چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۴۰۰

درس‌هایی که طالبان آموخت

 

🔸 رسانه‌های جهان در یک‌ماه گذشته ده‌ها مقاله و تحلیل در بارۀ افغانستان و حکومت آینده آن نوشتند ولی دریغ که پایه‌ای‌ترین و مهم‌ترین موضوع یعنی «خروج افغان‌ها از کشور» را نادیده گرفتند و هیچ رسانه‌ای تا این لحظه طرح نکرد که:

 

🔸 چرا و به چه دلیل و علتی طالبان‌ها در ارتباط با خروج افغان‌ها از کشور، نه تنها واکنش تُندی نشان ندادند، بل‌که با سکوتی رضایت‌مندانه از کنار چنین پدیده ناهنجاری گذشتند؟ 

 


🔸 پیش از پاسخ، این نکته را هم اضافه کنم که پاسخ به پرسش بالا، از جهتی می‌تواند پاسخ مهم و غیرمستقیمی نیز باشد به سخن دیروز «جو بایدن» رئیس جمهور آمریکا که گفته بود استراتژی آمریکا در افغانستان دولت‌سازی نبود. عقل و منطق چنین توضیحی را برنمی‌تابد. برعکس، باید گفت: واقعیت‌های درون جامعه نشان می‌دهند که به یک معنا بود!

 

🔸 اگرچه آمریکا در میانه‌ی راه، دو دولت فاسد «کرزای» و «اشرف غنی» را که جدا از رشوه‌خواری آلوده به نگرش و فرهنگ قبیله‌گرایی بودند؛ به امان خدا سپردند اما، در زیر چتر حمایتی ۲۰ ساله آمریکا، یک نسل از نیروهای فعال مدنی، فرهنگی، حقوقی، باضافه‌ی نهادهای مدنی [به‌ویژه در شهر کابل] شکل گرفته بودند که می‌توانستند مانند دیگر ملت‌های جهان، نویدبخش زندگی آینده باشند.

 

🔸 طالبان از این واقعیت به‌درستی آگاه بود و نیک هم می‌دانست که وجود و حضور این نیروها در درون جامعه، به‌سهم خود می‌توانند سمّ بسیار مُهلکی علیه جامعه اسلامی طالبانی باشند. دور نگهداشتن و فاصله‌انداختند میان آن نسل تربیت شده در زیر چتر حمایتی آمریکا و نسل آینده، یک هدف استراتژیکی و نیاز مبرم و الزامی دولت طالبانی بود. غربی‌ها با خارج کردن حداقل ۱۲۵هزار نفر از افغان‌ها تا این لحظه، آن آرزو و هدف مهم طالبانی را تا حدودی متحقق ساختند.   

 

🔸 یک نظر باصطلاح حقوق بشری معتقد است که اگر آن نیروی بی‌شمار را از کشور خارج نمی‌کردند، بدون استثناء مشمول قتل عام می‌گردیدند. پذیرش چنین گمانه‌زنی‌ای بسیار دشوار و غیرممکن است. چرا که طالبان دیپلمات و اهل مذاکره و ارتباط برای جلب کمک‌های مالی در سال ۲۰۲۱، از جهات مختلفی بسیار متفاوت است با طلبان سال ۱۹۹۶ که فقط یورتمه می‌رفت.‌ وانگهی، طالبان‌ها تجربه‌ی جمهوری اسلامی ایران را در توشه دارند و نمی‌خواهند همان راه خونین خمینی را که یک نسل کامل انقلاب دیده و آشنا با پیچیده‌گی‌ها مبارزه را از طریق جنگ خارجی، جنگ داخلی، ترور، ربودن، اعدام، قتل و عام سیاسی، ایجاد رعُب و متواری‌ساختن پاک‌سازی کرد و یک شکاف نسلی معناداری را به‌وجود آورد؛ دنبال کنند.

 

🔸 جامعه شهرنشین ایران از همان آغاز انقلاب، هرگز [و به‌معنای واقعی] اندیشه‌های بغایت ارتجاعی خمینی را برنتابید و دیدیم که بعد از گذشته ۴۳ از عمر انقلاب اسلامی و پرورش چهار نسل مختلف در زیر پرچم و آموزش اسلامی؛ آن «برنتابیدن‌ها» نه تنها تضعیف نشده‌اند، بل‌که تحت تأثیر فرهنگ جهانی، تشدید نیز شدند. چنین پدیده‌ای، یعنی ضعف و ناتوانی نظام اسلامی در برابر فرهنگ شهری، کاملن مشخص و چشم‌گیر است. طالبان، بخاطر حضور و مشاهده‌های دقیق ده‌ها طالبی که از نزدیک در ایران زندگی و مطالعه کردند، چنین تفاوتی را کاملن می‌فهمند. از این منظر، نخواستن و دنبال نکردن طالب‌ها از راه خونین خمینی به‌معنای انسان دوستی آن‌ها نیست. بل‌که برخلاف خمینی که نماینده اقلیتی از جامعه‌ی بغایت متعصب آن روز ایران بود، طالبان، نماینده فکری/قبیله‌ای اکثریت جامعه افغان هست. جامعه قبیله‌ای بر سر ریخته‌شدن خون مردان جوانش بی‌نهایت حساس است. از این بابت طالبان نیک می‌داند که خون‌ریزی‌های بی‌حساب و کتاب، به‌ويژه ریختن خون مردان جوان [مردانی که تصویرشان را در فرودگاه کابل می‌بینید] موجب روی‌گردانی مردم و تضعیف پایگاه او در درون جامعه می‌گردد. چنین پدیده «روی‌گردانی» را طالبان یک‌بار در سال ۲۰۰۱ تجربه کرد و به احتمال قریب به یقین، دیگر مرتکب چنین خطایی نخواهد شد.