پنجشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۹

جای خالی بالزاک زمانه در مصر

اين روزها که خبرهای تحولات مصر را با وسواسی عجيب دنبال می‌کنم، بی اراده به ياد نجيب محفوظ و طنزهای تلخ او می‌افتم. نويسنده‌ای که به ‌زعم اهل نظر و نخبگان ادبيات، بالزاک خاورميانه بود. زبان نيش‌داری داشت و تفکر و فرهنگ قومی‌ـ‌عربيت را، در هر شرايطی به چالش می‌طلبيد و به نقد می‌کشيد.
تصويری را که نجيب محفوظ در مدت نيم قرن ـ‌اگرچه در قالب طنزی تلخ‌‌ـ در برابر چشمان به‌ خواب رفته مصريان گرفت، تصويری جز چهره واقعی انسانی و تاريخی مصر نبودند. همه‌ی تاب و بی‌تابی‌هايش نيز در اين مدت، محصول تاب و بی‌تابی‌های تاريخی مصر بود. مصری که روزگاری فرعونی بود، زمانی قبطی و امروز عربی!
اين که می‌گويم جای نجيب محفوظ در تحولات امروز مصر خالی است، بی دليل نيست. او اگر بود، بسياری از پرده‌ها را کنار می‌زد. چرا که در اين روزها، به جای آن که بگويند جوانان مصری در جهت اثبات و تحقق کدام هويتی به پا خاسته‌اند، می‌گويند قاهره قلب تپنده کشور مصر و مهم‌تر، قلب تپنده خاورميانه است. در اين شهر است که آينده مصر و خاورميانه رقم خواهند خورد. اگرچه گويندگان بر روی عناصری از واقعيت‌های موجود انگشت می‌گذارند اما در مجموع، فراموش کرده‌اند که بگويند حاشيه‌نشينان و روستائيانی که به اميد يافتن کار به شهرها هجوم آورده‌اند، بيش از پنجاه درصد شهروندان هيجده ميليونی شهر قاهره را تشکيل می‌دهند. اين نيروی عظيم اگر انرژی‌اش بدون کنترل رها و آزاد گردد، قلب تپنده مصر برای هميشه، از طپش باز خواهد ايستاد. تا همين لحظه آمار چپاول‌ها و کُشته‌های ناشی از هرج و مرج در يک هفته گذشته بخوبی نشان می‌دهند چه خطرهايی آينده مصر را تهديد می‌کنند. مهم‌تر، اين آمارها در مقايسه با انقلاب سی و دو سال پيش ايران که هرج و مرج ناشی از آن از تعداد انگشتان يک دست کمتر بود، اثبات‌گر واقعيت تلخ ديگری نيز هستند که تا چه اندازه اقشار ميانی در شهرهای مختلف مصر، فاقد توانايی و تقابل در برابر تهاجم و سرريز حاشيه نشينان شهری هستند.
از طرف ديگر، رسانه‌های جهانی لحظه به لحظه جمعيت چندصدهزار نفری را در ميدان تحرير گزارش می‌دهند اما چشمان‌شان قادر به شناسايی پان عربيست‌ها، پان اسلامی‌ست‌ها و ديگر پان‌هايی که هنوز تمايلات درونی‌شان را آشکارا بر ريسمان سياست پهن و آويزان نکرده‌اند، و اتفاقاً همه آن‌ها در رديف نخست قرار گرفته‌اند نيستند. انگاری دستی می‌خواهد با بزرگ‌نمايی و مشابه‌سازی دروغين، بسياری از واقعيت‌های کنونی مصر را لاپوشانی کند. اين گروه بنا به سليقه و تمايل خود، گاهی ميدان تحرير را به ميدان تیانآن‌من اعراب تشبيه می‌کند و زمانی، حرکت نه چندان عمومی مصر را با جنبش سبز ايران مقايسه می‌کند.
همه ما آرزومنديم که جنبش‌های دموکراتيک در منطقه شکل بگيرند و گسترش يابند. اما اين آرزوی نيکو زمانی قابل تحقق خواهند بود که زرق و برق‌های به ظاهر مُدرن شهری، مانع و سرپوشی بر روی زندگی و فرهنگ عشيره‌ای مردم منطقه نگردد. ناچاريم واقعيت‌ها را، هر چند تلخ و ناگوار، همان‌گونه که موجودند ببينيم. به همين دليل من براين باورم که آينده چنين ترکيبی [که در بالا توضيح داده‌ام] به هيچ وجه قابل پيش بينی نيست. در خوشبينانه‌ترين تحليل وقتی می‌بينيم اين مجموعه عليه حُسنی مبارک به اجماع می‌رسند، تنها بديلی که می‌توانند ارائه کنند کسی جز البرادعی نيست. البته قصدم پيش قضاوت در مورد آقای البرادعی نيست. او ممکن است در زندگی شخصی، در روابط دوستانه يا در مناسبات کاری انسانی موفق و دوست داشتنی‌ای بوده باشد و حتماً هم هست اما، فراموش نکنيم که آقای البرادعی به رغم تحصيلات حقوقی، در عرصه مناسبات سياسی بيشتر نگرشی مهندسی به قضايا دارد. در حالی که جامعه مصر بنا به موقعيت استراتژيکی که در منطقه خاورميانه دارد، نيازمند آن است که با علوم انسانی مديريت شود. اين تعريف از اين جهت حائز اهميت‌اند که کشورهای منطقه به رغم ظاهری آراسته، فاقد نظم و نسق سياسی مشخصی هستند. جدا از اين، فشار گروه‌های عشيره‌ای که هر کدام‌شان ساز دل‌خواه خويش را می‌نوازند، اهميت حضور يک ذهن تحليل‌گر را در رأس امور به خوبی نشان می‌دهند. در واقع غرض از اين سخن توجه داشتن به آينده است که متأسفانه تا همين لحظه نگاه آقای البرادعی معطوف به جلب آرای عمومی است. البته او آزادست آن‌گونه که می‌خواهد و می‌انديشد اظهار نظر کند، همان‌گونه که پيش از واقع اخير مصر، شاهد مواضع سياسی آقای البرادعی در آژانس انرژی عليه آمريکا بوديم. اما پرسش کليدی اين است که آن مواضع تا چه اندازه‌ای در خدمت و به نفع جنبش دموکراتيک بودند؟ بنيادگرايان منطقه، نخستين و تنها نيرويی بودند که به آقای البرادعی «احسنت» و «مرحبا» گفتند. وانگهی چند هفته بعد، مشخص شد آن سخنرانی مقدمه و پيش زمينه‌ای بود برای اعلام آمادگی نامزدی پُست رياست جمهوری مصر، که قرار است در سپتامبر آينده برگزار گردد. حالا می‌توان تا حدودی محاسبه کرد چرا نخستين گروهی که آقای البرادعی را بعنوان رئيس دولت موقت نامزد می‌کند، اخوان المسلمين است.
اين همه نوشتم تا بگويم وقتی می‌خواهيم در مورد تحولات اخير در کشورهای عربی اظهار نظر کنيم، نخست مجبوريم يک مؤلفه مهم را مدنظر داشته باشيم که: جوانان کشورهای عربی، مستعدترين گروه اجتماعی برای گروه‌های افراطی هستند. سعدالدين ابراهيم در کتاب «اناتومی گروه‌های شبه نظامی اسلامی مصر» می‌نويسد: "عوامل بحرانی متعددی به ايجاد از خودبيگانگی شديد در ميان جوانان مصری کمک می‌کنند از جمله، فقدان هويت و برباد رفتن شرف ملی در رويارويی با اسرائيل و غرب". البته من بر اين باور نيستم و چنين تحليلی در برگيرنده تمام واقعيت‌ها نيست. اين نمونه‌ها و تحليل‌ها زمانی مستند و قابل پذيرش‌اند که با ديگر واقعيت‌هايی که پيش از جنگ اعراب و اسرائيل وجود داشتند مقايسه و بررسی شوند. همين نمونه‌ها و تحليل‌ها است که ياد و خاطره نجيب محفوظ را در اذهان زنده می‌کند و جايگاه او را در وقايع اخير خالی می‌بيند. زمانی که او شروع به نوشتن کتاب «بچه‌های محله» کرد، هنوز هيچ‌کدام از جنگ‌های اعراب و اسرائيل در تاريخ عصر ما ثبت نشده بودند. هنوز نسل ما به‌ درستی شناختی از توان و ويرانگری انواع ايدئولوژی‌ها نداشتند. نه تنها در کشورهای عربی، بل‌که همان زمان در ايران ما، در شهر کوچکی که من در آن‌جا زندگی می‌کردم، هم گوش‌مان و هم چشم‌مان بدنبال حرف و حرکت اهل محله بود. چرا که حرف و منافع محله، مهم‌تر از منافع مردم شهر، استان و منافع ملی‌مان بود.
از اين منظر نجيب خوب می‌دانست که با زبان اهالی يک محله، تمام آن چيزهايی را که ايدئولوژی از آن‌ها پنهان می‌ساخت، در برابر چشمان مردم خود بگيرد و آشکار سازد. می‌خواست ثابت کند که وقتی حرف‌ها و اعتقادهای محلی‌مان رنگ و بوی سياسی می‌گيرند، به آسانی می‌توانند شعلهِ آتش جنگ‌های ويرانگر و خانمان‌سوز را برافروزند! بی‌سبب نيست که او شهامت نشان می‌دهد و در حمايت از انورسادات، آينده را در صلح و هم‌زيستی با کشور اسرائيل توصيف می‌کند.
او مرد صلح و خواهان بازگشت آرامش به خاورميانه بود. اما صدايش در پس ديوارهای شانتاژ پنهان ماند!

__________________________________

هیچ نظری موجود نیست: