شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۱

مدافعان مظلوميت


دوستی روز گذشته در ارتباط با ٢٣٦ نفر از اهالی فيسبوک که بمناسبت "عيد قربان" عکس‌های مظلوميت گوسفندان را به نمايش و اشتراک گذاشته بودند و يا در زير عکس‌ها کامنت نوشتند و لايک زدند؛ نيمچه تحقيقی کرد و نوشت: "وقتی می‌گويم نسل جديد در بازکردن پپسی برای خود مهارت عجيبی دارند؛ می‌گويی بی‌خيال! بگذار هرچه دل تنگ‌شان می‌خواهد بگويند...

 


بد نيست به اتفاق نگاه گذرايی داشته باشيم به وضعيت اين ٢٣٦ نفر مخالفان کشتار حيوانات در فيس‌بوک:
 
تعداد ٦٤ نفر از اين‌ جمع يعنی ٢٧درصد، قبلن و بدون هيچ مناسبتی عکس آتش و سيخ کباب را در فيس‌بوک گذاشته بودند.
تعداد ١٧ نفر از اين جمع يعنی ٠٧درصد، عکس‌های سيخ کباب ديگران را به اشتراک گذاشته بودند.
تعداد ٢٨ نفر از اين جمع يعنی ١٢درصد، عکس سيزده بدرشان در فيس‌بوک مربوط به منقل و آتش و سيخ است.
تعداد ٩٢ نفر از اين جمع يعنی ٣٩درصد، قبلن زير عکس‌های کباب بريان لايک زده بودند.
تعداد ٢٦ نفر از اين جمع يعنی ١١درصد، قبلن زير عکس کباب‌ها، کامنت‌های "به‌به! جای ما خالی:)" گذاشته بودند.
تعداد ٠٩ نفر از اين جمع يعنی ٠٤درصد، صادقانه نوشتند که کباب و کله‌پاچه دوست دارند اما، مخالف خون‌ريزی در ملاءعام هستند.

کامنت‌ها:
VA RG همه‌ش ژست و فیگوره حسن آقا. توی فیسبوک زحمت هر چیزی بودن یه فشار نرم انگشت «دوشؤخوری انگوشت» روی دکمه‌ی چپ ماوسه.  
نباید اون «جای ما خالی» رو جدی گرفت و نه این «قربانی نکنید» و نه اون «فلانی را آزاد کنید».

Mon Ta'na و نه اون فلانی را آزاد کنید. آقایان، گل گفتید جمیعن!

حسن جان، به آن دوست باید یک خسته نباشید نثار کرد! یاد طنز فیلم میهمان مامان میفتم که در لحظه‌ی حمله‌ی گربه به ماهی توی حوض، طرف گفته بود: ما داشتیم ماهی سرخ می‌کردیم و حواسمون به ماهی تو و حمله گربه بهش نبود... ما مردمان متمدنی هستیم، از گوشت تن هم می خوریم و ...

Mohseen Bafekr Lialestani چه تحقیق جالبی؟!

Mohammad Tahmak به نظر میرسه این که در فضای موضوعی قرار بگیریم مهمتره تا این که از اون فضا یا کمپین نتیجه بگیریم. به خاطر همینه که این همه کمپینهای روشنفکرانه هیچ وقت به جای درستی نمیرسه، چون همۀ کسانی که فلش کمپینها روبروشونه به خوبی میدونن که قرار نیست هیچ وقت این سیاه بازیها منتج به یک نتیجۀ عملی بشه و فیگورش از نتیجش برای حامیان کمپین شیرین‌تره.

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۹۱

اندکی هم در بارۀ استقلال قوا



اين روزها که بسياری با برادران لاريجانی هم‌داستان شدند و تنفر از رئيس جمهور را بهانه کردند تا قانون نيمه‌ جان را دوباره در مسلخِ فقه و تفسير «من‌درآوردی» روحانيان از استقلال قوا قربانی کنند؛ پرسش کليدی اين است معنای استقلال قوا چيست؟

بخشی از هم‌وطنان ما دانسته (چون مقرون به‌صرفه نيست) می‌خواهند نشان دهند که از حافظه‌ی تاريخی قويی برخوردار نيستند. برای تقويت حافظه‌ی آن‌ها، خلاصه‌ای از پاسخ حسين مهرپور (مشاور رئيس جمهور خاتمی) به نامه‌ی مسئولان قضايی و ستادی کشور را که چهارده سال پيش (مثل امروز) استقلال قوه قضائيه را بهانه قرار داده بودند برای زير پا نهادن قانون؛ در زير می‌گذارم:

«... استقلال قوه قضاييه و قاضی بدين معنی است که اولاً عمل قضاوت و محاکمه به وسيله متصديان قوای ديگر انجام نشود. ثانياً ترتيب امور بگونه‌ای باشد که قاضی مطمئن باشد بدون هيچ تهديد و نگرانی طبق قانون می‌تواند رسيدگی نموده و حکم صادر نمايد. استقلال قضايی بدين معنی نيست که قاضی بدون رعايت موازين قانونی و رعايت حقوق متهم و اصحاب دعوی و بدون توجه به ضوابط و اصول قانون اساسی و قوانين عادی و به خصوص آيين دادرسی هرگونه تصميمی می‌خواهد اتخاذ نمايد و هيچ مرجعی هم حق اعتراض به اين عمل‌کرد نداشته باشد. تأکيد قانون اساسی بر اساس استقلال قوه قضاييه برای تأمين هر چه بيش‌تر عدالت و احقاق حقوق افراد فارغ از اعمال نفوذ ساير قوا و به ويژه قوه مجريه است ولی به معنی استبداد و ديکتاتوری قضايی نيست. اگر فرضاً گزارش‌هايی بحد شياع برسد مبنی بر اين‌که در دستگيری‌ها و رسيدگی‌های کيفری، تفهيم اتهام نمی‌شود، قرار بازداشت نامتناسب صادر می‌شود، فرصت دفاع کافی و استفاده از وکيل انتخابی خود به متهم داده نمی‌شود، برپايه اقرارهای ناشی از شکنجه مبادرت به صدور حکم می‌گردد و امثال آن‌ها؛ چگونه متصور است رئيس جمهوری که به نصّ اصل ١١٣ قانون اساسی مسئول اجرای قانون اساسی است و به خاطر اين وظيفه شاق در برابر ملت و رهبر و مجلس شورای اسلامی طبق اصل ١٢٢ مسئول است و به حکم اصل ١٢١ در حضور نمايندگان مجلس و رئيس قوه قضاييه و اعضای شورای نگهبان سوگند ياد نموده... اگر نتواند نسبت به گزارشات توضيحی بخواهد، اخطاری بدهد و اعتراضی بنمايد و اگر اقدامی کرد، حمل بر دخالت در قوه قضاييه و شکست حرمت و قداست آن بشود؟

بلی به استناد اصل ١١٣ قانون اساسی نمی‌توان استقلال قوه قضاييه را مخدوش کرد ولی به اتکاء استقلال قوه قضاييه نيز نمی‌توان راه هرگونه اعتراض و اخطار و تذکر به تخلفات قانونی آن را بست و ختی رييس‌جمهور هم نمی‌تواند به اين بهانه خود را فارغ از مسئوليت موضوع اصل ١١٣ قانون اساسی بداند، شورای نگهبان هم در نظر تفسيری مورخ ٥٩/١١/١٨ خود در پاسخ به شورای عالی قضايی در خصوص اخطار اقدام خلاف قانون اساسی به قوۀ قضاييه اعلام نموده است که رييس‌جمهور طبق اصل ١١٣ حق اخطار و تذکر دارد و اين منافاتی با بند ٣ اصل ١٥٦ يعنی وظيفه نظارت بر حسن اجرای قانون برای قوه قضاييه ندارد...».

پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۱

سمفونی مرگ بر آمريکا!



آن‌هايی که گذرشان به کشور آلمان افتاد و راه‌آهن مرکزی شهرهای بزرگ و توريستی مانند هامبورگ، فرانکفورت، مونيخ و غيره را ديده‌اند، به احتمال زياد صدای موسيقی سمفونی کلاسيک را که هرازگاهی از بلندگوهای سالن عمومی يا [به ويژه] از بلندگوهای سرِ درهای ورودی و خروجی پخش می‌شدند، شنيده‌اند.

آيا به نظر شما پخش سمفونی در چنين مکان‌های شلوغی که تمام حواس‌ها روی تابلوی زمان حرکت قطارهاست و همه تُند تُند بدنبال شمارۀ سکّوها و شمارۀ قطارهای خود می‌دوند؛ کمی بی‌معنی نيست؟ ميان سمفونی و فضای آرام و همين‌طور تمرکز حواس و فکر [و شايد هم چيزهای ديگر]، ارتباط پيوسته‌ای وجود دارند. اين نکته را دست‌کم هم‌نسلانِ من که بيش از دو/سوم نخُست عمر‌ را در عصر مراسلات کاغذی، نامه‌نگاری‌های عاشقانه يا سياسی و پاکت و تمبر گذرانده‌اند، نيک می‌فهمند و حتمن به‌خاطر دارند که در هنگام نوشتن نامه، چرا "گرامافون"‌ها روشن بودند و سوزن‌ها، با آن کرشمه‌های مواج‌شان روی صفحه‌های بزرگ سمفونی می‌رقصيدند؟

صدای سمفونی [بعنوان عنصر محرک] وقتی در گوش‌تان [بعنوان عنصر تحريک‌پذير] می‌نشيند، به زبان عاميانه، گوش‌تان را تيز می‌کنيد. ناخواسته روی اجزای موسيقی که غيرمستقيم خاطره‌های تلخ و شيرينی را به يادتان می‌آورد، مکث و دقّت می‌کنيد. يعنی صدای سمفونی وقتی به گوش می‌رسند، بستری را برای جهت‌گيری و تمرکز حواس مهيّا می‌سازند. چنين پديده‌ای ناشی از فرم [سونات] و ساخت [قطعات يا موومان] سمفونی‌ست که مجموعه‌ای از فراز و فرودهای مختلف و محسوس را يک‌جا در برمی‌گيرند و هم‌زمان عرضه می‌کنند. موسيقی‌های عادی و معمولی فاقد چنين خاصيتی هستند. يعنی برای دومين‌بار که گوش می‌دهيد، صدای يک‌نواخت و غيرقابل تحريکی به گوش می‌رسند.  

بگذاريد مثال ديگری بزنم. در کتاب‌های روش تدريس به دبيران دبيرستان و استادان دانشگاه می‌آموزند که هرازگاهی با تغيير طنين [تون] و ارتفاع [فرکانس] و شدّت [ديناميک] صدا در هنگام تدريس، بستر سوءگيری‌های دانش‌آموزان و دانش‌جويان را مهيا سازيد. البته غرض از اين توصيه و علت تغيير تون و فرکانس صدای استاد بدين معناست که شنوندگان داخل کلاس حواس‌شان جمع شود و تمرکز فکری داشته باشند. زيرا پايه‌گذاران سيستم آموزشی در جهان اصل را بر اين گذاشته‌اند که همه‌ی دانش‌آموزان و دانش‌جويان، در جمع‌کردن حواس و فکر توان‌مندند. يعنی اگر حواس‌های‌شان در کلاس جمع باشد، نتايج سوءگيری‌ها را می‌توان از طريق پرسش‌های چالش‌برانگيزی که در پايان درس استاد طرح می‌کنند، سنجيد.

مثال‌های بالا کم‌و‌بيش نشان می‌دهند که بدون تمرکز فکری، امکان سوءگيری وجود ندارد. به زبانی ديگر، سمفونی برای آن بخش از شنوندگان لذت‌بخش خواهد بود که تاحدودی در جمع‌و‌جورکردن حواس‌ها و تمرکز دادن به افکار توان‌مندند. برعکس،  پخش سمفونی می‌تواند موجب آزار و عصبيت افرادی گردد که در جمع‌و‌جور کردن حواس‌ها ناتوان‌اند. مثلن همه می‌دانند که معتادان به الکل و ديگر مواد مخدر، جدا از پريشانی حواس، به‌مرور ياخته‌های مويی شنوايی‌شان آسيب می‌بيند و کاهش می‌يابد. آسيب ياخته‌های مويی يعنی کاهش شنوايی و از آن‌جايی معتادان قادر نيستند صداهای زير و بَمِ سمفونی را بخوبی تشخيص دهند، عصبی و گريزان می‌گردند. مسئولين راه‌آهن آلمان نيز با توجه به اين موضوع روانی، آگاهانه سمفونی پخش میکنند که مبادا سالن‌های راه‌آهن شهرهای بزرگ و توريستی، پاتق دائمی معتادان گردد.

اين همه نوشتم تا بگويم در ايران نيز ما با چنين معضلی روبه‌رو هستيم. البته در عرصه‌های مختلف سياسی و به ويژه در روابط بين‌الملل! بمحض اين‌که گروهی بعد از ماه‌ها تلاش، همين‌که بستر گفت‌و‌گو را ميان ايران و آمريکا آماده می‌سازند؛ باندهای بخصوصی شروع می‌کنند به پخش سمفونی «مرگ بر آمريکا». اين باندهای ويژه نيز به تجربه دريافتند که سمفونی «مرگ بر آمريکا» زمانی محرّک و تأثيرگذارست که تحریکپذیر [بخوانيد ولی فقيه]، جهت بگیرد. جهت ولی فقيه هم مشخص است: "همه‌ی سلاح‌ها و قلم‌ها را بسوی آمريکا و اذناب آن بگيريد!". اما چيزی که نا روشن است، پاسخِ پرسش زير است: آيا ولی فقيه ما نيز بمعنای واقعی معتادست که صدای سمفونی او را از آمريکا گريزان می‌سازد؟