پنجشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۹

چرا انقلاب زنجيره‌ای؟

دقايقی بعد از استعفای حُسنی مبارک، ما شاهد نوعی همگرايی در ترويج تز انقلاب‌های زنجيره‌ای در رسانه‌های جهانی هستيم. اغلب آن‌ها _‌يا دست کم رسانه‌های معروف و تا حدودی مرجع‌_ خبر استعفاء را با زيرپا نهادن اصول اوليه روزنامه‌نگاری، جانب‌دارانه و زير عنوان "بعد از مبارک نوبت چه کسی است؟" پخش کرده بودند. متن گزارش‌ها نيز بقدری روشن بود که بينندگان، شنوندگان و يا خوانندگان گزارش به آسانی می‌توانستند جهت پرسش را که ديگر دولت‌های عربی را نشانه گرفته بود، تشخيص دهند.
ناگفته نماند که در پس اين هم‌گرايی واقعيتی نهفته است که نمی‌توانيم انکارش کنيم. پايه‌های سياسی و بنيان‌های حقوقی قريب به اتفاق دولت‌های منطقه با هر نوع فرم و ساختاری که می‌شناسيم، در مجموع منطبق بر نيازهای زمانه نيستند. حتا آراسته‌ترين آن‌ها که در ظاهر بعنوان دولت‌های مُدرن معرفی می‌گردند، متناسب با فراز و فرود بحران‌ها، در عمل نشان داده‌اند که سد راه تحول و پيشرفت هستند. اما به‌رغم وجود چنين واقعيتی، اگر می‌خواهيم از منظر تحول‌خواهانه به اوضاع و احوال منطقه بنگريم، ناچاريم همه‌ی توجه‌مان را در نخستين نگاه معطوف به جايگاه واقعی ملت نمائيم. چرا که تأکيد و زوم کردن يک جانبه روی دولت‌ها، دست کم اين معنا را می‌رساند که ما نسبت به نقش مضمونی و سطح رُشد ملت‌ها، و همين‌طور نسبت به رابطه کيفی‌ای که ميان دولت‌ـ‌ملت‌ها وجود دارند، بی‌تفاوتيم.
اتفاقاً جنبش‌های اعتراضی تونس و مصر درس ارزشمندی به جهانيان داده‌اند که برخلاف نظرياتی که تا کنون پان عربيست‌ها و پان اسلاميست‌ها تبليغ می‌کردند، جهان عربی‌ـ‌اسلامی، جهان يک‌پارچه‌ای نيستند. بُعدهای مختلف چنين تفاوتی را می‌توانيم در خاستگاه اجتماعی تظاهرکنندگان، در نوع و مضمون تقاضاهايی که طرح شده‌اند، در شيوه برخورد و فرهنگی که به نمايش نهاده‌اند مشاهده کنيم. شعار "انقلاب‌های زنجيره‌ای در کشورهای عربی"، نه تنها مؤلفه‌های بالا را ناديده می‌گيرد، بل‌که خواسته و ناخواسته، مدافع همان فرهنگ عشيره‌ای می‌گردد که مقوله عربيت و امت واحده را برجسته می‌نمايند.

اجازه می‌خواهم به جای طرح مباحث نظری‌ـ‌تحليلی، از در ِ ديگری وارد گردم. عکس مقابل، نخستين حرکت اعتراضی جوانان تونسی را که بدنبال خودسوزی محمد بوعزيزی در دسامبر گذشته شکل گرفته بود، نشان می‌دهد. پرسش کليدی اين است که آيا [مثلاً] جوانان اردنی هم می‌توانند نظير چنين اعتراضی را در کشور خود سازمان دهند؟ اعتراضی که زنان جوان اردنی نيز بتوانند مانند زنان جوان تونسی، نقش مهمی در سازماندهی و تعيين شعارها داشته باشند؟ به لحاظ حقوقی پاسخ به اين پرسش حائز اهميت اساسی است. جامعه‌ای که بنا به هر دليلی حاضر نيست برابری حقوقی را پذيرا گردد، بديهی‌ست که دفاع از حقوق فردی و آزادی بيان را نيز برنمی‌تابد.
در قلب شهر امان [پايتخت اردن] زندان زنانی وجودی دارد که در جهان بی‌نظير است. تمام زندانيان اين زندان که در مجموع بيش از 700 نفر از دختران و زنان جوان اردنی را در برمی‌گيرد، نام واحدی دارند: زندانيان خودخواسته! همه‌ی آنان بخاطر نجات از مرگ، داوطلبانه و با پای خود وارد اين زندان شده‌اند. هم محتوای پرونده‌شان [تهديد به مرگ] يکی است و هم بخاطر جُرم واحدی زندانی گرديده‌اند. گناه اين دختران و زنان جوان اين بود که نمی‌خواستند تن به ازدواجی بدهند که خانواده، قبيله يا عشيره برای‌شان پيشاپيش تعيين کرده بودند. اوج تراژدی در اين پديده وحشتناک آن است که بخشی از آن خانواده‌هايی که دختران‌شان را به مرگ تهديد کرده‌اند، در ظاهر انسان‌های متجددی هستند، تحصيلات دانشگاهی دارند، شسته و رفته و شيک‌پوش‌اند، و هنگام رفتن به محل کار، کراوات می‌بندند و الخ.

حال مطابق فرمول انقلاب‌های زنجيره‌ای اگر قرار باشد تحت تأثير رُخدادهای دو کشور عربی جامعه اردن نيز به حرکت در آيد، چه نوع واکنشی را بايد انتظار داشته باشيم؟ عکس مقابل، نوع و جنس نخستين اعتراض را بخوبی نشان می‌دهد. يک ‌ماه پيش هزار و پانصد نفر بعد از نماز جمعه در شهر امان دست به راهپيمايی زدند و خواستار برکناری سمير الرفاعی نخست وزير اردن شدند. علت و مضمون چنين خواستی زمانی عريان‌تر می‌گردد که سه هفته بعد از نخستين تظاهرات، رهبران سی و شش قبيله اردنی «ملکه رانيا» را که در جهت ارتقا و تثبيت حقوق اوليه زنان در درون جامعه تلاش می‌کند، بعنوان عنصری محرک به شدت مورد انتقاد [و شايد هم تهديد] قرار می‌دهند.
حال براساس منطق رسانه‌ها که زورچپان می‌خواهند "انقلاب‌باوری" را جانشين فرهنگ "مهدی‌باوری" در منطقه نمايند، اگر در کشور اردن انقلابی شکل بگيرد، کدام گروه بيش‌ترين شانس را در جهت تسخير و تصاحب قدرت خواهند داشت؟ غرض از اين جابه‌جايی ظاهری و بی محتوا چيست و اين انقلاب باصطلاح زنجيره‌ای چه تأثير مثبتی بر روی مردم و تحولات منطقه‌ای خواهند گذاشت؟

__________________________________

چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۹

درس‌های ماندگار 25 بهمن (2)

حرکت اعتراضی مردم در 25 بهمن را اگر بتوانيم با اعتراضات يک‌سال پيش مقايسه و ارزيابی کنيم، متوجه خواهيم شد که اعتراض اخير دارای يک‌سری ويژه‌گی‌های مهم و مختلفی است که پيش از اين قابل مشاهده نبودند. مهم‌ترين اين ويژه‌گی‌ها مبارزه با فرهنگ «دوگانگی» است.

مردمی که در فضای کاملاً پليسی هزار و يک خطر را آگاهانه به جان می‌خرند تا حضور خود را در خيابان‌ها آشکار و اثبات کنند، هرگز نمی‌توانند با خود يگانه و رو راست نباشند. آن رو راستی و يگانگی با خود در روز 25 بهمن، در قدم نخست، خويش را در شکستن تمامی مرزهايی که طی سه دهه گذشته ميان خيابان و خانه، ميان فاش‌گويی و پنهان‌گويی، ميان علنيت و مصلحت‌جويی‌های زبونانه‌ و رياکارانه کشيده شده بودند، عريان ساخت. به زبانی ديگر، در روز 25 بهمن مردم به اين دليل ساده به خيابان‌ها آمدند تا خواست و تمايل واحدی را که پيش از اين حرف و حديث درون چهارديواری‌ها بود، علنی سازند.

آيا اين مرزها در روز 25 بهمن شکسته شدند؟ واکنش‌های بعدی به روشنی نشان می‌دهند که تاکتيک‌ها و شعارهای مردم در روز 25 بهمن از بسياری جهات سنجيده و هوشيارنه بودند. آقای کروبی تمام مسئولين کشوری و لشکری را مورد خطاب قرار می‌دهد که "تا دير نشده است پنبه‌ها را از گوش‌های‌تان خارج کنيد و صدای مردم را بشنويد". او غيرمستقيم پذيرفت که بسياری از مرزها شکسته شدند و ديگر هيچ قدرتی قادر نيست صداهای جان‌دار مردم را خاموش کند.

ميرحسين موسوی برخلاف انتظاری که گروه‌های فشار تحميل می‌کردند تا راه خود را از مردم جدا کند، حرکت مردم را «شکوهمند» و «دستاورد بزرگ ملت و جنبش سبز» ناميد. و مهم‌تر، واکنش هيستريک گروهی از نمايندگان در مجلس، دست‌کم بدين معنی است که حرکت اعتراضی در روز 25 بهمن که به قول ميرحسين موسوی «در مقابل ناباوری بسيار از اقتدارگرايان شکل گرفت»، به سهم خود توانست تا توازن پيشين ميان خشونت و ترس را که بر فضای جامعه ايران حاکم بودند، برهم بزند. همين که نمايندگان سپيد موی درون مجلس تحت تأثير نوستالوژی چماق‌داری ناگهان نمايش مسخره‌ای را راه انداختند، می‌توان حدس زد سياست خشونت‌آميز تا حدودی کارايی خود را از دست داده است.

__________________________________

سه‌شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۹

درس‌های ماندگار 25 بهمن (1)

واکنش امروز نمايندگان مجلس شورای اسلامی عليه موسوی، فقط يک معنا دارد. آنها می‌خواستند با اين واکنش هیستریک خود به جهانيان نشان دهند که در جمهوری اسلامی، قوه مقننه، يعنی کشک! نمایندگان ملت، یعنی کشک! انتخابات یعنی کشک!

این واکنش هیستریک شايد درس آموزنده‌ای باشد برای آن بخش از مردمی که هنوز هم در توهّم بسر می‌برند. نمایندگان با شعار "ما همه سرباز توییم خامنه‌ای"، بار دیگر ثابت کردند که موکّل واقعی آنها ولی فقيه هست نه ملت ایران!

اگر اهل خودفريبی نباشيم و حرکت امروز نمايندگان مجلس را محصول مشورت و اجماع بدانيم، نه ناشی از يک واکنش لحظه‌ای و خودجوش؛ آن وقت مهم‌ترين واقعيت و نتيجه‌ای که می‌توان از درون اين واکنش بيرون کشيد: مجلس کنونی فاقد عناصری بنام محافظه‌کاران واقع‌بين است! انسان محافظه کار در هر شرايط و وضعيتی قرار بگيرد، هرگز لگد به منافع و امنيت ملی خود نمی زند. در حالی که اين خانم ها و آقايان محافظه کار، با چنين واکنشی آشکارا نشان دادند که حاضرند کل منافع و امنيت ملی ايران را فدای يک نخ موی امام سازند.

__________________________________

شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

مسئوليت‌پذيری

استعفای حُسنی مبارک اگرچه گامی به جلو بود اما شرايط سياسی مصر را پيچيده‌تر خواهد کرد. از همين امروز می‌شود وزن، اعتبار و ابتکار عمل نيروهای مدنی و بالفعل کشور مصر را که خواهان اصلاحات بنيادی هستند، به درستی محک زد. بديهی است که بعد از استعفای مبارک، گروه کثيری از مردم که تنها خواهان استعفای رئيس جمهور بودند، به خانه‌هايشان بر می‌گردند. در چنين شرايطی تکليف نيروهايی که خواهان دمکراسی و حکومتی غيرنظامی در کشور مصر هستند، چيست؟
موضوع تحول و چگونگی انتخاب راه و روش‌های گذار به تحول را نبايد محدود کرد به کشورهای مصر، تونس يا ايران. در هر جامعه‌ای، ميان نيروهايی که خواهان تغيير اساسی هستند با نيروهايی که تمايلات‌شان مبتنی بر تغيير سطحی اوضاع و احوال کنونی‌ست، بايد خط و مرز کشيد. اين مرزکشی در قاموس سياسی فقط يک نام، يک نشان و يک معنا دارد: مسئوليت‌پذيری! اميدوارم نگوئيد 60% مردم مصر بی سواد هستند. آيا در ايران نيز ما با اين سطح از بی‌سوادی روبه‌رو هستيم؟ مسئوليت‌پذيری پيش از اينکه ربطی به آمار و ارقام بی‌سوادی، گرايش‌های مذهبی يا ملی داشته باشند بيش‌تر، ارتباط مستقيم و تنگاتنگی با فرهنگ سياسی مقاومت درون جامعه دارد. موضوعی که ايرانيان قرن‌ها با آن درگيرند و آن‌را در قالب ضرب‌المثلی نغز و شيرين بازتاب داده‌اند: "خواستن، هميشه توانستن [=مسئوليت‌پذيرفتن] است".
ارتش مصر نيز مثل سپاه پاسداران ايران، مالکيت بخش عمده‌ای از سرمايه و شرکت‌های خصوصی را در اختيار دارند. البته با اين تفاوت که حاج سرهنگ‌های ميليارد ايرانی در حيطه فکری، هنوز در سطح همان برادران مستضعفِ حاشيه‌نشين زمان انقلاب باقی مانده‌اند. اکثر آنان در خانه‌های خود استخر شنا دارند اما برادران، هنوز نمی‌توانند تفاوت فرهنگی را که ميان استخر و خزينه وجود دارد از يک‌ديگر تشخيص دهند. همسران و دختران آنان بهترین و گران‌ترين بيکنی را در سفرهای اروپايی که داشتند خريده‌اند ولی، مادامی که حاج سرهنگ‌ها در خانه حضور دارند، ناچارند با شلوار و پيراهن داخل استخر شوند. بديهيست اگرچه مضمون برخورد اين دو گروه نظامی با مخالفان يکی است، اما روش برخورد آن‌ها می‌تواند متفاوت باشد. حسين طنطاوی رئيس شورای عالی نظامی مصر و جانشين واقعی مبارک در لحظه حاضر، در برخورد با احزاب مخالف مصر، کارنامه درخشانی ندارد. هيچ بعيد نيست که واکنش بعدی ارتش در برخورد با مخالفان بسيار خشونت‌آميز باشد. آينده مصر بطور دقيق قابل پيش‌بينی نيست! اما اگر ارتش _‌حتا فرض کنيم يک درصد‌_ در جهت سرکوب مردم به خيابان‌ها يورش آورند؛ يک چيز مسلم است که از آن خيل بی‌شماری که شب گذشته در ميدان تحرير قاهره اجتماع کرده بودند، تنها گروه اندکی در خيابان‌ها باقی خواهند ماند. چنين واقعيتی را جوانان کشور ما يکبار در خرداد ماه 88 و در روزهای پيش و بعد از سخنرانی خامنه‌ای در نماز جمعه تهران تجربه کردند و پشتِ سر گذاشته‌اند.
مسئوليت‌پذيری در چنين فضايی بدين معنا نيست که جوانان مصری در تقابل با ارتشی که به مردم يورش آورد، بی‌گودار به آب بزنند و تا آخرين قطره خون خود در خيابان‌ها حضور داشته باشند. جوانانی که مصمم به تغيير اوضاع کنونی هستند، جوانانی که مسئوليت می‌پذيرند، بخش عمده و مهم نيروهای بالفعل جامعه را تشکيل می‌دهند. چرخه مبارزه بدون وجود و حضور آنان هرگز نخواهد چرخيد، و به همين دليل منطق حکم می‌کند که نه تنها امنيت و سلامت آنان در هر شرايطی تأمين گردد بل‌که افزون بر اين، بايد تلاش کرد تا انرژی آنان بی‌سبب هرز نرود. زيرا هر شکستی ترديد، تفرقه و ريزش نيروها را بدنبال خواهد داشت.
از تاريخ اين درس را آموختيم که نظام‌های ديکتاتوری در برابر صدای تحول‌طلبانه ملت، همواره فرمول و راهکار واحدی را دنبال و پياده می‌کنند: سرکوب نظامی! اما پرسش کليدی اين است که معنای واقعی اين سرکوب نظامی چيست؟ در ساده‌ترين بيان، يورش و سرکوب تنها تلاشی است که نظاميان سعی می‌کنند بدين وسيله نيروهای بالقوه را به خانه‌هايشان بفرستند. در واقع توازنی که ميان خشونت و ترس برقرار می‌گردد، ضامن بقای نظام‌های ديکتاتوری است.
مادامی که چنين فضای روانی و ترس‌انگيزی شکسته نگردد و مردمی که تن‌شان در خانه اما دل‌شان در خيابان است به خيابان‌ها نريزند و آشکارا عليه نظام‌های ديکتاتوری اعتراض نکنند؛ جنبش‌های طالب آزادی و دمکراسی صرف‌نظر از هر نام و نشان و ادعايی که دارند، هرگز نمی‌توانند طعم شيرين پيروزی را بچشند.
چگونه می‌توان جوّ وحشت را خنثا نمود؟ پاسخ دقيق به اين پرسش بخصوص در زمانی که راهپيمايی 25 بهمن را پيش رو داريم، حائز اهميت اساسی است. با انتخاب تاکتيک‌های سنجيده و محاسبه شده. تاکتيک‌هايی که بيش‌ترين بُرد و کم‌ترين هزينه را دارد. تجربه مبارزات جهانی نيز نشان می‌دهند که تاکتيک‌های سنجيده و محاسبه شده، خيلی آسان صاحبان ابزار سرکوب را خلع سلاح خواهد نمود. زيرا خشونت صرف‌نظر از اين که توجيه تئوريک يا توجيه ايدئولوژيک داشته باشند، ابزاری است موقتی و نيروهای نظامی نمی‌توانند به طور دائم از آن بهره‌مند گردند. چرا که خشونت کارکردی دوگانه دارد و تداوم آن موجب ريزش نيروهای نظامی و درگيری‌های درون سازمانی خواهد شد. همان گونه که تاکتيک نظاميان سرکوب، فرسوده و متفرق کردن تظاهرکنندگان است، فعالان و سازمان‌دهندگان راهپيمايی‌ها نيز بايد ابتکار عمل نشان دهند که چگونه می‌شود نيروهای سرکوب‌گر را پراکنده، خسته و فرسوده نمود. مثلاً يکی از اين تاکتيک‌ها می‌تواند سازماندهی راهپيمايی‌های موضعی و کوتاه مدت [حداکثر بمدت 5 دقيقه] باشند.
مسئله کليدی مسئوليت پذيری در لحظه حاضر، رواج دادن فرهنگ سياسی مقاومت در بين مردم است. مردمی که از پشت پنجره خانه‌شان سرکوب بی‌رحمانه فرزندان خود را نظاره می‌کنند. هر اندازه که پای آنان در جهت حمايت فرزندان خود به خيابان‌ها باز گردد، به همان نسبت، معادله و توازنی که ميان ترس و خشونت برقرار هست به‌ هم خواهند ريخت. تداوم چنين مقاومتی، امام ما را نيز واداز خواهد ساخت تا قدرت را واگذارد. آنهايی که فراخوان 25 بهمن را تنظيم و تحرير و تبليغ نموده‌اند، در ارتباط با مؤلفه‌هايی که در بالا توضيح داده‌ام، انديشيده‌اند؟ در پاسخ به اين پرسش‌، تنها می‌توانم به يک اصل عمومی اشاره کنم که: بدون سازماندهی و تاکتيک‌های سنجيده، کشيدن جوانان به خيابان‌ها، نوعی خودکُشی است!

__________________________________

پنجشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۹

جای خالی بالزاک زمانه در مصر

اين روزها که خبرهای تحولات مصر را با وسواسی عجيب دنبال می‌کنم، بی اراده به ياد نجيب محفوظ و طنزهای تلخ او می‌افتم. نويسنده‌ای که به ‌زعم اهل نظر و نخبگان ادبيات، بالزاک خاورميانه بود. زبان نيش‌داری داشت و تفکر و فرهنگ قومی‌ـ‌عربيت را، در هر شرايطی به چالش می‌طلبيد و به نقد می‌کشيد.
تصويری را که نجيب محفوظ در مدت نيم قرن ـ‌اگرچه در قالب طنزی تلخ‌‌ـ در برابر چشمان به‌ خواب رفته مصريان گرفت، تصويری جز چهره واقعی انسانی و تاريخی مصر نبودند. همه‌ی تاب و بی‌تابی‌هايش نيز در اين مدت، محصول تاب و بی‌تابی‌های تاريخی مصر بود. مصری که روزگاری فرعونی بود، زمانی قبطی و امروز عربی!
اين که می‌گويم جای نجيب محفوظ در تحولات امروز مصر خالی است، بی دليل نيست. او اگر بود، بسياری از پرده‌ها را کنار می‌زد. چرا که در اين روزها، به جای آن که بگويند جوانان مصری در جهت اثبات و تحقق کدام هويتی به پا خاسته‌اند، می‌گويند قاهره قلب تپنده کشور مصر و مهم‌تر، قلب تپنده خاورميانه است. در اين شهر است که آينده مصر و خاورميانه رقم خواهند خورد. اگرچه گويندگان بر روی عناصری از واقعيت‌های موجود انگشت می‌گذارند اما در مجموع، فراموش کرده‌اند که بگويند حاشيه‌نشينان و روستائيانی که به اميد يافتن کار به شهرها هجوم آورده‌اند، بيش از پنجاه درصد شهروندان هيجده ميليونی شهر قاهره را تشکيل می‌دهند. اين نيروی عظيم اگر انرژی‌اش بدون کنترل رها و آزاد گردد، قلب تپنده مصر برای هميشه، از طپش باز خواهد ايستاد. تا همين لحظه آمار چپاول‌ها و کُشته‌های ناشی از هرج و مرج در يک هفته گذشته بخوبی نشان می‌دهند چه خطرهايی آينده مصر را تهديد می‌کنند. مهم‌تر، اين آمارها در مقايسه با انقلاب سی و دو سال پيش ايران که هرج و مرج ناشی از آن از تعداد انگشتان يک دست کمتر بود، اثبات‌گر واقعيت تلخ ديگری نيز هستند که تا چه اندازه اقشار ميانی در شهرهای مختلف مصر، فاقد توانايی و تقابل در برابر تهاجم و سرريز حاشيه نشينان شهری هستند.
از طرف ديگر، رسانه‌های جهانی لحظه به لحظه جمعيت چندصدهزار نفری را در ميدان تحرير گزارش می‌دهند اما چشمان‌شان قادر به شناسايی پان عربيست‌ها، پان اسلامی‌ست‌ها و ديگر پان‌هايی که هنوز تمايلات درونی‌شان را آشکارا بر ريسمان سياست پهن و آويزان نکرده‌اند، و اتفاقاً همه آن‌ها در رديف نخست قرار گرفته‌اند نيستند. انگاری دستی می‌خواهد با بزرگ‌نمايی و مشابه‌سازی دروغين، بسياری از واقعيت‌های کنونی مصر را لاپوشانی کند. اين گروه بنا به سليقه و تمايل خود، گاهی ميدان تحرير را به ميدان تیانآن‌من اعراب تشبيه می‌کند و زمانی، حرکت نه چندان عمومی مصر را با جنبش سبز ايران مقايسه می‌کند.
همه ما آرزومنديم که جنبش‌های دموکراتيک در منطقه شکل بگيرند و گسترش يابند. اما اين آرزوی نيکو زمانی قابل تحقق خواهند بود که زرق و برق‌های به ظاهر مُدرن شهری، مانع و سرپوشی بر روی زندگی و فرهنگ عشيره‌ای مردم منطقه نگردد. ناچاريم واقعيت‌ها را، هر چند تلخ و ناگوار، همان‌گونه که موجودند ببينيم. به همين دليل من براين باورم که آينده چنين ترکيبی [که در بالا توضيح داده‌ام] به هيچ وجه قابل پيش بينی نيست. در خوشبينانه‌ترين تحليل وقتی می‌بينيم اين مجموعه عليه حُسنی مبارک به اجماع می‌رسند، تنها بديلی که می‌توانند ارائه کنند کسی جز البرادعی نيست. البته قصدم پيش قضاوت در مورد آقای البرادعی نيست. او ممکن است در زندگی شخصی، در روابط دوستانه يا در مناسبات کاری انسانی موفق و دوست داشتنی‌ای بوده باشد و حتماً هم هست اما، فراموش نکنيم که آقای البرادعی به رغم تحصيلات حقوقی، در عرصه مناسبات سياسی بيشتر نگرشی مهندسی به قضايا دارد. در حالی که جامعه مصر بنا به موقعيت استراتژيکی که در منطقه خاورميانه دارد، نيازمند آن است که با علوم انسانی مديريت شود. اين تعريف از اين جهت حائز اهميت‌اند که کشورهای منطقه به رغم ظاهری آراسته، فاقد نظم و نسق سياسی مشخصی هستند. جدا از اين، فشار گروه‌های عشيره‌ای که هر کدام‌شان ساز دل‌خواه خويش را می‌نوازند، اهميت حضور يک ذهن تحليل‌گر را در رأس امور به خوبی نشان می‌دهند. در واقع غرض از اين سخن توجه داشتن به آينده است که متأسفانه تا همين لحظه نگاه آقای البرادعی معطوف به جلب آرای عمومی است. البته او آزادست آن‌گونه که می‌خواهد و می‌انديشد اظهار نظر کند، همان‌گونه که پيش از واقع اخير مصر، شاهد مواضع سياسی آقای البرادعی در آژانس انرژی عليه آمريکا بوديم. اما پرسش کليدی اين است که آن مواضع تا چه اندازه‌ای در خدمت و به نفع جنبش دموکراتيک بودند؟ بنيادگرايان منطقه، نخستين و تنها نيرويی بودند که به آقای البرادعی «احسنت» و «مرحبا» گفتند. وانگهی چند هفته بعد، مشخص شد آن سخنرانی مقدمه و پيش زمينه‌ای بود برای اعلام آمادگی نامزدی پُست رياست جمهوری مصر، که قرار است در سپتامبر آينده برگزار گردد. حالا می‌توان تا حدودی محاسبه کرد چرا نخستين گروهی که آقای البرادعی را بعنوان رئيس دولت موقت نامزد می‌کند، اخوان المسلمين است.
اين همه نوشتم تا بگويم وقتی می‌خواهيم در مورد تحولات اخير در کشورهای عربی اظهار نظر کنيم، نخست مجبوريم يک مؤلفه مهم را مدنظر داشته باشيم که: جوانان کشورهای عربی، مستعدترين گروه اجتماعی برای گروه‌های افراطی هستند. سعدالدين ابراهيم در کتاب «اناتومی گروه‌های شبه نظامی اسلامی مصر» می‌نويسد: "عوامل بحرانی متعددی به ايجاد از خودبيگانگی شديد در ميان جوانان مصری کمک می‌کنند از جمله، فقدان هويت و برباد رفتن شرف ملی در رويارويی با اسرائيل و غرب". البته من بر اين باور نيستم و چنين تحليلی در برگيرنده تمام واقعيت‌ها نيست. اين نمونه‌ها و تحليل‌ها زمانی مستند و قابل پذيرش‌اند که با ديگر واقعيت‌هايی که پيش از جنگ اعراب و اسرائيل وجود داشتند مقايسه و بررسی شوند. همين نمونه‌ها و تحليل‌ها است که ياد و خاطره نجيب محفوظ را در اذهان زنده می‌کند و جايگاه او را در وقايع اخير خالی می‌بيند. زمانی که او شروع به نوشتن کتاب «بچه‌های محله» کرد، هنوز هيچ‌کدام از جنگ‌های اعراب و اسرائيل در تاريخ عصر ما ثبت نشده بودند. هنوز نسل ما به‌ درستی شناختی از توان و ويرانگری انواع ايدئولوژی‌ها نداشتند. نه تنها در کشورهای عربی، بل‌که همان زمان در ايران ما، در شهر کوچکی که من در آن‌جا زندگی می‌کردم، هم گوش‌مان و هم چشم‌مان بدنبال حرف و حرکت اهل محله بود. چرا که حرف و منافع محله، مهم‌تر از منافع مردم شهر، استان و منافع ملی‌مان بود.
از اين منظر نجيب خوب می‌دانست که با زبان اهالی يک محله، تمام آن چيزهايی را که ايدئولوژی از آن‌ها پنهان می‌ساخت، در برابر چشمان مردم خود بگيرد و آشکار سازد. می‌خواست ثابت کند که وقتی حرف‌ها و اعتقادهای محلی‌مان رنگ و بوی سياسی می‌گيرند، به آسانی می‌توانند شعلهِ آتش جنگ‌های ويرانگر و خانمان‌سوز را برافروزند! بی‌سبب نيست که او شهامت نشان می‌دهد و در حمايت از انورسادات، آينده را در صلح و هم‌زيستی با کشور اسرائيل توصيف می‌کند.
او مرد صلح و خواهان بازگشت آرامش به خاورميانه بود. اما صدايش در پس ديوارهای شانتاژ پنهان ماند!

__________________________________