‏نمایش پست‌ها با برچسب Perspective07. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب Perspective07. نمایش همه پست‌ها

پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۴۰۲

چه فرقی می‌کند؟

🔸 چه فرقی می‌کند میان سیاست‌های بغایت وحشتناک «جداسازی» و «جدازیستی» فاشیست هیتلری، با سیاست «غیرستیزی»، «جداسازی» و «جدازیستی»‌ای که خامنه‌ای در حال دنبال کردن است؟  

 


🔸 چه فرقی می‌کند میان مضمون فاشیستی تابلوی «ورود یهودیان به مغازه ممنوع» در دورۀ آپارتاید هیتلری، با مضمون فاشیستی تابلوی «ورود بی‌حجابان به مغازه ممنوع» در دورۀ آپارتاید خامنه‌ای؟

🔸 چه فرقی می‌کند میان سیاست فاشیستی هیتلری در محروم کردن کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، کولی‌ها و یهودیان از حداقل حقوق اجتماعی با سیاستی که خامنه‌ای در محروم کردن استادان دانشگاه، هنرمندان سینما، معلمان، ورزشکاران و دیگران از حداقل حقوق اجتماعی‌شان دنبال می‌کند؟

🔸 چه فرقی می‌کند میان غارت و چپاول اموال یهودیان در دورۀ فاشیست هیتلری، با غارت و چپاول اموال زنان بی‌حجاب زیر عنوان باصطلاح قانون ۷۰ ماده‌ای «عفاف و حجاب» در دورۀ خامنه‌ای فاشیست؟

🔸 از این نمونه پرسش‌های «چه فرقی می‌کند» بسیارند و چند نمونه بالا را بدین علت آوردم تا یک پرسش کلیدی را در اینجا طرح کنم: آیا خواهران و برادران مسلمان هم‌وطن ما به این حقیقت تلخ واقف هستند وقتی سمت‌گیری نظام سیاسی رو به فاشیست است؛ برایش «فرقی نمی‌کند» که شما خواهران و برادران بر مبنای باورتان تا دیروز نیروهای پیاده نظام بودید؟ مطمئن باشید برایش فرقی نمی‌کند که شما را چون «خس و خاشاک» دور بریزد و زیر پا له کند. اما اگر دیر بجُنبید، وقتی نوبت به شما رسید، وضعیت‌تان می‌شود شبیه وضعیت آلمانی‌ها زمان هیتلری که سکوت کردند، و آن سکوت را «فریدریش گوستاو امیل مارتین نیمولر» آلمانی با زیبایی و ظرافت خاصی در شعر با معنای خود چنین سرود:

 

اوّل آمدند سراغ کمونیست‌ها،

سکوت کردم چون کمونیست نبودم.

بعد آمدند سراغ سوسیالیست‌ها،

سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.

و بعدتر آمدند سراغ یهودی‌ها،

سکوت کردم چون یهودی نبودم.

سراغ خودم که آمدند،

دیگر کسی نبود تا به اعتراض

 

یکشنبه، شهریور ۰۵، ۱۴۰۲

ضرورت تجدیدنظر در تفکر

 🔸 همه حتا محمد خاتمی در بارۀ بحران بزرگ و سرنوشت‌سازی سخن می‌گويند اما، انگاری فراموش‌شان می‌شود که بگويند هر بحران فراگیری در هر سرزمينی، فاصله‌ی ميان ملت و دولت را [با هر تعريفی که دوست داريد ارائه دهيد] تخريب می‌کند، تعميق می‌بَرد و گسترش می‌دَهد.   


 

🔸 مدت‌هاست که چنين اتفاقی در درون کشور ما افتاد و ديگر نمی‌شود رابطه‌ی نابسامان ميان دولت و ملت را به‌صورت عقلانی سامان داد. و با توجه به اين واقعيت، پيش‌بينی اين نکته که چگونه چرخه‌ی جدايی‌ها و فاصله‌گيری‌ها در فرجام روی ريل تحول يا قهقرايی قرار خواهند گرفت؛ وابسته است به شناختی که ما پيشاپيش از محيط بحران و درون‌مايه‌ی فرهنگی آن داريم. تجربه‌ی انقلاب‌های باصطلاح زنجيره‌ای در کشورهای عربی به درستی نشان داده‌اند که چگونه بحران مشروعيت در سرزمين‌های مختلف عربی، تأثيرات متفاوتی بر افراد و طبقات همان جامعه گذاشته‌اند. به‌عنوان مثال، اگر ميان انقلاب تونس و انقلاب مصر تفاوت‌هايی بود [که بود]، علت بنيادی تفاوت را بايد در نوع نگاه فرهنگی مردم و روانشناسی عمومی بررسی و دنبال کرد.

🔸 در باره روانشناسی عمومی ايرانيان، اسناد تاريخی گواهی می‌دهند که ايرانی‌ها [اگر استثناء‌ها را ناديده بگيريم] در مجموع «بحران هراس» بودند و هستند. از منظر فرهنگی، بحران هراسی بدين معناست که بجای ديدن آينده و دفاع از بدعت‌ها، دانسته و آگاهانه از نوآوری می‌گريزند و پناه می‌بَرند به گذشته، به سنت، و به آرامشی که به اصطلاح پيش از بحران می‌شناختند و کم‌و‌بيش با آن مأنوس بودند. اين روانشناسی را روحانيت خوب می‌شناسند و بر مبنای چنين شناختی بود که آيت‌اله خمينی اصرار عجيبی داشت تا رفراندوم جمهوری اسلامی در همان نخستين ماه بعد از انقلاب، برگزار گردد. 

🔸 وقتی یک نظام سیاسی متأثر از بحران فراگیری سقوط می‌کند، بدین معنا نیست که فاصله‌ی میان مردم و دولت نظام سیاسی جانشین آن در اندک مدتی از بین خواهد رفت و دولت اعتماد عمومی را جلب خواهد کرد. تجربه انقلاب‌های خونین بیست ساله روسیه، آنگولا، ... و حتا ایران نشان داده‌اند که رابطه میان دولت و ملت دست‌کم به دو دهه [و با گذشت دو نسل] زمان نیازمند است. نخستین نسل زیر ٢۵ سالِ بعد از انقلاب روسیه تحت تأثیر جنگِ دوّم جهانی، مجبور گردید به سیاست جنایتکارانه استالین تمکین کند؛ برعکس، نخستین نسلِ زیر ٢٠ سالِ بعد از انقلاب اسلامی که در سال‌های ۷۶ــ۷۵ شمسی وارد عرصه عمومی شدند، بی‌توجه به نارسایی و عدم ظرفیت قانون اساسی جمهوری اسلامی، تصمیم گرفتند از طریق شرکت در انتخابات، جامعه‌ی نابسامان را به شیوۀ عقلانی سامان دهند که به لحاظ سیاسی با شکست روبه‌رو گردیدند. یعنی خود نظام این شکست را به نسلی که در دامن خود پرورده بود تحمیل کرد و نشان داد که خاتمی، «آخرین رئیس جمهور» نظام ولایت فقیه است که با اتکاء به آرای عمومی انتخاب گردید و از این پس چنین نخواهد شد و دیدیم که نشد!

🔸 دو نسل بعد از دومین انتخابات خاتمی که به نسل نیکاها، ساریناها و غیره معروف گردیده‌اند؛ در برابر دو بن‌بست پیشین «انقلاب و انتخابات»، راه سوّمی را برگزیدند: پافشاری آگاهانه، هوشیارانه و همه جانبه بر سر خواست حقوق فردی و شهروندی خویش! این خواست با شعار نمادین #زن_زندگی_آزادی در کوتاه‌ترین زمان ممکن فراگیر گردید. استقبال عمومی از چنین خواستی به سهم خود نشان می‌داد که چگونه به‌مدت ۴۵ سال و به معنای واقعی به‌شکل وحشتناکی زیر پا نهاده شده بود.  

🔸 اگر چه حکومت با استفاده از انواع حیله‌ها و هیاهوی تبلیغاتی قصد دارد نخستین خیزش شهروندی را به شکست بکشاند ولی، نیک می‌داند که خیزش‌های شکل‌گرفته پیرامون حقوق شهروندی، بیدی نیستند که با این بادها بلرزند و کنار بکشند. آن جریانی که ممکن است خیزش شهروندی #زن_زندگی_آزادی را به انحراف بکشاند و بشکند، اپوزیسیون است نه حکومت. اپوزیسیون است با تزریق خواست‌ها و شعارهای افراطی، غیرضروری ‌مانع حرکت خیزش شهروندی می‌‌گردد. و در گریز از چنین وضعیتی، همه‌ی ما نیاز به تجدیدنظر در تفکر و برداشت‌های سیاسی خود داریم!

شنبه، مرداد ۲۸، ۱۴۰۲

فریاد ناشنیده ۷ نسل

🔸 ۷ نسل ایرانی به‌مدّت ۷۰ سال فریاد می‌کشیدند و می‌کشند که دولت انگلستان با تحمیل کودتای ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ در سرنگونی تنها دولت دمکرات در منطقه، مسئول تحمیل ۷۰ سال استبداد نوین و مسئول ۷۰ سال خون‌های ریخته شده جوانان ایرانی است؛ ولی همه‌ی ما می‌دانیم که گوشی برای شنیدن چنین صداهایی در انگلستان وجود نداشت! و چرا؟ 


 

🔸 در ایران به کودتای ۲۸ مرداد ماه می‌گفتند: کودتای آمریکایی! اگرچه از منظر ژئوپولتیک آمریکا ایران را سنگر نخست مبارزه علیه شوروی سابق ارزیابی می‌کرد ولی، انگلستان بخاطر کسب سود سرشار نفت، نقش بسیار حساس و کلیدی در کودتای ۲۸ مرداد داشت و استدلال می‌کرد که آمریکا بدلیل نداشتن شناخت کاملی از جامعه ایران باید از او تبعیت کند. در واقع:

انگلستان بود که موضوع کودتا را روی میز نهاد و به آمریکا باوراند؛

انگلستان بود که در تحریک مسلمانان، با نام «حزب توده ایران» در مساجد اعلامیه می‌ریخت؛

انگلستان بود که روحانیت ایران را بسیج و سازماندهی کرد؛

انگلستان بود که هزینه‌ی بسیج لات‌ها و لومپن‌های قمه‌کش را تأمین کرد؛

انگلستان بود که برخلاف خواست آمریکا بجای جمهوری، شاه عقده‌ای را به ایران برگرداند.

 

🔸 بدیهی‌ست با داشتن چنین کارنامه‌ای دولت‌های مختلف انگلستان گوش شنوایی برای شنیدن فریادهای ۷ نسلِ مختلف ایرانی نشان نمی‌دادند. اما دیوید اوئن، وزیر خارجه پیشین بریتانیا در روز سه‌شنبه هفته گذشته (۲۴ مرداد) در پاسخ به روزنامه «گاردین»، دلیل آن ناشنوایی ۷۰ ساله را چنین توضیح می‌دهد: هنوز زمان آن فرا نرسیده بود؟!

🔸 معمولن دیپلمات‌ها در لحظه‌ای که تصمیم به گفتن می‌گیرند، دقیقن در همان لحظه، آن‌ها نگفتن را به‌تر از گفتن می‌دانند. اگر یکی اصل‌های مهم دیپلماسی مبتنی بر «نگفتن» است، پس دلیل آن پُز دمکرات مآبانه «دیوید اوئن» به خبرنگار گاردین، چه می‌تواند باشد وقتی که می‌گوید: "زمان آن فرا رسیده است که بریتانیا به طور رسمی نقش کلیدی خود را در سرنگونی محمد مصدق، نخست‌وزیر فقید ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به رسمیت بشناسد"؟

🔸 این مانور دیپلماتیک را می‌توان از دو منظر حقوقی و سیاسی بررسید: از منظر حقوقی، یگانه مسئول راه انداختن کودتا در ایران که قانون اختیارات ویژه‌ای به الیزابت دوم داده بود؛ چند ماهی است که فوت کرد. یعنی اگر بعد از انتشار اسناد دولت ایران به احتمال یک در میلیون، شکایتی مبنی بر درخواست خسارت از کودتاگران به نهادهای حقوقی بین‌المللی ارائه دهد؛ هم شاه و هم دولت بریتانیا خودشان را مسئول پرداخت چنین هزینه‌ای نخواهند دانست. این‌که دیوید اوئن می‌گوید زمان واگویی فرارسیده است؛ یکی از دلایلش همین است. چرا چنین پیشنهادی را ۱۰ سال پیش ارائه نداد؟ وقتی که ایالات متحده آمریکا ۱۰ سال پیش تصمیم گرفت اسناد محرمانه را در بارۀ نقش خود در سرنگونی دکترمحمد مصدق فاش کند؛ دولت بریتانیا و به‌ویژه ملکه الیزابت تمام قد در مقابل آمریکا ایستادند. معنای آن ایستادگی غیر از عواقب حقوقی آن نبود.

🔸 دوّم از منظر سیاسی، دیوید اوئن نیک می‌داند که حکومت اسلامی علیه کودتاگران شکایتی نخواهد کرد. روحانیت و کل مراجع تقلیدی که خودشان در تحقق کودتای ۲۸ مرداد نقش و مشارکتی داشتند؛ هرگز علیه کودتاگران اعلام جُرم و خسارتی نخواهند کرد؟ وانگهی جمهوری اسلامی در یک وضعیت بسیار حساس و بحرانی بسر می‌برد و افشای اسناد کودتا، می‌تواند موقعیت حکومت را لرزان‌تر کند. و چه بسا [این واژه را با تأکید می‌گویم] رشوه‌ای هم برای عدم افشاء اسناد بپردازد. به زبان دیگر، معنای واقعی جمله‌ی دیوید اوئن که گفت زمان انتشار اسناد کودتا فرارسید؛ یادآور آن اصطلاح گیلکی است: از کولی گذشتیم، شاید کولی هم گرفتیم!