جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۸

پيش‌پاافتادگی شر


🔸 از لحظه‌ای که خبر اعمال شريرانه‌ی گروه «جماعت ملی توحيد» را در کشور سريلانکا شنيده‌ام که با انفجارهای زنجيره‌ای جوی خون به‌راه انداخته‌اند؛ بی‌اختيار به ياد هانا آرنت و نظريه‌ی جنجال‌برانگيز و مجادله‌برانگيز «پيش‌پاافتادگی شر» او افتادم. 



🔸 نظريه «پيش‌پاافتادگی شر» هانا آرنت را اگر تنها محدود کنيم به همان گزارش تحليلی «آيشمن در اورشليم»، می‌بينيم در طول ۵۰ سال گذشته همواره اين نظر در زير تيغ انتقادهای نسبتن بجايی بود. اما بيان چنين سخنی بدين معنا نيست که نتوانيم يا نخواهيم اين مفهوم «آرنت»ی را در درون جامعه جهانی مسلمانان دنبال نکنيم.  
 
🔸 برای ورود به اين بحث، نخستين پرسش کليدی اين است که در چند دهه گذشته چه تغيير و تحولی را در درون جامعه بين‌المللی مسلمانان شاهد هستيم؟ پاسخ به اين پرسش با توجه به تجربه‌ای که در چهل سال اخير از ايران و خاورميانه در توشه داريم، آن‌قدرها پيچيده نيست: خشکه‌مقدس‌ترين، نادان‌ترين و خشن‌ترين مسلمانان، بجای روشنفکران، در جايگاه مرجع قرار گرفته‌اند و از اين منظر، من بر اين باورم که اگر هانا آرنت امروز زنده بود، پس از ديدن انفجارهای زنجيره‌ای به احتمال زياد می‌گفت نظريه‌ی «پيش‌پاافتادگی شر» من که بيش‌ترين توجه‌اش به اعمال شريرانه‌ی بوروکرات‌های درون نظام بوروکراسی هيتلری بود؛ در مقايسه با گستردگی و پيش‌پاافتادگی شر در ميان مسلمانان، نظريه‌ای کاملن پيش‌پا افتاده‌ای است. 

🔸 دومين پرسش اين است وقتی که افراد ديوانه‌ای مثل «خلخالی» حاکم شرع و نماينده تام‌الاختيار ولی فقيه، «لاجوردی» دادستان انقلاب اسلامی، و رئيس قوه قضايی کنونی در جايگاه مرجع قرار گرفتند، وظيفه اصلی‌شان چه بود و چه اتفاقی در درون جامعه صورت پذيرفت؟ تجربه‌ی دهه‌ی نخست انقلاب به روشنی نشان می‌دهد که يگانه وظيفه‌شان به ابتذال کشيدن همه‌ی باورها، فرهنگ‌ها و عرف‌های حاکم بر جامعه بود. و در تحقق اين مهم به‌قدری ماهرانه پيش رفته‌اند که فجيع‌ترين اعمال آن‌ها [مثل قتل عام زندانيان سياسی] در چشم مردم، به رفتاری عادی و پيش‌پاافتاده جلوه می‌کرد و می‌کند. 

🔸 البته ناگفته نگذرم که اعمال جنايت‌کارانه خشکه‌مقدسان و ديوانگان اسلامی، به‌سادگی نمی‌تواند رفتار شريرانه را در درون جامعه جا بياندازد و آن را به امری پيش‌پاافتاده جلوه دهد. اين وظيفه را ديگر شخصيت‌های مسلمانی به‌عهده می‌گيرند که در ظاهر مدافع آرامش هستند و در باطن، مشوق جنايت‌کاران و رندانه تلاش می‌کنند تا اين سموم خطرناک را آرام آرام در درون رگ‌های مردم و جامعه تزريق کنند. مثال ساده‌اش جامعه بازاريان تهران، جامعه مدرسين قم و بخش بزرگی از مراجع ساکن در قم، در سه دوره متوالی، خلخالی جنايتکار را کانديدای مجلس خبرگان می‌کنند و از آن طرف، مردمی که به رفتارهای شريرانه خو گرفته‌اند، بيش‌ترين آراء را به نام او در صندوق‌ها می‌ريزند. استدلال اين جماعت چشم‌گير در حمايت از جنايت‌کاران نيز ناگفته روشن است: "خلخالی با اعمال خود توانست تکليف شرعی را از گُرده ما بردارد"؟! 

🔸 و خلاصه بعنوان ختم کلام، اين نکته را نيز اضافه کنم که چرا جامعه مسلمانان ايران بعد از گذشته چهل سال تجربه و چشيدن انواع تلخی‌ها، هم‌چنان در برابر رفتارهای شريرانه بی‌تفاوت است؟ هانا آرنت در کتاب «توتاليتاريسم» اين بی‌تفاوتی را با مقولۀ «بی‌خويشتنی» توضيح می‌دهد. همان نظری که «پوشکين» شاعر قرن نوزدهمی روس در شعر «کولی‌ها» توضيح داد که اين جماعت نمی‌خواهند "خود را در خويش بيابند، تا حقيقت را عيان ببينند". 
 




پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۸

چرا جزنی را ترور کردند؟


(به بهانه ۴۴مين سال‌گرد ترور گروه جزنی‌_‌ظريفی) 

🔸 شاه می‌دانست که بيژن جزنی ليدر سياسی بخش مهمی از نيروهای اجتماعی آگاه و بالفعل درون جامعه‌ی ايران است که با تهديد و ارعاب نمی‌شود آن نيروها را در درون جامعه پس راند و غيرفعال کرد. 



🔸 رهبران سياسی يا در کل سياستمداران مختلف کشورهای جهان وقتی می‌بينند در داخل کشور با يک گروه اجتماعی فعال، سازمان‌دهنده و بسيج‌کننده‌ای سر و کار دارند که به‌راحتی نمی‌شود آنان را ناديده گرفت؛ در مقابل آنان چه سياستی را دنبال می‌کنند: دامن‌زدن به جنگ داخلی يا تن دادن به سياستی ملايمتر و مذاکره؟   

🔸 از اين منظر پرسش کليدی اين است که چرا رژيم پيشين بجای کوتاه آمدن و مذاکره کردن با جزنی، مردی که معتقد بود با گسترش آزادی‌های اجتماعی و فعاليت آزادانه حزب‌ها در درون جامعه، چريک‌ها اسلحه را بر زمين خواهند نهاد؛ به تاکتيک احمقانه و ناجوانمردانه ترور متوسل گرديد؟ آن هم ترور افرادی که «اسير» بودند و بنا به خواست و تمايل حکومت شاهنشاهی در دو مقطع زمانی مختلف، دو بار محاکمه شدند تا برای هميشه عمرشان را در زندان‌ها بگذرانند.  

🔸 اگر پاسخ‌های شعاری‌_‌احساسی را ناديده بگيريم، يک نکته حائز اهميت و قابل بررسی می‌تواند توجه‌ی همه را بخود جلب کند که در ظاهر، ترور گروه جزنی‌_‌ظريفی صد‌_‌در‌_‌صد ناسازگار بود با آن هدف راهبردی که شاه در رسيدن به دروازه‌های تمدن بزرگ دنبال می‌کرد. مگر می‌شود با رفتارهای غيرمتمدنانه و برگرفته از عصر بربريت به دروازه تمدن بزرگ رسيد؟ البته برای مردی چون خمينی که سراپا ضد فرهنگ و ضد تمدن بود، اين قبيل مسائل ذره‌ای اهميت نداشت اما، برای محمدرضا پهلوی که می‌خواست در مناسبات بين‌المللی چهره‌ای متمدن از خود نشان دهد؛ نوعی سرشکستگی و افت سياسی بحساب می‌آمد. به‌ويژه، اين پارامتر را نبايد ناديده گرفت که برای شاه همواره مهم بود که بداند رهبران چند کشور اروپائی و آمريکايی در ارتباط با رفتارها و تصميم‌های او چگونه می‌انديشند و قضاوت می‌کنند. 

🔸 با توجه به چنين شناختی به گمانم ترور گروه جزنی‌_‌ظريفی ممکن‌ست متأثر از دو عامل تعيين‌کننده زير باشد:
🔸 نخست، ممکن است محمدرضا پهلوی به‌علت پی‌بُردن به اشتباه راهبردی خود مبنی بر تعطيل کردن احزاب فرمايشی در اسفند ماه ۵۳؛ تعادل روانی خود را در کل از دست داده باشد؛
🔸 دوّم، ممکن است ترور گروه جزنی‌_‌ظريفی توسط نيروهای امنيتی بر شاه تحميل گرديد و او [خواسته يا ناخواسته] با يک عمل «انجام يافته» رو‌-‌به‌-‌رو گرديده باشد. 

🔸 من شق دوم را واقعی‌تر می‌بينم چون‌که تمامی کادرهای درجه يک و رهبران بخش امنيتی ساواک يک‌پارچه و با دستانی خون‌آلود در پشت آن ترور ايستادند و نظر خودشان را بر شاه تحميل کردند. اين حرکت هيستريک و شوردرونی خطرناک ناشی از ترس، تنها دو علت داشت: 

🔸 نخست به‌رغم ادعاهای توخالی و قدرقدرتی ساواک، بيزن جزنی توانست از داخل زندان، دو پلنوم سرنوشت‌ساز مرکزيت سازمان را در مهرماه و اسفندماه سال ۵۳، هدايت و رهبری کند. درز چنين خبری در درون جامعه، هم موجب سرافکندی بخش امنيتی ساواک می‌گرديد و هم علتی برای افزايش کينه و تحريک رفتارهای هيستريک و غيرانسانی؛ 

🔸 دوّم، کم‌ترين اثر مطلوب بيزن جزنی بر پلنوم سازمان را می‌توانيم چنين فهرست کنيم: نقد رفتارها و راهکارهای تروريستی، قطع ارتباط با سازمان‌های تروريستی جهان از جمله بادرماينهوف آلمان، در اولويت قراردادن کارهای صنفی‌_‌سياسی، ايجاد و تقويت پشتِ جبهه سياسی، تشکيل دبيرخانه و غيره بودند. اين تصميم مهم در چشم‌انداز، يعنی کاهش بودجه پنهان امنيتی و کاهش درآمدهای بی‌شمار و غيرقابل محاسبه ساواک. حفظ منافع سبب شد تا نيروهای ساواک با يک عمل تروريستی، دو هدف مهم را نشانه بگيرند: هم نيروی مزاحم را از سر راه بردارند؛ و هم چريک‌های درون خانه تيمی را تحريک کنند تا در واکنشی انتقام‌جويانه، دست به اعمال خشونت‌آميز بزنند. 

پس‌نوشت: برای اثبات مسائل طرح‌شده بالا، اميدوارم در فرصتی ديگر، سه ترور مهم و سرنوشت‌ساز فرسيو، فاتح‌يزدی و گروه جزنی‌_‌ظريفی را که ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند؛ از نوع بررسی کنم.