آنهايی که گذرشان به کشور آلمان افتاد و راهآهن مرکزی شهرهای بزرگ و توريستی
مانند هامبورگ، فرانکفورت، مونيخ و غيره را ديدهاند، به احتمال زياد صدای موسيقی سمفونی
کلاسيک را که هرازگاهی از بلندگوهای سالن عمومی يا [به ويژه] از بلندگوهای سرِ
درهای ورودی و خروجی پخش میشدند، شنيدهاند.
آيا به نظر شما پخش سمفونی در چنين مکانهای شلوغی که تمام حواسها روی تابلوی
زمان حرکت قطارهاست و همه تُند تُند بدنبال شمارۀ سکّوها و شمارۀ قطارهای خود میدوند؛
کمی بیمعنی نيست؟ ميان سمفونی و فضای آرام و همينطور تمرکز حواس و فکر [و شايد
هم چيزهای ديگر]، ارتباط پيوستهای وجود دارند. اين نکته را دستکم همنسلانِ من
که بيش از دو/سوم نخُست عمر را در عصر مراسلات کاغذی، نامهنگاریهای عاشقانه يا
سياسی و پاکت و تمبر گذراندهاند، نيک میفهمند و حتمن بهخاطر دارند که در هنگام
نوشتن نامه، چرا "گرامافون"ها روشن بودند و سوزنها، با آن کرشمههای
مواجشان روی صفحههای بزرگ سمفونی میرقصيدند؟
صدای سمفونی [بعنوان عنصر محرک] وقتی در گوشتان [بعنوان عنصر تحريکپذير] مینشيند،
به زبان عاميانه، گوشتان را تيز میکنيد. ناخواسته روی اجزای موسيقی که غيرمستقيم
خاطرههای تلخ و شيرينی را به يادتان میآورد، مکث و دقّت میکنيد. يعنی صدای
سمفونی وقتی به گوش میرسند، بستری را برای جهتگيری و تمرکز حواس مهيّا میسازند.
چنين پديدهای ناشی از فرم [سونات] و ساخت [قطعات يا موومان] سمفونیست که مجموعهای
از فراز و فرودهای مختلف و محسوس را يکجا در برمیگيرند و همزمان عرضه میکنند. موسيقیهای
عادی و معمولی فاقد چنين خاصيتی هستند. يعنی برای دومينبار که گوش میدهيد، صدای
يکنواخت و غيرقابل تحريکی به گوش میرسند.
بگذاريد مثال ديگری بزنم. در کتابهای روش تدريس به دبيران دبيرستان و استادان
دانشگاه میآموزند که هرازگاهی با تغيير طنين [تون] و ارتفاع [فرکانس] و شدّت
[ديناميک] صدا در هنگام تدريس، بستر سوءگيریهای دانشآموزان و دانشجويان
را مهيا سازيد. البته غرض از اين توصيه و علت تغيير تون و فرکانس صدای استاد بدين
معناست که شنوندگان داخل کلاس حواسشان جمع شود و تمرکز فکری داشته
باشند. زيرا پايهگذاران سيستم آموزشی در جهان اصل را بر اين گذاشتهاند که همهی دانشآموزان
و دانشجويان، در جمعکردن حواس و فکر توانمندند. يعنی اگر حواسهایشان در کلاس
جمع باشد، نتايج سوءگيریها را میتوان از طريق پرسشهای چالشبرانگيزی که
در پايان درس استاد طرح میکنند، سنجيد.
مثالهای بالا
کموبيش نشان میدهند که بدون تمرکز فکری، امکان سوءگيری وجود ندارد. به زبانی
ديگر، سمفونی برای آن بخش از شنوندگان لذتبخش خواهد بود که تاحدودی در جمعوجورکردن
حواسها و تمرکز دادن به افکار توانمندند. برعکس، پخش سمفونی میتواند موجب آزار و عصبيت افرادی
گردد که در جمعوجور کردن حواسها ناتواناند. مثلن همه میدانند که معتادان به
الکل و ديگر مواد مخدر، جدا از پريشانی حواس، بهمرور ياختههای مويی شنوايیشان
آسيب میبيند و کاهش میيابد. آسيب ياختههای مويی يعنی کاهش شنوايی و از آنجايی
معتادان قادر نيستند صداهای زير و بَمِ سمفونی را بخوبی تشخيص دهند، عصبی و گريزان
میگردند. مسئولين راهآهن آلمان نيز با توجه به اين موضوع روانی، آگاهانه سمفونی
پخش میکنند که مبادا سالنهای راهآهن شهرهای بزرگ و توريستی، پاتق دائمی معتادان
گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر