سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۶

پديدار بيداری و زندگی



نيمهی دوّم شهريور ماه سال ۱۳۳۲ بود که از طرف ادارۀ آگاهی و اماکن لاهيجان به اکبر پديدارنظر صاحب تنها سينمای شهرمان [سينما_تأتر ايران] اطلاع دادند که از اين پس بدون حضور مأمور ثابت شهربانی در سينما، بازکردن درهای سينما به روی مردم ممنوع است! و بدنبال اين بخشنامه، در چنين روزی بود [۲۱ شهريور ۱۳۳۲] که «آژدان موسی خان» بهعنوان حافظ نظم و نخستين مأمور ثابت شهربانی وارد تنها سينمای شهرمان شد. 



حالا اين روز [۲۱ شهريور] بهانهای شد برای يادآوری چند تصوير از سه دهه تلاشهای فرهنگی مردی که چهل سال پيش بطور دقيق پيشبينی کرده بود: "اگر آخوندهای ضد فرهنگ قدرت را در دست بگيرند، خيلی از هنر دوستان و فرهنگيان بايد برای هميشه ايران را ترک کنند و در غربت بميرند". يکی از آن خيلیها خودش بود که دو ماه پيش در غربت مُرد.
      
زنده ياد اکبر پديدارنظر اگرچه در سالهای ۳۲ـ۱۳۳۰ جوانی بود آرمانخواه ولی به لحاظ طبقهبندی نسلی، در رديف جوانان مدنيتگرا قرار داشت. آنهايی که اعتقاد داشتند بدون تحولات فرهنگی، بدون سينما، تأتر و ادبيات، محال است ايران متحول گردد. بههمين خاطر وقتی برای نخستين بار سه دانگ سينما را خريد و با عمويش شريک شد؛ نام «سينما ايران» را به «سينما-تأتر ايران» تغيير داد. اين تغيير نام واقعن تأثيرگزار بود و بجرأت میتوان گفت که نسل ما در همين سينما ايران کموبيش با فرهنگ تأتر، فرهنگ «شو» [برنامههای صابر آتشین و دخترش گوگوش] و شعبده بازی [برنامههای دکتر مشکات] آشنا گرديد. تا آنجايی که حافظهام ياری میدهد، آخرين تئاتری که توسط گروهی از دبيران و دانش آموزان شهر در سينما ايران برگزار گرديد، آذر ماه سال ۳۷ بود. پديدارنظر خيلی تلاش کرد تا آن گروه به فعاليتش ادامه دهد، ولی موفق نشد. خودش در مصاحبهای دليل آن تلاشها را چنين توضيح داد: "شهرستانی که تأتر نداشته باشد، بهتر است نامش را بگذاريم روستا".

در واقع او با اين تعريف فرهنگی داشت به همه توجه میداد که نبايد يک‌سويه و تنها از منظر حقوقی که تفاوت ميان شهر و شهرستان را وجود دادگستری میداند؛ به شهرستانها نگاه کنيم. دو بار مصاحبه کرد و هر دو بار، انگشت تأکيدش را گذاشت روی اين جمله: "بدون فرهنگ شهری، نه شهر محتوا و معنا دارد، و نه شهرنشينی!". از اين منظر، بعنوان نماينده اوّل سينماداران خطه کناره [گیلان‌_‌مازندران]، همهی تلاشش اين بود که با ارزانترين قيمت، گرانترين و پُربارترين فيلمها را برای جوانان  شهرستانی تهيه کند که به لحاظ فرهنگی به روز باشند. ولی آيا کسی کوچکترين توجه‌ای به اين گفتارها و تلاشهای ارزندهاش داشت؟ رُک و راست خير! متأسفانه بسياری از لاهيجانیها معنای واقعی آن گفتار را در فردای پيروزی انقلاب اسلامی فهميدند. روزی که يک آدم غيرمتعادلِ خشکِ مقدسی همينکه بر مسند قدرت محلی نشست؛ نخست و مستقيمن رفت برای دستگيری اکبر پديدارنظر، و بعد از آن، در ورودی چهار سينمای چهار فصل و يک سينما تراس تابستانی را برای هميشه بست و تخته کرد. و تأسفبارتر اينکه همشهری‌ها [اگر يکی‌_‌دو استثناء را ناديده بگيريد] نه تنها در دفاع از اين فعال فرهنگی لب نجنباندند و کوچکترين قدمی به نفع او برنداشتند بلکه، بجای اعتراض و شکايت به مقام‌های مسئول شهری که چرا مردم شهر را از داشتن سينما محروم کردهايد؛ يواشکی رفتند دنبال ويدئو و سی.دیهای کپی و زيرزمينی. و حالا [مثل هميشه] میبينيم چه درخشنده مردی را که متناسب با توان خود در بيداریمان نقش و سهمی داشت، مفت و مجانی از دست داديم:    

درفشنده شمع بود اين جان پاک
فتاده در اين ژرف تاری معاک
يکی نور بنياد تابندگی
پديدار بيداری و زندگی

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۶

استاد شيطان



ديروز صبح رفته بودم رأی بدهم. البته روز اصلی شرکت مردم در انتخابات سراسری پارلمان آلمان يا «بوندستاگ»، روز ۲۴ سپتامبر است. اما از آنجايی‌که درجه اعتماد عمومی به افرادی که بايد امانتدار آرای مردم تا روز انتخابات باشند، بسيار بالاست؛ از يک ماه مانده به روز انتخابات، حوزه ويژهای در شهرداری مرکزی هر شهر برای افرادی که مايل هستند آرایشان را پيشاپيش در صندوقها بريزند، داير میگردد.
   
وقتی پاکت در بستهی رأی را در صندوق آراء انداختم، بی اختيار به ياد علیرضا رجايی و انتخابات مجلس ششم افتادم؛ به ياد ناظران بی وجدان و غيرامين و رأیخوار شورای نگهبان افتادم؛ فقهای متقلبی که روز روشن در جلوی چشم ميليونها انسان ايرانی، آرای فردی را بهنفع فرد ديگری بالاکشيدند. 

در هنگام بازگشت در داخل اتوبوس، متناسب با اطلاعات محدودم مروری داشتم به چگونگی برگزاری انتخابات در دو کشور. در آلمان کسی نگران جا-به-جايی آراء نيست، هيچ رأيی از گردونه شمارش خارج و باطل نمی‌گردد، و يا در صد سال گذشته، کسی بخاطر ندارد که صندوق رأيی پيش از شمارش، باطل گشته باشد. اگر شما به يک آلمانی بگوئيد که در انتخابات مجلس ششم بخاطر گل روی «پدر عروس» تنها در شهر تهران ۵۰۰ صندوق رأی را پيش از بازشماری باطل کردهاند؛ با نگاه پرسشگرانه‌ی خود غيرمستقيم به تو میفهماند که قانون جنگل، هزار بار عادلانهتر از قانونی‌ست که در شهر تهران حاکم است.  

وقتی هم به خانه برگشتم، مستقيم رفتم سراغ آرشيو انتخابات. کمی که خيره شدم به آمار تصوير بالا و شاهکار شورای نگهبان، ياد آن اصطلاح معروف و رايج در ميان مردم افتادم که میگويند: "آخوندها به شيطان هم درس میدهند!"  

در آن سال [زمستان ۷۸] شورای نگهبان مدعی بود وقتی نتايج شمارش آرای تهران را در دور نخست اعلام کردند، نام عليرضا رجايی [با ۸۷۳۳۲ رأی] در رديف ۲۸ و نام‌های رسول منتجبنيا [با ۹۵۲۱۵رأی] در رديف ۲۹ و حداد عادل [ظاهرن با ۹۷۸۲۸ رأی] در رديف ۳۳ قرار داشت. اين ادعای غيرواقعی و احمقانه، علت و بهانهای شد برای بازشماری و ابطال ۵۰۰ صندوقی که رجايی بيشترين آراء  را در آن صندوقها داشت. نتيجه انتخابات نيز همانی شد که در تصوير میبينيد: غلامعلی حدادعادل را بالاکشيدند و در رديف ۲۹مين منتخب تهران قرار دادند و علیرضا رجايی را پرتاب کردند به خارج از ليست، در رديف سیوسوم. علت و دليل اين کار خداپسندانهی شورای نگهبان هم در آن روزها دو پاسخ متفاوت داشت:  
در فضای اندرونی و در ميان جمع خودی، استدلال فقها مستدلل و روشن بود: يک موی حدادعادل، میارزد به صد تا امثال رجايیها؟! اما در مجامع عمومی و در نماز جمعه، جنتی با ظاهری دلسوزانه اعلام کرد: درست است که رجايی در رديف سیوسوم قرار داشت اما به نظر من، به او ظلم شد! البته نمیگويم تعمدی در کار بود اما، ۸۷۱۴ رأی او را در شمارش نخست نخواندند و وزارت کشور، رأی ۹۶هزاری او را ۸۷هزار رأی اعلام کرد.
حالا خودمانيم آيا مردم حق ندارند وقتی که میگويند: آخوندها در حيلهگری استاد شيطان هستند؟ 

پانوشت:
نرخ مشارکت و استقبال مردم تهران از نامزدهای مجلس ششم واقعن بیسابقه. و آرای تعدادی از نمايندگان بالاتر از یک میلیون رأی بود. بعنوان مثال، جمع آرای ۳۰نفر اوّل تهران:
در مجلس ششم ۳۱۷۰۹۴۳۱ رأی بود؛
در مجلس پنجـم ۱۵۰۵۷۷۸۹ رأی بود؛
تفاوت آراء در دو مجلس ۱۶۶۵۱۶۴۲ رأی بود.

در واقع متوسط آرای هر نماینده یا منتخب تهران:
در مجلس ششم ۱۰۵۶۹۸۱ رأی
و در مجلس پنجم ۵۰۱۹۲۶ رأی.

اما وقتی شورای نگهبان ۵۰۰ صندوق رأی را [که معمولن بين ۱۴۰۰ تا ۱۷۰۰ رأی دارند] باطل میکند، يعنی دستکم ۷۵۰۰۰۰  رأی از مجموعه آراء کم میگردد و دیگر کسی نمیتواند بالای یک میلیون رأی داشته باشد. بد نیست یک نکته مهم را به لحاظ فنی توضیح دهم: تفاوت رأیدهندگان مجلس ششم با رأیدهندگان مجلس پنجم این است که مردم در برگ تعرفه، بطور متوسط نامهای بین ۱۸ تا ۲۲ نفر از نامزدها را نوشتند. در حالی‌که در مجلس پنجم، متوسط نامهای نوشته شده در تعرفه بین ۱۲ تا ۱۶ نفر بود. وقتی میگوئيم ۷۵۰۰۰۰ رأی بادِ هوا گردید، يعنی حداقل از هر یک از ۳۰ نفر نماینده اوّل تهران، چیزی حدود ۶۰۰هزار رأی کم گردید. البته آمار ایرنا نشان میدهد رقم اصلی، خیلی بالاتر از این حرفها بود.
اينها را نوشتم تا بگويم آرايی که در تصوير می‌بينيد، آرای دست‌کاری شده است. در شمارش نخست وزارت کشور، هاشمی رفسنجانی در ردیف سیويکم قرار داشت و انتخاب نشد اما در ليست بالا، در ردیف ۲۶ قرار گرفت. البته بعد از انتشار لیست ایرنا، اکبر هاشمی عاقبتانديشی کرد و استعفاء داد.