دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۴

اين سه تن



امروز ۱۹ بهمن ماه و چهل‌وپنجمين سال‌روز واقعه‌ی سياسی سياهکل است. ضروری‌ست تا در اين روز خاص، يادی کنيم از سه تن از رهبران فدائی، از سه رفيق فداکار و جان باخته‌ای که هم «ساواک» و هم تاريخ‌نويسان وزارت اطلاعات به‌طور ويژه و زيرکانه و متناسب با روانشناسی و فرهنگی که پيش از انقلاب برفضای زندان‌های سياسی ايران حاکم بود؛ در جهت خدشه‌دار ساختن شخصيت انقلابی اين سه تن، به شکل‌های مختلفی سمپاشی کردند و می‌کنند. اين سه تن که در سه دوره‌ی مختلف زمانی خاص [و اتفاقاً بسيار حساس] دستگير شده بودند عبارت‌‌اند از رفقا غفور حسن‌پور، بهمن روحی آهنگران و حسن فرجودی. 



جدا و برجسته کردن اين سه تن بدين معنا نيست که ديگر فدائيان مشمول سمپاشی‌های جانسوز اطلاعاتی‌ها نگرديده‌اند. اما اگر اغلب رفقای زندانی تنها متهم شدند به دادن «اطلاعات»، در ارتباط با اين سه تن، گزارشگران امنيتی تلاش کردند تا با انتخاب واژه‌هايی مانند «اعتراف کردن»، «لو دادن» و «همکاری کردن»، مرزی ميان آن سه تن با ديگر فدائيانی که پيش يا بعد از آنان دستگير می‌شدند بکشند. کارشناسان وزارت اطلاعات که ادامه‌دهندگان راه ساواکی‌ها هستند، نيک می‌دانند که اين واژه‌ها، هنوز هم در نزد افرادی که پای‌بند به فرهنگ «مقاومت‌_‌خيانت» هستند، دارای باری بشدّت منفی است و مثل گذشته، می‌توانند حساسيت برانگيز باشند. واقعن دليل اين کينه آشکار چيست و چه بود؟ 

در تاريخ سازمان فدائی، اين سه تن، کم و بيش صورت کسری را تشکيل می‌دهند که مخرج مشترک سياسی آن، سازمان‌دهی است! البته با اين تفاوت که اگر غفور حسن‌پور و حسن فرجودی تلاش کردند تا سازمان را در غياب و يا نابودی کامل رهبران پيش از خود، دوباره بر سرِ پا نگهدارند؛ بهمن روحی آهنگران می‌خواست تا مرکزيت سازمان را در برابر ضربات متوالی، واکسينه کند. ارتباط ميان سازمان و هواداران را بيش‌تر و مستحکم‌تر کند، و پشتِ جبهه‌ای بسازد که بخشی از وظايفش، پناهگاهی مطمئن برای رهبری سازمان باشد. و فراتر از اين‌ها، بهمن يکی از تلاش‌گران و سازماندهندگان تجديدنظر در عرصه‌های نظری و تشکيلاتی بود و جزء نخستين افرادی است که در نشست شورای مرکزی در مهرماه ۱۳۵۳، پيشنهاد تشکيل مرکزيت دوم [يا مرکزيت موازی]، تشکيل دبيرخانۀ سازمان، تشکيل کميته‌های ويژه نظری‌ـ‌آموزشی، و تشکيل هسته‌های حزبی را داده بود. متأسفانه نه بهمن زنده ماند تا سرنوشت تشکيلات التقاطی مازندران و روابط متداخل و پيچيده آن را به سرانجام برساند و به يک الگوی حزبی سراسری تبديل کند؛ و نه دوستانش پی به جوهر او بُردند. بی سبب نيست که ادامه‌دهندگان راه او، بی تفاوت و با سکوتی معنادار از کنار چهلمين سال‌گرد کشته شدن مردی در زير شکنجه می‌گذرند که دومين پرچم‌دار اصلاحات در درون سازمان بود.