دوشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۱

سالِ زيـاده


برداشت‌های ما در بارۀ مفهوم و جايگاه عددها، اغلب ريشه در آئين و سنت زرتشتی دارد. با اين وجود شمارش اعداد در گيلان‌ قديم دارای ويژه‌گی‌های منحصر بخود بود و تا حدودی نيز تفاوت‌هايی با ديگر ايالت‌ها و شهرهای ايران داشت. به‌عنوان نمونه و بمناسبت فرارسيدن سال ٢٠١٣ ميلادی، تنها به يکی از اين ويژه‌گی‌ها اشاره می‌کنم که گيلانی‌ها قديم، بجای عدد ١٣ از واژه «زياده» استفاده می‌کردند: يازده، دوازده، زياده، چهارده.

هنوز هم در کوچه‌_‌پس‌کوچه‌های لاهيجان و در محله‌های «پُرده‌سر»، «گابنه» و تا حدودی «ميدان‌کوچه»، ممکن است چشم‌های‌تان بر يکی از دو ستون خانه‌های «سکودار»ی که اغلب خانه‌های اعيانی بودند؛ به کاشی‌ها لاجوردی رنگی بيافتد که به دو شکل حرفی و عددی، شماره‌هايی را با رنگ سفيد نشان می‌دهند که در متن کاشی حک و نوشته شده‌اند. اين کاشی‌ها که يادگار دورۀ رضاخانی [و چه بسا پيش‌تر] و يادآور روزهای نخست تولد ادارۀ «بلديه» در شهر لاهيجان هستند؛ بدون استثناء، هيچ نشانی از عدد ١٣ ندارند. اما در دور دوم شماره‌گذاری و در زمانی که آقای فياض شهردار لاهيجان بود و قرار شد بر سر درِ خانه‌ها پلاک‌های شماره‌دار بچسبانند؛ قديمی‌های لاهيجان از جمله زنده يادان صالحی [پدر آقای صالحی ساعت‌ساز] و مکّـی [پدر آقای مگّی کارمند شهرداری] که از ياران و دوستان نزديک دکتر حشمت و ميرزا کوچک‌خان بودند؛ پيشنهاد دادند تا نمرۀ پلاک‌ها را مثل دوران قديم به صورت حروف بنويسند. معنای واقعی پيشنهاد اين بود تا واژه «زياده» بجای عدد ١٣ نوشته شود. و خلاصه عدد «زياده» شده بود بحث داغ تعدادی از لاهيجانی‌ها در آن روزها: آيا اين پيشنهاد برگرفته از همان داستان خرافی است که عدد ١٣ را عدد نحس می‌دانند؟ تا آنجايی‌که بخاطر دارم آقای شهردار راه ميانه‌ای را در پيش گرفت. يعنی بجای عدد ١٣ نوشتند ١+١٢.    

يکی از پرسش‌های کليدی آن روزها اين بود که واژه زياده از چه زمانی وارد اعداد گرديد؟ پاسخی که پيران ما به اين پرسش می‌دادند دقيقن روشن و سرراست بود: از زمانی که شالی‌کاری در گيلان رواج يافت! آن‌ها استدلال می‌کردند که واژه «نيم‌درز» و «درز» از دوران قديم تا همين امروز، واحد پايه‌ای برداشت شالی بود. و هر «درز» از ١٢ «مُشت» يا «مُشته» تشکيل می‌شدند. در قراردادهای شفاهی و کتبی نيز بجای استفاده از مترمربع، از واحد «درز» بهره می‌گرفتند. مثلن می‌نوشتند: زمينی را که ٥٠ درز محصول می‌دهد، به آقای فلانی مطابق قرارداد زير اجاره می‌دهيم. در واقع می‌توان گفت که پيدايش واژه «زياده» در شمارش، بعد از دوره‌ای است که قراردادهای نصفه و نيمه ميان صاحبان زمين شالی و صاحبان کار يا «شالی‌کار» تنظيم و رايج گرديد. اما چگونه؟

بديهی‌ست که «شالی کاران» در هنگام پرداخت سهم مالک، در بيش‌تر موارد سهمی کم‌تر از مقداری که در قرارداد آمده بود به مالک می‌پرداختند. به زبانی ديگر از سهم مالک می‌دزديدند. يعنی «درزهای» پرداختی به مالک بجای اين که هرکدام متشکل از
١٢ مُشته باشند، مثلن نيم مشته‌ای کم داشتند. از آن‌جايی که مالک نيز به‌ تجربه اين درس‌ها را خوانده و آموخته بود؛ بعد از کنترل و کشف جُرم، شالی کاران را وادار می‌ساخت تا بر روی هر «درز»، مشتی ديگر بيافزايند. داستان اصلی نيز از همين لحظه شروع می‌شود که به حساب شالی‌کاران، «درز»های پرداختی به مالک هرکدام برابر بود با ١٣ مُشته. اما آن‌ها به دو دليل ساده زير هرگز نمی‌توانستند عدد ١٣ را بيان و برجسته کنند:

نخست اين‌که طرح عدد ١٣ به‌نوعی سنت‌شکنی و اخلال در سيستم شمارش، وزن و مقياس محسوب می‌شد. اعداد ٦ و ١٢ اعداد مقدسی بودند: هر نيمه‌ای از سال، از ٦ ماه تشکيل می‌شد؛ فاصله‌ی ميان چله‌ی زمستان و چله‌ی تابستان، ٦ ماه بود؛ هر «جين» ٦ عدد؛ هر نيم‌درز، ٦ مشته و هر «مَن» گيلان، ٦ کيلو است. حتا تولد نوزادان را در شبِ ششم جشن می‌گرفتند. و خلاصه دوم، مالکان به‌هيچ‌وجه طرح عدد ١٣ را برنمی‌تابيدند چرا که به‌نوعی زير پا نهادن قراردادهای شفاهی يا کتبی محسوب می‌شدند. قراردادی که هر «درز» را ١٢ مُشته محاسبه می‌کرد نه ١٣ مُشته! از اين لحظه بود که وازه دو منظوره «زياده» [از منظر نگاه مالک بمعنای پرداخت کسری و از منظر نگاه شالی‌کاران، بمعنای پرداخت اضافی] وارد مبادله‌های روزانه گرديد. مبادله‌ای که از بنيان بی‌گانه است با خرافه‌هايی به‌نام نحوست و نخوت. و حالا جا دارد تا گيلانيان عزيز از اين منظر فرارسيدن سال دوهزار زياده ميلادی را به همه‌ی مردم جهان تبريک بگويند! :)

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۱

بچـه‌هـای رشت حق اعتراض ندارند!



يکی از بچه‌های رشت ايميل زد و نوشت: بازار رشت پُر شده است از اجناس چينی! اگر از دو‌ـ‌سه قلم جنس‌هايی مانند «خوج»[=گلابی وحشی]، «کـُونـُوس»[ايزگيل] و «آب‌کونوس» بگذريم، مآبقی از سير گرفته تا پارچه، آن هم نه پارچه معمولی و چيت؛ بل‌که انواع پارچه‌های چادری، عبايی و قبايی و در مجموع، 88‌ـ‌87 درصد حجم بازار پوشاک کشور را در برگرفته است.  

شايد باور نکنی اَبرار، مسئله فقط اين نيست که امروز «لـیُ»[به زبان چينی يعنی 6] مـا در گرو «چـی»[=7] ما هست بل‌که، مش جواد بقال هم پشتِ شيشه‌ی مغازه‌اش با خط «چين‌گليش» می‌نويسه: «پينگ‌گَن»[=بيسکويت] تـُرده و تـازه‌ی چينی وارد شد.

بديهی‌ست که حرفی برای گفتن نداشتم اما، با پررويی تمام در پاسخ نوشتم: فرض کنيم اگر همه مردم ايران حق اعتراض به واردات بی‌رويه و کمرشکن را داشته باشند؛ اهالی رشت نمی‌توانند و نبايد از چنين حق و حقوقی بهره‌مند گردند. زيرا شما از دهه بيست به اين‌سو، نخستين تبليغ‌کنندگان اجناس چينی در ايران بوديد و از پشتِ راديو با هزار ناز و کرشمه فرياد می‌کشيديد:


چينی‌ام، چينی‌ام، چينی‌ام... لای لای
دسمالِ هيل و ميخک و دارچينی‌ام ... لای لای

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

از «مورس» تا «مُرسی»


گروه محدودی از جوانان مصر، نقش و کارکرد رئيس جمهور «مُرسی» را در سياست، که وظيفه و ماموريتی غير از انتقال و ابلاغ پيام‌های ويژه‌ای به عقب‌مانده‌ترين بخش جامعه و جلب و تحريک آنان ندارد؛ با اندکی تفاوت [= وارونه‌گی]، بومی شده و يا بنا به قولی مصری شدۀ روشی می‌دانند که در جهان به کـُد «مورس» معروف است.

در روش مورس، نُخست ضربه‌ها وارد می‌گردند، بعد حرف‌ها شناسايی، و بعد از آن واژه‌های شکل‌گرفته با معنا می‌شوند. اما در شيوه مُرسی، نُخست واژه‌های گُنگ و دو يا چند منظوره سرريز می‌کنند و سپس ضربه‌های سريالی جان‌گير و کُشنده وارد می‌گردند. آقای مورس با کشف آن روش آمده بود تا جهان پراکنده و جدا از هم را به‌هم متصل کند؛ برعکس، آقای مُرسی آمده است تا جامعه تقريبن واحدی را فصل فصل و چند پاره کند.

تاريخ و تجربه‌ی کشوری که روزگاری فرعونی بود، زمانی قبطی، پيش از انقلاب سرآمد ناسيوناليسم عربی، و حالا هم بنا به خواست اخوان‌المسلمين می‌خواهد کشوری يک‌پارچه مسلمان‌نشين باشند؛ به روشنی نشان می‌دهند که مردم‌اش همواره در آستانه‌ی زير و رو شدن هويت‌شان، شعار واحدی را زمزمه می‌کردند:
آن مرد آمد!
آن مرد با کلامی شيرين آمد!
آن مرد برای رستگاری سرزمين آمد!
  
شعاری که برای ما ايرانيان گوش‌آشناست! اين شعار وقتی در جان جامعه‌ی ايرانيان آن روزگار نشست، به آنی، سی سال عمر جوانان را بلعيد و بر باد داد و تازه بعد از گذشتِ سه دهه، شايد چيزی نزديک به دو/سوم[3/2] مردم هنوز دقيق نمی‌دانند که مُرسی ايرانی:

وقتی که آمد،
عشق
پر کشيد و رفت.  
دل
از طپش افتاد،
چشم از فروغ،
لب در فراق بوسه‌ی داغی،
ماتم گرفته بود.

شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۱

مبارزه عليه فرهنگ رشوه‌خواری



فردا (9 دسامبر) روز جهانی مبارزه با رشوه‌خواری و فساد اداری است.
پرداختن مبلغی ناچيز يا کلان، برای افرادی که بنيه مالی دارند و می‌خواهند از اين‌طريق [رشوه] در انجام و تحقق نيازها و خواست‌های خويش شتابی بيش‌تر داده باشند؛ ظاهرن و به‌زعم عده‌ای گويا کاری‌ست بی‌خطر و زيانی را متوجه مردم و جامعه نمی‌کند. حتا بعضی‌ها در محافل خصوصی اين عمل را وسيله‌ای مطلوب و به‌ترين تاکتيک در رقابت‌های اقتصادی‌ـ‌تجاری و اداری عليه رقبای خود می‌دانند. اما هر دو گروه رشوه‌ده و رشوه‌خوار، در برابر پرسشی که چرا اين مبادله پنهانی‌ و زيرميزی‌ست و دور از چشمان اين و آن انجام می‌گيرد، هنوز و تا همين امروز پاسخ مشخصی نداده‌اند و بعد از اين هم نخواهند داد! چرا که هر دو گروه [رشوه‌ده و رشوه‌خوار] در بارۀ اعمال خلاف خود آگهی دارند و می‌دانند که اين نحوه روابط خلاف قانون، خلاف اخلاق عمومی و خلاف انسانيت است.

بنا به گزارش تخمينی‌ای که بانک جهانی در پنج‌_‌شش سال پيش ارائه داده بود ، هر سال بيش از يک‌هزار ميليارد دلار رشوه در سراسر جهان پرداخت میشوند. اما چنين تخمينی تنها توجه‌اش به رشوه‌های کلانی‌ست که در پس معامله‌ها و مبادله‌های بزرگی که در سطح جهانی انجام می‌گيرند، پنهان است. اگر بر روی اين مبلغ، رشوه‌های خُرد و دله‌رشوه‌ها را نيز بيافزايم، آن‌وقت مبلغ بدست آمده رقمی را نشان خواهند داد که به احتمال زياد موجب وحشت جهانيان خواهند شد.

از طرف ديگر، وقتی پای درددل‌های اغلب مردم کشورهای جهان سومی می‌نشينيد، می‌بينيد همه از فساد اداری و رشوه‌خواری‌های عريان در کشورشان می‌نالند اما، کوچک‌ترين قدمی هم در جهت مبارزه با آن برنمی‌دارند. واقعن چرا؟ چنين بی‌تفاوتی‌ای فقط و فقط می‌تواند يک علت داشته باشد: تسلط فرهنگ رشوه‌خواری بر همه‌ی امور زندگی! همين که فردی برای انجام بخش کوچکی از وظايف روزانه خود در برابر ارباب رجوع، بر سرِ او منت می‌گذارد؛ يا برعکس، وقتی می‌بينيم ارباب رجوع‌ها پيش از طرح خواست‌های خود نخست پاکت رشوه را بر سرِ ميز کارمندان اداره‌ها يا شرکت‌ها می‌گذارند؛ معنايش اين است که کل افراد جامعه چنين مبادله‌ی خلافی را پذيرفته‌اند. در واقع مادامی که فرهنگ رشوه‌خواری در درون جامعه‌ای به چالش گرفته نشوند؛ بعيد است که رشوه‌خواری در آن جامعه ريشه‌کن گردد.      

فکر می‌کنم با اين اشاره گذرا دست‌کم يک نکته کليدی و مهم تا حدودی روشن شده باشد که هرزمان چرخ‌دنده‌های اصلی جامعه‌ای با نيرو و قدرت رشوه‌خواری بگردد؛ رسيدن به دموکراسی برای مردم آن جامعه آرزوی محالی خواهد بود. با توجه به اين نکته کليدی، جمله‌ی پايانی گفتار تاحدودی روشن است: در مبارزه عليه گسترش فرهنگ رشوه‌خواری و فساد اداری، بی‌تفاوت نباشيم.