‏نمایش پست‌ها با برچسب World03. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب World03. نمایش همه پست‌ها

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۵

هشت سال پيش



هشت سال پيش باراک اوباما در نخستين سخنرانی رسمی خود بعد از اجرای مراسم سوگند رياست جمهوری گفت: "ما انتظار داريم که آمريکا بر شانههای طبقهی متوسط استوار باشد".  





هشت سال پيش بسياری از آمريکايی‌ها معنای واقعی واژه‌ی «انتظارِ» مورد نظر باراک اوباما را که دادن «اخطار قرمز» به شيوه و زبان ديپلماسی بود، درست نفهميدند. دقيق‌تر بگويم تنها اندک شماری به اين نکته توجه کردند که اوباما به‌عنوان به‌ترين برگزيده و نماينده طبقه متوسط آمريکا، خويش را موظف می‌بيند تا در نخستين لحظات پذيرش مسئوليت، به همه هشدار بدهد که طبقه‌ی متوسط آمريکايی متأثر از بحران مالی، در حال تجزيه شدن و نابودی است. حالا که آژيرهای قرمز با انتخاب دونالد ترامپ در سراسر جهان به صدا درآمده‌اند، تازه بعضی‌ها از جمله هيلاری کلينتون آن حقيقت تلخ را به اجبار پذيرفتند که در کارزارهای انتخاباتی: "شاهد بوديم که کشورمان بيش از آنکه فکر می‌کرديم دچار شکاف است."     

هشت سال پيش شايد بسياری نمی‌دانستند که مخاطبان واقعی سخنان باراک اوباما در آن روز، همه‌ی رهبران و لابی‌های قدرت‌مند درون حزب دمکرات بودند؛ زنان و مردان ثروت‌مندی که بی‌توجه به تمايل‌ها و خواست‌های حداقلی لايه‌های ميانی تشکيلات [و همين‌طور جامعه]، نامزد مطلوب‌شان در سال ۲۰۰۸، هيلاری کلينتون بود نه باراک اوباما. در واقع مخاطبان اصلی او آنانی بودند که التفات چندانی بر وضعيت لرزان لايه‌های مختلف طبقه متوسط در شرايط بحرانی، و نقش دوگانه و مشروط آنان در تحولات درون جامعه نداشتند و ندارند.
بارزترين نمونه و تأثير آن بی‌التفاتی‌ها و بی‌تفاوتی‌ها در هشت سال بعد، همين ازدياد حضور و تلاش ناموجه‌ی بخشی از طبقه‌ی متوسط در درون ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ بود. مردی که در جهت تحقق هوس‌های شبانه‌ی خود، روز روشن، انگشت می‌گذارد روی پاشنه‌ی آشيل نظام  سياسی و با اتکاء به سرمايه‌ی هنگفتی که دارد کل سيستم و کشور و جامعه را يکجا به بازی و ريشخند می‌گيرد.

هشت سال پيش اگرچه ميانگين درآمد ساليانه‌ی لايه‌های ميانی و پائينی طبقه متوسط بين ۲۷ تا ۳۵هزار دلار نوسان داشتند ولی بموازات آن، هنوز اميدی هم وجود داشت. ديديم که به‌عشق فردای  به‌تر، اين طبقه دو بار در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ خيل بی‌شماری از مردم را به پای صندوق‌های اخذ رأی کشاند تا اوباما را که از جنس خودشان بود، به کاخ سفيد بفرستند. البته باراک اوباما متناسب با توان قانونی خود نهايت تلاش را کرد و در جاهايی هم [مثل طرح بيمه درمانی] تا حدودی موفق بود ولی، بخشی از برنامه‌های او بخاطر سنگ‌اندازی‌ها و مانع‌تراشی‌های طبقه‌ی فوقانی حزب دمکرات، روی هوا معلق ماند. بلاتکليفی در آن هشت سال ضربه‌ی مهمی بر جان و روان طبقه متوسط وارد ساخت. در هنگام انتخابات، بيش از نيمی از طبقه متوسط گرفتار ناتوانی مالی و عدم امنيت شغلی بودند، يعنی از يک طرف با کاهش درآمد ماهيانه رو-به-رو بودند و اما از طرف ديگر بخاطر کمبودها، اندک پس‌اندازی را که برای روزهای اضطراری بر بالای سر داشتند، به باد فنا دادند. بديهی‌ست که چنين نيرويی در آستانه‌ی انتخابات بشدّت روی برمی‌گرداند و يا دست‌کم همان راهی را نخواهد رفت که در ساله‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ رفته بود. ريز آمار انتخابات هم اين رویگردانی را تأييد میکند و نشان می‌دهد که پيروزی ترامپ، متأثر از ريزش آرای حزب دمکرات بود نه از افزايش آرای جمهوری‌خواهان.

هشت سال پيش وقتی باراک اوباما  انتظار داشت تا آمريکا بر شانه‌های طبقه متوسط استوار گردد؛ دست‌کم می‌شد چنين استنباط کرد که رئيس جمهور شناخت دقيقی از طبقه متوسط و موقعيت ويژه‌اش در درون جامعه دارد. اين طبقه اگر زندگی تقريبن آرام و با ثباتی داشته باشد؛ به آسانی می تواند در فعل و انفعالات درون جامعه در شرايط‌های مختلف و متفاوتی، نقش متعادل‌کننده را بازی کند. اما اگر تحت تأثير نوسانات شديد زندگی قرار گيرد، يا زير فشار عامل‌های مختلفی مشمول قانون «از مدار در رفتگی» و سرگشتگی روحی و روانی گردد؛ لايه‌های ميانی و پائينی اين طبقه استعداد عجيبی دارند در رقم‌زدن زندگی دراماتيک هم برای خود و هم برای جامعه. با توجه به اين مختصات پرسش کليدی اين است که مردم آمريکا در آستانه‌ی انتخابات، در چه شرايط و وضعيتی بسر می‌بُردند؟
پل استر نويسند سرشناس آمريکايی [منبع بی‌بی‌سی فارسی] چهار روز قبل از انتخابات گفت: "اين سخت‌ترين کمپين در زندگی من و شايد در تاريخ آمريکاست. هرکسی را که میشناسم در آستانه بيماری روانی است."

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

سه نکته در بارۀ انتخابات پارلمان اروپا


به جرأت می‌توان گفت که نتايج انتخابات پارلمان اروپا برای سياست‌مداران، روشنفکران و صاحبان انديشه و سرمايه، يک سورپرايز منفی به معنای واقعی کلمه بود. در اين زمينه تحليل‌ها مختلف و متفاوتی ارائه گرديد و به احتمال زياد، تعدادی از آن‌ها را تا اين لحظه ديده‌ايد و خوانده‌ايد. پُست پيش‌رو، اشاره‌ی گذرايی است به سه مؤلفۀ مهمی [البته به‌زعم نويسنده] که بايد در تحليل‌ها و سياست‌گذاری‌های آينده مورد توجه قرار بگيرند: 

                يک/چهارم رأی‌دهنده‌گان فرانسوی، آرای خود را به نفع راست‌گرايان افراطی جبهه‌ی ملی در صندوق‌ها ريختند  



١ـ اگر بپذيريم که ارتباط تنگاتنگی ميان دموکراسی قرن بيست‌ويکمی و دانايی وجود دارد؛ نتايج انتخابات پارلمان اروپا در روز يکشنبه ٢٥ ماه مه ٢٠١٤ ميلادی، بيان‌گر يک حقيقت تلخی است که در تقابل ميان احساس و دانايی؛ در نگاه کلی، احساسات ملی‌گرايی پيروز شد.  

٢ـ تقليل‌گرايی محض است اگر واکنش ديروز مردم اروپا را تنها محدود کنيم به بحث عدم اجماعِ همگانی‌ای که بر سر بود_نبود اتحاديه اروپا وجود داشت. ميان عدم اجماع نظر بر سر آينده اتحاديه اروپا و مضمون واکنش ديروز مردم که بيان‌گر شکل‌گيری دوبارۀ روياهای ملی‌ـ‌افراطی در اروپا است؛ درّه‌ای بسيار عميق، گسترده و خطرناکی وجود دارد.  اميدوارم نام اين درّه نظام «فاشيستی» نباشد! به قول «فريدريش فون هايک»، نظام فاشيستی انگليسی يا فرانسوی برآمده از آرای مردم، در فرجام، همان نتايجی را به دنبال خواهند داشت که پيش از آن‌ها مُدل‌های آلمانی يا ايتاليايی به جهانيان عرضه کردند. 

٣ـ همان‌گونه که حفظ منافع و امنيت ملی کشورهای جهان سوم در شرايط کنونی گره خورده است با افزايش و تقويت قدرتِ نهادهای بين‌المللی از جمله سازمان ملل متحد؛ حفظ منافع و امنيت شخصی مهاجران مقيم اروپا در مقطع کنونی، در گروی تقويت اتحاديه اروپاست. علت‌اش را تمام مهاجران به تجربه لمس کرده‌اند و می‌دانند که آن‌ها نخستين سنگر تهاجم نئوفاشيست‌ها هستند. به زبانی ديگر مخالفت مهاجران با نهادهای حقوقی‌-بين‌المللی و عدم شرکت در انتخابات، به‌نوعی در خدمت به رواج و تقويت سياست‌های ملی‌-‌افراطی در اروپا است.

یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۱

مذاکره به‌ مثابه فرصت



داوود هرميداس
مشکل اصلی ما در رابطه با مسائل مختلف و مخصوصن عرصه سياست خارجی در گرو امريكا است. بدين مضمون كه عامل اصلی 1+5 امريكا است. مادامی كه ما مشكلاتمان را با امريكا حل نكنيم قطعا دچار نارسايی‌هايی خواهيم بود. بنابراين اگر از سوي امريكا پيشنهادی مبنی بر مذاكره می‌شود بايد به آن همچون يك فرصت نگاه كرد. بايد اين نكته را در نظر داشته باشيم كه شاخص اصلی ما مذاكره با امريكاست. البته اين پيشنهاد از سوی امريكا قبلا هم مطرح شده بود. نگاهی به سابقه نه چندان طولانی به چنين پيشنهادی ما را به ياد كلينتون، وزير امور خارجه امريكا، می‌اندازد كه وی نيز با همين مضمون مطالبی را مطرح كرده بود. اما در اين ميان بايد دو مطلب را در نظر داشت؛

نكته اول اينكه بايد به ياد داشته باشيم كه اگر مسائل‌مان را با امريكا حل كنيم ديگران يعنی ساير كشورها نيز به تبع آن حركت خواهند كرد. يعني با طرف اصلي ماجرا مشكل را حل كرده‌ايم و روند به سوی بهتر شدن پيش می‌رود. اين نكته بيانگر نگاه مثبت به اين موضوع است.

نكته ديگر اينكه اگر به اين پيشنهاد با ديد مثبت نگاه نكنيم امريكا می‌تواند اقدام به بسيج افكار عمومی عليه ايران كند. يعنی به طور روشن می‌تواند اعلام كند كه ما پيشنهاد مذاكره به ايران داديم اما ايران نپذيرفت. در همين زمينه ممكن است امريكا، اقدامات سخت‌افزاری را در لوای اين پيشينه، پيش گيرد. بنابراين در اين صورت علائم نشان می‌دهد، اگر به ديد مثبت به اين مذاكره نگاه نكنيم، ممكن است امريكا دست به اقدام   دسته‌جمعیو استفاده از ابزار سخت‌افزاری بزند. بر اين مبنا احتمال اينكه كشورهای عضو شورای همكاری خليج فارس و حتا ناتو نيز با امريكا همراه شوند زياد و حتا ممكن است امريكا تاييد شورای امنيت را نيز در همين زمينه بگيرد. بنابراين بهترين مساله اين است كه به پيشنهاد امريكا با ديد مثبت نگاه و توجه كنيم كه صرف مذاكره برخورد انفعالی نيست. همچنين می‌توان در اين زمينه نيم‌نگاهی نيز به پيشينه مذاكرات انداخت. ايران در مسائل مختلف سابقه مذاكره داشته است.

مذاكره هيات ايرانی درباره حل مساله عراق نيز بين دو طرف صورت گرفت و از اين دست نمونه‌ها نيز كم نيست. بنابراين مذاكره دوجانبه كم‌سابقه هم نبوده است و اين پيشنهاد را بايد با ديد عميق نگريست و به آن، به عنوان يك فرصت نگاه كرد. بنابراين می‌توان اين‌طور نتيجه گرفت كه اگر ايران با تكرار درخواست مذاكره پذيرای آن نباشد، فضای آينده را به نفع امريكا فراهم می‌کند. قطعا برخورد امريكا نيز اين‌گونه خواهد بود كه ما قصد مذاكره داشتيم اما ايران نپذيرفت. در پايان نيز مورد تاكيد است كه مذاكرات رسمی می‌تواند به شفاف شدن فضای ذهنی مردم نيز كمك زيادی كند. مذاكرات رسمی می‌تواند ذهن مردم ايران و جامعه جهانی را شفاف كند.