سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۲

حقوق شهروندی؟!

داستان مرگ خانم کاظمی و ماجراهای بعدی آن که اعتراض تهديد آميز دولت کانادا را، مبنی بر قطع ارتباط سياسی دو کشور، بدنبال داشته است؛ بار ديگر موضوع حقوق شهروندی را در اذهان زنده ساخت و به بحث درباره آن دامن زد. پرسش اين است که آيا دولت آقای خاتمی مدافع حقوق شهروندان ايرانی است؟ افکار عمومی در اين باره چگونه می انديشد؟
وقتی خبرنگاری از رئيس جمهور می پرسد: «اگر ماجرايی که برای خانم کاظمی اتفاق افتاد برای يک خبرنگار ايرانی مقيم ايران نيز اتفاق می افتاد، باز هم شما اين چنين پيگيری می کرديد؟» همين پرسش به سهم خود نشان ميدهند که افکار عمومی نسبت به آقای خاتمی مشکوک اند. بستر چنين ترديدی را پيش و بيش از همه، خود رئيس جمهور، از طريق اعمال کاريها، بندبازيها سياسی و ديدگاهی در بين مردم گشوده اند. چگونه؟ بجای بحث حقوقی، ببينيم قضاوت مردم چيست؟
۱- عليرغم قدم های اوليه و مثبتی که رئيس جمهور در ارتباط باشناسايی عاملان و آمران قتلهای زنجيره ای سياسی برداشتند، اما هنگامی که با دستان آلوده به قتل تعدادی از روحانيون صاحب مقام روبرو گرديد، پا پس کشيد و سکوت کرد. رئيس جمهور بهتر از هرکسی ميدانست که آن پرونده، يک پرونده استثنايی و ملی بود و وظيفه دولت نيز، تأمين امنيت ملی و عمومی است. و تأمين امنيت، جزء مهم و تفکيک ناپذير حقوق شهروندی است. سکوت رئيس جمهور بدين معنی است که حقوق شهروندی، قربانی منافع تعدادی جنايتکار گردد.
۲مردم می گويند که رئيس جمهور برکرسی قضاوت ننشسته است. او مجری قانون است و درست هم اين بود که پرونده خانم کاظمی به گروهی از قضات عادل و بی طرف سپرده شود. ولی اين عمل بدين معنی نيست که خاتمی همگام با جنايتکاران، در اجرای مراسم خاک سپاری شتاب ورزد. با نابودی سند جنايت، مردم در انتظار آن روزی هستند که قوه قضايی، تخت آهنين زندان را بعنوان عامل جنايت محاکمه می کند:
ای تخت آهنين به مجازات می رسی
گفتی نمی رسم من ... ای هيهات! می رسی
همدست توست «کله مقتول» بی گمان
چون کله بی گمان به مکافات می رسی
(محمد حسين روانبخش، آفتاب یزد، دوم مرداد ۸۲)
۳-مردم می گويند چرا بعد از اعتراض دولت کانادا، دولت خاتمی بياد دفاع از حقوق شهروند ايرانی مقيم کانادا افتاد که چندی پيش، در حادثه ای توسط پليس کشته شده بود؟ اگر دولت خود را موظف به حمايت و دفاع از حقوق ايرانيان مقيم خارج می بيند، بچه دليل در جنگ اخير آمريکا – عراق، به تقاضای ملتسمانه ایرانيان مقيم کویت مبنی بر ارسال هواپيمايی برای خروج ايرانيان پاسخی مثبت نداد؟
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۲

پس از او چه کسی اميد را خواهد سرود؟

امروز ( ششم مرداد) ، سالگرد مرگ شاعری است که سه نسل، دفتر زندگی و عشق را، با الهام از اميدهايی که او سروده بود، گشودند و هنوز هم می گشايند.
به پا برخيز و پيراهن رها کن
گره از گيسوان خفته واکن
فريبا شو
گريزا شو
به انگشتان سر گيسو نگهدار
نگه درچشم من بگذار و بردار
سر هر رهگذاری جستجو کن
به هر راهی نگاهی
به هر سنگی درنگی
برقص و شهر را پُر های و هوکن
درباره سياوش کسرائی، چه می توانم بنويسم که پيش تر ، دوستدارانش ننوشته و يااز قلم افتاده باشد؟ سهم من در ادای دين خويش، طلب يک آرزوست. چه آرزويی؟ رهايی از فرهنگی که بزرگان علم و ادب و هنر را، با ترازوی سياست يا ايدئولوژی می سنجند. رهايی از فرهنگی که بخاطر منافع گروهی، سرمايه های ملی و معنوی ما را، يکجا برباد ميدهند. زير چتر چنين آرزويی، درانتظارم که آيا روزنامه های اصلاح طلب، يادی از سياوش کسرائی خواهند کرد؟
پس از من شاعری آيد
که می خندند اشعارش،
که می بويند آواهای خود رويش
چو عطر سايه دار و ديرمان يک گل نارنج؛
که می رويند الحانش
غبار کاروانهای قرون درد و خاموشی.
پس از من شاعری آيد
که رنگ تازه دارد رنگدان او،
زدايد صورت خاکستر از کانون آتشهای گرم
خاطر فردا،
زند برنقش خونين ستم
رنگ فراموشی.
پس از من شاعری آطد
که توفان را نمی خواهد،
نمی جويد اميدی را درون يک صدف در قعر درياها،
نمی شويد به موج اشک
چشم آرزويش را.

"سال ۱۳۳۰ "