایران هستند، معرفی می‌کنند. ولی [و متأسفانه] در عمل و به‌ویژه در دفاع از جریان سیاسی‌ای که مدافع آن هستند، رفتارشان به‌گونه‌ای آشکار نقض‌کننده مفاهیم کلیدی و اصول ثابت دموکراسی است. 

 


🔸مثلن اگر از هر یک از اعضای جریان‌های مختلف سیاسی بپرسید که معنای واقعی واژه «تولرانس» در سیاست یعنی چه؟ در لحظه پاسخ می‌دهند: «رواداری» و «مدارایی» با گروه‌ها و افراد مخالف عقیده و نظر شما. اما برخورد تُند دو هفته‌ی گذشته‌ی "دموکرات‌ها" پیرامون یک سخنرانی  منظوردار به روشنی و به قول زنده یاد «جمال‌زاده» نشان داده‌ایم که دموکراسی‌خواهی‌مان «دیمی» است. خودرو است، یعنی فاقد آب و یا دقیق‌تر، فاقد مطالعه و آموزش قاعده‌مند و سیستماتیک است. البته تولرانس در ادبیات فارسی بخاطر وجود خیل بی‌سوادن و تسلط انواع خُرده فرهنگ بر فضای کشور، به‌معنای اندازه نگهداشتن است:

اندازه نگهدار، که اندازه نکوست

هم در خور دشمن‌ست و هم در خور دوست

 

🔸نوشته پیش‌رو در اینجا وظیفه‌اش نقد تک تک نوشته‌های این و آن نیست. اما از آن‌جایی که بسیاری در جدل‌کردن‌ها و مبادله‌هایی که داشتند و روی دموکراسی انگشت می‌گذاشتند؛ تنها روی یک نوع مِدل تبلیغی/ترویجی انگشت می‌گذارم که چرا شیوه تبلیغی‌شان آشکارا نقض دموکراسی است:

🔸یک نمونه بارز آن فعالیت مداوم چهار تلویزیون قدرت‌مند [از منظر بودجه و پشتوانه‌ی سیاسی] که دارای شنوندگان بسیاری در میان ایرانیان داخل کشور می‌باشند، همراه با سلطنت‌طلبان به‌شیوه خاص و منظورداری سرگرم جاانداختن واژه «شاهزاده» در درون جامعه بودند. این رفتار مؤذیانه باصطلاح «گلوله برفی» و بزرگ‌نمایی سیاسی از یک فرد، نه تنها حیله‌ی کُهنه و شناخته شده است، بل‌که نقض آشکار یکی از اصل‌های مهم و ثابت دموکراسی نیز هست. من کاری به کم دانشی تعدادی از سلطنت‌طلبانی که در دو هفته‌ی گذشته برای ایز گُم‌کردن و اغوا، با دو دست یقه‌ی مخالفان را چسبیده‌اند ندارم؛ ولی، انتظارم از روشنفکران ژورنالیست همکار با بنگاه‌های مختلف خبرپراکنی‌ها، دست‌کم این بود که در شبکه‌های مختلف اجتماعی برای ایرانیان توضیح می‌دادند رفتار تبلیغی چهار تلویزیون خارج از کشور، آشکارا به‌معنای نقض یکی از اصل‌های ثابت دموکراسی و عدم رعایت اصل بی‌طرفی ژورنالیستی بود. چون که قبول و رعایت یکی از از اصل‌های بنیانی دموکراسی در ارتباط با گروه‌های سیاسی، یعنی "حذف امتیازهای پیش‌داده‌ی سیاسی، اجتماعی، قومی و طبقاتی در تصمیم جمعی بر سر مسئله همگانی".

🔸می‌گویند واژه شاه‌زاده نشانه‌ی تبار خویشاوندی است نه نشانه‌ی سیاست هدفمند و برنامه‌ریزی شده. وانگهی، رضا پهلوی مستقیمن به مردم پناه بُرد و در خطاب به آن‌ها گفت: انتخاب‌کنندگان نوع حکومت و رهبری آن، وابسته به آرای مستقیم شماست. آیا ارجاع به تبار خویشاوندی او به‌معنای پذیرش سیاست‌های استبدادی پدر مستبد خود نیست که در سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷، کلیه‌ی تصمیم‌گیری‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت کلان را در دست خود گرفته بود و راهنمایی‌های مشاوران متخصص و دیگر پژوهش‌گران را برنمی‌تابید؟ آیا او در جایی سیاست مستبدانه‌ی پدرش را به زیر ذرّبین نقد گرفت؟ در ارتباط با رأی مردم و شرکت در رفراندوم‌های کذایی، نظر و مخالفتم برای خوانندگان این صفحه آشناست. تنها پرسشم این است اگر رأی مردم مورد تأییدتان است، وقتی که بیش از ۷۵ درصد واجدین شرایط در سال ۱۳۵۸علیه سلطنت و به‌نفع جمهوری اسلامی رأی «آری» دادند؛ شما کی سرِ تعظیم در برابر آرای عمومی فرود آوردید؟ البته من به‌عنوان یک شخصیت علاقه‌مند به سیاست، سعی می‌کنم واقع‌بینانه به آینده سیاسی ایران بنگرم و تا آن زمان، متُد برخوردم با گروه‌ها «اندازه نگه‌داشتن» است. هم تجربه شخصی‌ام به من هشدار می‌دهد و هم،حرف حسابمبرگرفته از سخنِ آینده نگرانه‌ای است که «کار پوپر» در کتاب «جامعه باز» طرح کرد:

🔸"تصور می‌کنم راه معقول در سیاست اتخاذ این اصل است که تا جایی که می‌توانیم برای بدترین وضع آماده شویم و در همان حال برای رسیدن به بهترین حالت نیز از کوشش باز نایستیم. به نظر من دیوانگی است که تمام مساعی سیاسی خویش را بر این امید ضعیف پی‌ریزی کنیم که در به‌دست آوردن فرمانروایان عالی و حتی لایق و صاحب صلاحیت، کامیاب خواهیم شد". 

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۴۰۱

چپ و چپ‌اندیشی

🔸تازه‌ترین پژوهش‌ها در ایران حکایت از این دارند که تمایل به فاش‌گویی و بالارفتن سطح ابراز شهامت عمومی و آمادگی برای اعتراض‌های جمعی در مقایسه با سال‌های پیشین، به‌طور مشخص و ملموسی افزایش یافته است. چنین فضا و تحولی را که نخستین بار در پائیز سال ۱۳۵۶ شمسی از نزدیک مشاهده و تجربه کرده بودم؛ خیلی سریع می‌توانند زمینه‌ی مناسب و رو به پیشی را در درون جامعه برای اعتراض‌های پی‌درپی مهیّا نمایند. 


 

🔸چنین خبر امیدوارکننده‌ای پیش و بیش از دیگر نحله‌های فکری یا سیاسی، نیروهای چپ‌اندیش درون جامعه ایران را خوشحال و فعال خواهد کرد. اگرچه بعضی‌‌‌ها [به احتمال زیاد] طرح چنین موضوعی را برنتابند ولی، علت و دلیل چنین استنباطی برگرفته از متن کُنش‌ها و واکُنش‌های موجود در درون جامعه‌ست. بررسی آن کُنش‌ها به‌سهم خود نشان می‌دهند که چنین نظری خلاف واقعیت‌ها نیست! چون که همه ما با چشم‌های خود می‌بینیم محتوا و مخرج مشترک همه‌ی خواست‌های اعتراضی کنونی، از جمله اعتراض زنان، معلمان، بازنشسته‌گان و کارگران چیزی جز تقاضای تحقق «عدالت اجتماعی» نبود و نیست. و هر بار که چنین خواست و صدایی در درون جامعه‌ای تکرار و رساتر گردند، به همان نسبت تعیّن اجتماعی چپ برای عموم مردم و به‌ویژه آن گروه سیاسی که در هفته‌ی گذشته تبلیغات سنگین، هدفمند و سیستماتیکی را علیه نیروهای چپ‌‌اندیش درون ایران به‌راه انداختند و موجودیت و چیستی آنان را به زیر ذره‌بین گرفته بودند، قابل فهم و تشخیص‌ می‌گردند.

🔸بدیهی‌ست آن‌بخش از هم‌وطنان نوسلطنت‌طلبی که بعد از انقلاب گرایش به چپ داشتند و به صفوف آنان پیوستند؛ نیک می‌دانند که "عدالت اجتماعی گوهر چپ هست"، و یا دست‌کم از تجربه‌های بجا مانده تاریخی این درس را آموختند که در درون جوامع معترضی که خواهان عدالت اجتماعی است، حتا به‌فرض آن‌که چپ‌ها اگر در ظاهر موجودیتی هم نداشته باشند، در چشم به‌هم‌زدنی، زاده می‌شوند، تعیّن می‌یابند و هدایت جنبش اعتراضی را به‌عهده می‌گیرند. و باز به درستی دریافته‌اند که سنگ‌اندازی‌های صد ساله‌ی پیش‌کسوتان‌شان علیه چپ، بی‌دلیل نبوده است. سلطنت‌طلبان دورۀ پهلوی نیک می‌دانستند وقتی معترضان و کُنش‌گران خیابانی هر چه بیش‌تر پی به هنجارهای واقعی و ارزش‌های اجتماعی رو به پیش جهانی می‌بَرند؛ به‌نوعی احساس نزدیکی با چپ‌اندیشان می‌کنند. چون که تنها آنان بودند [و هستند] که با توجه به امکانات و ظرفیت‌های درون جامعه و محدودیت‌هایی که بر سر راه آنان وجود داشت، تلاش‌های معناداری می‌کردند برای هم‌اندازه کردنِ تفاوت‌های اجتماعی درون جامعه. یعنی همان رهنمودی را که «ماکس وبر» جامعه‌شناس معروف آلمانی توصیه می‌کرد: "دموکراسی یعنی هم‌اندازه‌کردن تفاوت‌های اجتماعی".      

🔸برای این‌که موضوع کلیدی بحث به انحراف کشیده نشود، با تأکید بگویم که منظور از «چپ» در این نوشته، نیروهای چپ‌اندیش جوان داخل ایران هستند که گروهی به تازگی منکر وجود آنان شده‌اند؛ نه چپ‌های کلاسیک مقیم خارج از کشور. البته چپ‌های کلاسیک هم در این عرصه کم مایه نگذاشتند و بی‌وجدانی محض است اگر تلاش‌های بی‌ریا و راست‌بازی‌های صادقانه آنان را از قلم بیانداریم. در ارتباط با چپ کلاسیک که خودم نیز روزگاری در صف آنان بودم، تنها می‌توانم روی این نکته انگشت بگذارم که دیدگاه و همه‌ی تلاش‌ها و راه‌های رفته‌ام در گذشته، دقیقن منطبق است با نظری که «دکتر وهاب‌زاده» به درستی اشاره می‌کند: "بینش پدیدارشناسی به من چنین نگاهی می‌دهد: اگر پوسته‌های رنگارنگِ ایدئولوژیک و تئوریک چپ سده‌ی بیستمی را کنار بزنیم، مگر «چپ» چیزی جز کنشگریِ دادخواهانه برای عدالت اجتماعی بوده است؟ کوشش‌های فرهنگی و هنریِ روشنفکران چپ‌گرا که ایده‌ی عدالت اجتماعی را در بدترین شرایط زنده نگه داشته و همچنان زنده نگه می‌دارند."

🔸شاید در فرصتی دیگر در این زمینه بنویسم که چرا نفی موجودیت چپ در ایران از منظر دیدگاهی، بدین معناست که نفی کنندگان هنوز هم به دنیای پیش از فروریختن دیوار برلین تعلق دارند. آن‌ها تصورشان از نمود ظاهری چپ بدین معناست که چپ‌ها در درون یک تشکیلات زیرزمینی/مخفی سازماندهی شوند و هرازگاهی اظهار وجود کنند. به زبانی دیگر، آن‌ها تفاوت ماهوی چپ نهادی از چپ تشکیلاتی را از هم تشخیص نمی‌دهند که چرا چپ نهادی اهل خودنمایی و تظاهر نیست. اما در اینجا و به‌عنوان ختم کلام در جهت اثبات نظریه بالا که چرا آن «احساس نزدیکی» در ایران قوام و دوام نیافت، بد نیست یکی از وقایع مهم تاریخی را اشاره‌وار با هم مرور کنیم:

🔸البته غرض از این اشاره توجه‌دادن خوانندگان به کشف انگیزه‌ای است که چرا رضاشاه در سال ۱۳۱۰ شمسی با کمک روحانیان در «قانون اساسی مشروطه» _‌که سلطنت‌طلبان مقیم و متولد خارج از کشور سنگ آن‌را به سینه می‌کوبند‌_ دست بُرد و با تهدید و قلدری قانونی را علیه ممنوعیت فعالیت چپ‌ها و چپ‌اندیشی به‌تصویب رساند؟ پاسخ به این پرسش دشوار نیست اگر کسی اعتراض‌های عدالت‌خواهانه گروه‌های مختلف اجتماعی را در ۶ سال قبل از تصویب قانون ۱۳۱۰، یعنی از اعتراض زنان در سال ۱۳۰۴ در رشت و انزلی بگیرید تا اعتصاب کارگران شرکت نفت در سال‌های ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ را دقیق مورد مطالعه قرار دهد؛ به آسانی می‌تواند مسئله «احساس نزدیکی» معترضان با نیروی چپ‌اندیش را کشف و فهم کنند. احساسی که برای رضاشاه حساسیت‌برانگیز شده بود که چگونه ۲۰ نفر آدم چپ‌اندیش در مدت چند سال توانستند ده‌ها تشکل صنفی را سازماندهی کنند و رهبری آنان را در دست بگیرند؟