جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۶

داعش؛ آرمان‌گرا يا معامله‌گر؟



داعش مسئوليت کشتار کودکان شهر «منچستر» را به عهده گرفت. اما به‌رغم پذيرش چنين مسئوليتی با تأکيدی ويژه بايد گفت: اثبات يک نکته واقعن دشوارست که آيا او مسئوليت کلی و هدفمند کشتار را به عهده گرفت يا مسئوليت اجرائی جنايت را؟ همين‌طور نفی اين نکته هم بغايت دشوارست که او بخاطر نيازهای شديد مالی در اين دور از فعاليت خود، تلاش می‌کند تا به‌عنوان يک بازوی نظامی مستقل از قيد و بندهای جهانی؛ هدف‌ها و طرح‌های ديگران را در اروپا پياده و اجراء کند. به زبانی ديگر، علت طرح چنين موضوعی فهم و پاسخ‌گويی به يک پرسشِ راهبُردی‌ست که هدف بنيانی_توجيهی داعش از کشتار کودکان منچستر چه بود؛ انتقام‌گيری يا معامله‌گری؟

اين‌که بعضی از کشورهای جهان در جهت تحقق و پياده کردن يک‌سری هدف‌های کليدی و استراتژيک خود همواره از بازوهای اجرايی مستقل و مزدوری مانند باندهای مافيايی بهره می‌گرفتند؛ پديده‌ی تازه‌ای در جهان سياست نيست. از اين منظر برای فهم دقيق جنايت‌های خونين منچستر، پاريس، برلين و غيره، پيش از اين‌که پروژکتورها را به روی شناسنامه، تاريخ تولد و تاريخچه و چگونگی شکل‌گيری تشکيلات ضد انسانی داعش بگيريم؛ مهم‌تر و منطقی‌تر اين است که تمامی انديشه‌ها و انرژی‌مان را صرف کشف و فهم يک حقيقت انکارناپذيری نمائيم که داعش هم می‌تواند همان راه و رفتارهای ضدانسانی و مشمئزکننده «مافيا» را در فرمی تازه و آرمان‌خواهانه دوباره زنده و دنبال کند.

اما از آن‌جايی که هر معامله‌ای دو سويه‌ست و در ساده‌ترين بيان دو فاعل خريدار و فروشنده در دو سوی مختلف آن ايستاده‌اند؛ در ارتباط  با مورد خاص بالا نيز دست‌کم دو چراغ راهنما [برای پژوهش نه افشاءگری] و دو مؤلفه مهم وجود دارند که گمانه‌زنی بالا را در بورس توجه عمومی قرار می‌دهد: نخست بايد ديد کدام کشور است که در ارتباط با چشم‌اندازی مثلن «جهان چند قطبی»، اتحاديه اروپا را قطب رقيب و کدخدای ديگر منطقه می‌بيند؟ از اين منظر از گسترش تفرقه عمومی در غرب اروپا؛ راه‌انداختن امواج ضد خارجی و تقويت سياست و موقعيت‌های پوپوليست‌های افراطی؛ شکستن اتحاديه اروپا و تکه تکه کردن آن بيش‌ترين سود را خواهد بُرد؟ و دوّم، در ارتباط با آن‌سوی ديگر معامله، تجربه‌های تاريخی در بُرهه‌های مختلف زمانی گواهی می‌دهند که اغلب دولت‌های اسلامی [از جمله داعش]؛ سازمان‌ها و تشکل‌های اسلامی [مثلن الفتح، سازمان مجاهدين و ...]؛ و تعداد زيادی از شخصيت‌های اسلامی [آخرين نمونه‌اش ابراهيم رئيسی_تتلو] پيش از اين‌که آرمان‌گرا باشند بيش‌تر، کاسب‌کار و معامله‌گر هستند.

و خلاصه کلام آخر، تشخيص هدف راهبردی از بمب‌گذاری‌ها و کشتارهاست. تداوم دو ساله کشتار تا اين لحظه سبب شد تا توازن و شاخص اصلی رابطه‌ی ميان امنيت و انتقام را در درون جامعه تغيير دهد. در يک جامعه طبيعی و عادی هر چه نوک پيکان نمودار امنيت رو به بالا باشد، به همان نسبت، مسائلی چون انتقام‌جويی، هرج-و-مرج‌طلبی و غيره سيری وارونه و رو به پائين دارند. حالا کشتارهای دو ساله کم-و-بيش آن توازن را به‌هم ريخت و شاخص «تلافی‌جويی عاميانه» بسيار شتابان رو به بالاست. اين دگرگونی در علوم سياسی و جامعه‌شناسی تنها يک نام دارد: محيط بحران! 



ما مردمان خاورزمين [به‌ويژه اهالی خاورميانه] به تجربه دريافتيم که انديشيدن در محيط بحرانی، غيرممکن است. نمودار و جا-به-جايی آراء در جدول بالا نيز که مربوط به انتخابات هفته پيش ايالت «نورد راين وستفالن» کشور آلمان است؛ مُهر تأييدی بر حُکم خاورميانه‌ای می‌زند. به‌عنوان مثال، در فضای عادی اگر طرفداران حزب «سوسيال دمکراتSPD» نسبت به سياست چپ‌روانه‌ی حزب در بعضی موارد انتقادهای تُندی داشته باشند؛ در تنبيه و بيدارکردن حزب در هنگام انتخابات، رأی‌شان را به نفع حزب راست ميانه‌ی رقيب «مسيحی دمکراتCDU» می‌ريزند؛ برعکس، اگر به سياست راست‌روانه سوسيال دمکرات‌ها انتقادی داشته باشند، رأی‌شان را به‌نفع «چپ‌هاDie Lienke» در صندوق می‌ريزند. حالا اگر به جدول زير توجه کنید می‌بينيد که ۶۰هزار نفر از طرف‌داران سوسيال دمکرات‌ها بی خيال انديشيدن در بارۀ آينده، بی‌مهابا پريدند در آغوش راست افراطی. عجيب‌تر و وحشتناک‌تر، برخورد چپ‌ها است که در پيوستن به راست‌های افراطی، ۱۸۰درجه تغيير نظر و تغيير جهت دادند. در واقع با اين مثال ساده میخواهم بگويم که حزب راست‌گرای افراطی «آلترناتيو برای آلمانAfD» برنده واقعی محيط بحران بود و با شعارهای ضد اتحاديه و ضد مهاجران، به راحتی توانست ۵۸۰هزار رأی را از سبد ديگر حزب‌ها به‌نفع خود جا-به-جا کند.


اگر می‌گويند نيروهای افراطی [چه اسلامی و چه غيراسلامی] زاده محيط‌های بحران هستند؛ واقعيتی‌ست انکارناپذير!