یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۱

از «مورس» تا «مُرسی»


گروه محدودی از جوانان مصر، نقش و کارکرد رئيس جمهور «مُرسی» را در سياست، که وظيفه و ماموريتی غير از انتقال و ابلاغ پيام‌های ويژه‌ای به عقب‌مانده‌ترين بخش جامعه و جلب و تحريک آنان ندارد؛ با اندکی تفاوت [= وارونه‌گی]، بومی شده و يا بنا به قولی مصری شدۀ روشی می‌دانند که در جهان به کـُد «مورس» معروف است.

در روش مورس، نُخست ضربه‌ها وارد می‌گردند، بعد حرف‌ها شناسايی، و بعد از آن واژه‌های شکل‌گرفته با معنا می‌شوند. اما در شيوه مُرسی، نُخست واژه‌های گُنگ و دو يا چند منظوره سرريز می‌کنند و سپس ضربه‌های سريالی جان‌گير و کُشنده وارد می‌گردند. آقای مورس با کشف آن روش آمده بود تا جهان پراکنده و جدا از هم را به‌هم متصل کند؛ برعکس، آقای مُرسی آمده است تا جامعه تقريبن واحدی را فصل فصل و چند پاره کند.

تاريخ و تجربه‌ی کشوری که روزگاری فرعونی بود، زمانی قبطی، پيش از انقلاب سرآمد ناسيوناليسم عربی، و حالا هم بنا به خواست اخوان‌المسلمين می‌خواهد کشوری يک‌پارچه مسلمان‌نشين باشند؛ به روشنی نشان می‌دهند که مردم‌اش همواره در آستانه‌ی زير و رو شدن هويت‌شان، شعار واحدی را زمزمه می‌کردند:
آن مرد آمد!
آن مرد با کلامی شيرين آمد!
آن مرد برای رستگاری سرزمين آمد!
  
شعاری که برای ما ايرانيان گوش‌آشناست! اين شعار وقتی در جان جامعه‌ی ايرانيان آن روزگار نشست، به آنی، سی سال عمر جوانان را بلعيد و بر باد داد و تازه بعد از گذشتِ سه دهه، شايد چيزی نزديک به دو/سوم[3/2] مردم هنوز دقيق نمی‌دانند که مُرسی ايرانی:

وقتی که آمد،
عشق
پر کشيد و رفت.  
دل
از طپش افتاد،
چشم از فروغ،
لب در فراق بوسه‌ی داغی،
ماتم گرفته بود.

هیچ نظری موجود نیست: