استعفای حُسنی مبارک اگرچه گامی به جلو بود اما شرايط سياسی مصر را پيچيدهتر خواهد کرد. از همين امروز میشود وزن، اعتبار و ابتکار عمل نيروهای مدنی و بالفعل کشور مصر را که خواهان اصلاحات بنيادی هستند، به درستی محک زد. بديهی است که بعد از استعفای مبارک، گروه کثيری از مردم که تنها خواهان استعفای رئيس جمهور بودند، به خانههايشان بر میگردند. در چنين شرايطی تکليف نيروهايی که خواهان دمکراسی و حکومتی غيرنظامی در کشور مصر هستند، چيست؟
موضوع تحول و چگونگی انتخاب راه و روشهای گذار به تحول را نبايد محدود کرد به کشورهای مصر، تونس يا ايران. در هر جامعهای، ميان نيروهايی که خواهان تغيير اساسی هستند با نيروهايی که تمايلاتشان مبتنی بر تغيير سطحی اوضاع و احوال کنونیست، بايد خط و مرز کشيد. اين مرزکشی در قاموس سياسی فقط يک نام، يک نشان و يک معنا دارد: مسئوليتپذيری! اميدوارم نگوئيد 60% مردم مصر بی سواد هستند. آيا در ايران نيز ما با اين سطح از بیسوادی روبهرو هستيم؟ مسئوليتپذيری پيش از اينکه ربطی به آمار و ارقام بیسوادی، گرايشهای مذهبی يا ملی داشته باشند بيشتر، ارتباط مستقيم و تنگاتنگی با فرهنگ سياسی مقاومت درون جامعه دارد. موضوعی که ايرانيان قرنها با آن درگيرند و آنرا در قالب ضربالمثلی نغز و شيرين بازتاب دادهاند: "خواستن، هميشه توانستن [=مسئوليتپذيرفتن] است".
ارتش مصر نيز مثل سپاه پاسداران ايران، مالکيت بخش عمدهای از سرمايه و شرکتهای خصوصی را در اختيار دارند. البته با اين تفاوت که حاج سرهنگهای ميليارد ايرانی در حيطه فکری، هنوز در سطح همان برادران مستضعفِ حاشيهنشين زمان انقلاب باقی ماندهاند. اکثر آنان در خانههای خود استخر شنا دارند اما برادران، هنوز نمیتوانند تفاوت فرهنگی را که ميان استخر و خزينه وجود دارد از يکديگر تشخيص دهند. همسران و دختران آنان بهترین و گرانترين بيکنی را در سفرهای اروپايی که داشتند خريدهاند ولی، مادامی که حاج سرهنگها در خانه حضور دارند، ناچارند با شلوار و پيراهن داخل استخر شوند. بديهيست اگرچه مضمون برخورد اين دو گروه نظامی با مخالفان يکی است، اما روش برخورد آنها میتواند متفاوت باشد. حسين طنطاوی رئيس شورای عالی نظامی مصر و جانشين واقعی مبارک در لحظه حاضر، در برخورد با احزاب مخالف مصر، کارنامه درخشانی ندارد. هيچ بعيد نيست که واکنش بعدی ارتش در برخورد با مخالفان بسيار خشونتآميز باشد. آينده مصر بطور دقيق قابل پيشبينی نيست! اما اگر ارتش _حتا فرض کنيم يک درصد_ در جهت سرکوب مردم به خيابانها يورش آورند؛ يک چيز مسلم است که از آن خيل بیشماری که شب گذشته در ميدان تحرير قاهره اجتماع کرده بودند، تنها گروه اندکی در خيابانها باقی خواهند ماند. چنين واقعيتی را جوانان کشور ما يکبار در خرداد ماه 88 و در روزهای پيش و بعد از سخنرانی خامنهای در نماز جمعه تهران تجربه کردند و پشتِ سر گذاشتهاند.
مسئوليتپذيری در چنين فضايی بدين معنا نيست که جوانان مصری در تقابل با ارتشی که به مردم يورش آورد، بیگودار به آب بزنند و تا آخرين قطره خون خود در خيابانها حضور داشته باشند. جوانانی که مصمم به تغيير اوضاع کنونی هستند، جوانانی که مسئوليت میپذيرند، بخش عمده و مهم نيروهای بالفعل جامعه را تشکيل میدهند. چرخه مبارزه بدون وجود و حضور آنان هرگز نخواهد چرخيد، و به همين دليل منطق حکم میکند که نه تنها امنيت و سلامت آنان در هر شرايطی تأمين گردد بلکه افزون بر اين، بايد تلاش کرد تا انرژی آنان بیسبب هرز نرود. زيرا هر شکستی ترديد، تفرقه و ريزش نيروها را بدنبال خواهد داشت.
از تاريخ اين درس را آموختيم که نظامهای ديکتاتوری در برابر صدای تحولطلبانه ملت، همواره فرمول و راهکار واحدی را دنبال و پياده میکنند: سرکوب نظامی! اما پرسش کليدی اين است که معنای واقعی اين سرکوب نظامی چيست؟ در سادهترين بيان، يورش و سرکوب تنها تلاشی است که نظاميان سعی میکنند بدين وسيله نيروهای بالقوه را به خانههايشان بفرستند. در واقع توازنی که ميان خشونت و ترس برقرار میگردد، ضامن بقای نظامهای ديکتاتوری است.
مادامی که چنين فضای روانی و ترسانگيزی شکسته نگردد و مردمی که تنشان در خانه اما دلشان در خيابان است به خيابانها نريزند و آشکارا عليه نظامهای ديکتاتوری اعتراض نکنند؛ جنبشهای طالب آزادی و دمکراسی صرفنظر از هر نام و نشان و ادعايی که دارند، هرگز نمیتوانند طعم شيرين پيروزی را بچشند.
چگونه میتوان جوّ وحشت را خنثا نمود؟ پاسخ دقيق به اين پرسش بخصوص در زمانی که راهپيمايی 25 بهمن را پيش رو داريم، حائز اهميت اساسی است. با انتخاب تاکتيکهای سنجيده و محاسبه شده. تاکتيکهايی که بيشترين بُرد و کمترين هزينه را دارد. تجربه مبارزات جهانی نيز نشان میدهند که تاکتيکهای سنجيده و محاسبه شده، خيلی آسان صاحبان ابزار سرکوب را خلع سلاح خواهد نمود. زيرا خشونت صرفنظر از اين که توجيه تئوريک يا توجيه ايدئولوژيک داشته باشند، ابزاری است موقتی و نيروهای نظامی نمیتوانند به طور دائم از آن بهرهمند گردند. چرا که خشونت کارکردی دوگانه دارد و تداوم آن موجب ريزش نيروهای نظامی و درگيریهای درون سازمانی خواهد شد. همان گونه که تاکتيک نظاميان سرکوب، فرسوده و متفرق کردن تظاهرکنندگان است، فعالان و سازماندهندگان راهپيمايیها نيز بايد ابتکار عمل نشان دهند که چگونه میشود نيروهای سرکوبگر را پراکنده، خسته و فرسوده نمود. مثلاً يکی از اين تاکتيکها میتواند سازماندهی راهپيمايیهای موضعی و کوتاه مدت [حداکثر بمدت 5 دقيقه] باشند.
مسئله کليدی مسئوليت پذيری در لحظه حاضر، رواج دادن فرهنگ سياسی مقاومت در بين مردم است. مردمی که از پشت پنجره خانهشان سرکوب بیرحمانه فرزندان خود را نظاره میکنند. هر اندازه که پای آنان در جهت حمايت فرزندان خود به خيابانها باز گردد، به همان نسبت، معادله و توازنی که ميان ترس و خشونت برقرار هست به هم خواهند ريخت. تداوم چنين مقاومتی، امام ما را نيز واداز خواهد ساخت تا قدرت را واگذارد. آنهايی که فراخوان 25 بهمن را تنظيم و تحرير و تبليغ نمودهاند، در ارتباط با مؤلفههايی که در بالا توضيح دادهام، انديشيدهاند؟ در پاسخ به اين پرسش، تنها میتوانم به يک اصل عمومی اشاره کنم که: بدون سازماندهی و تاکتيکهای سنجيده، کشيدن جوانان به خيابانها، نوعی خودکُشی است!
__________________________________
موضوع تحول و چگونگی انتخاب راه و روشهای گذار به تحول را نبايد محدود کرد به کشورهای مصر، تونس يا ايران. در هر جامعهای، ميان نيروهايی که خواهان تغيير اساسی هستند با نيروهايی که تمايلاتشان مبتنی بر تغيير سطحی اوضاع و احوال کنونیست، بايد خط و مرز کشيد. اين مرزکشی در قاموس سياسی فقط يک نام، يک نشان و يک معنا دارد: مسئوليتپذيری! اميدوارم نگوئيد 60% مردم مصر بی سواد هستند. آيا در ايران نيز ما با اين سطح از بیسوادی روبهرو هستيم؟ مسئوليتپذيری پيش از اينکه ربطی به آمار و ارقام بیسوادی، گرايشهای مذهبی يا ملی داشته باشند بيشتر، ارتباط مستقيم و تنگاتنگی با فرهنگ سياسی مقاومت درون جامعه دارد. موضوعی که ايرانيان قرنها با آن درگيرند و آنرا در قالب ضربالمثلی نغز و شيرين بازتاب دادهاند: "خواستن، هميشه توانستن [=مسئوليتپذيرفتن] است".
ارتش مصر نيز مثل سپاه پاسداران ايران، مالکيت بخش عمدهای از سرمايه و شرکتهای خصوصی را در اختيار دارند. البته با اين تفاوت که حاج سرهنگهای ميليارد ايرانی در حيطه فکری، هنوز در سطح همان برادران مستضعفِ حاشيهنشين زمان انقلاب باقی ماندهاند. اکثر آنان در خانههای خود استخر شنا دارند اما برادران، هنوز نمیتوانند تفاوت فرهنگی را که ميان استخر و خزينه وجود دارد از يکديگر تشخيص دهند. همسران و دختران آنان بهترین و گرانترين بيکنی را در سفرهای اروپايی که داشتند خريدهاند ولی، مادامی که حاج سرهنگها در خانه حضور دارند، ناچارند با شلوار و پيراهن داخل استخر شوند. بديهيست اگرچه مضمون برخورد اين دو گروه نظامی با مخالفان يکی است، اما روش برخورد آنها میتواند متفاوت باشد. حسين طنطاوی رئيس شورای عالی نظامی مصر و جانشين واقعی مبارک در لحظه حاضر، در برخورد با احزاب مخالف مصر، کارنامه درخشانی ندارد. هيچ بعيد نيست که واکنش بعدی ارتش در برخورد با مخالفان بسيار خشونتآميز باشد. آينده مصر بطور دقيق قابل پيشبينی نيست! اما اگر ارتش _حتا فرض کنيم يک درصد_ در جهت سرکوب مردم به خيابانها يورش آورند؛ يک چيز مسلم است که از آن خيل بیشماری که شب گذشته در ميدان تحرير قاهره اجتماع کرده بودند، تنها گروه اندکی در خيابانها باقی خواهند ماند. چنين واقعيتی را جوانان کشور ما يکبار در خرداد ماه 88 و در روزهای پيش و بعد از سخنرانی خامنهای در نماز جمعه تهران تجربه کردند و پشتِ سر گذاشتهاند.
مسئوليتپذيری در چنين فضايی بدين معنا نيست که جوانان مصری در تقابل با ارتشی که به مردم يورش آورد، بیگودار به آب بزنند و تا آخرين قطره خون خود در خيابانها حضور داشته باشند. جوانانی که مصمم به تغيير اوضاع کنونی هستند، جوانانی که مسئوليت میپذيرند، بخش عمده و مهم نيروهای بالفعل جامعه را تشکيل میدهند. چرخه مبارزه بدون وجود و حضور آنان هرگز نخواهد چرخيد، و به همين دليل منطق حکم میکند که نه تنها امنيت و سلامت آنان در هر شرايطی تأمين گردد بلکه افزون بر اين، بايد تلاش کرد تا انرژی آنان بیسبب هرز نرود. زيرا هر شکستی ترديد، تفرقه و ريزش نيروها را بدنبال خواهد داشت.
از تاريخ اين درس را آموختيم که نظامهای ديکتاتوری در برابر صدای تحولطلبانه ملت، همواره فرمول و راهکار واحدی را دنبال و پياده میکنند: سرکوب نظامی! اما پرسش کليدی اين است که معنای واقعی اين سرکوب نظامی چيست؟ در سادهترين بيان، يورش و سرکوب تنها تلاشی است که نظاميان سعی میکنند بدين وسيله نيروهای بالقوه را به خانههايشان بفرستند. در واقع توازنی که ميان خشونت و ترس برقرار میگردد، ضامن بقای نظامهای ديکتاتوری است.
مادامی که چنين فضای روانی و ترسانگيزی شکسته نگردد و مردمی که تنشان در خانه اما دلشان در خيابان است به خيابانها نريزند و آشکارا عليه نظامهای ديکتاتوری اعتراض نکنند؛ جنبشهای طالب آزادی و دمکراسی صرفنظر از هر نام و نشان و ادعايی که دارند، هرگز نمیتوانند طعم شيرين پيروزی را بچشند.
چگونه میتوان جوّ وحشت را خنثا نمود؟ پاسخ دقيق به اين پرسش بخصوص در زمانی که راهپيمايی 25 بهمن را پيش رو داريم، حائز اهميت اساسی است. با انتخاب تاکتيکهای سنجيده و محاسبه شده. تاکتيکهايی که بيشترين بُرد و کمترين هزينه را دارد. تجربه مبارزات جهانی نيز نشان میدهند که تاکتيکهای سنجيده و محاسبه شده، خيلی آسان صاحبان ابزار سرکوب را خلع سلاح خواهد نمود. زيرا خشونت صرفنظر از اين که توجيه تئوريک يا توجيه ايدئولوژيک داشته باشند، ابزاری است موقتی و نيروهای نظامی نمیتوانند به طور دائم از آن بهرهمند گردند. چرا که خشونت کارکردی دوگانه دارد و تداوم آن موجب ريزش نيروهای نظامی و درگيریهای درون سازمانی خواهد شد. همان گونه که تاکتيک نظاميان سرکوب، فرسوده و متفرق کردن تظاهرکنندگان است، فعالان و سازماندهندگان راهپيمايیها نيز بايد ابتکار عمل نشان دهند که چگونه میشود نيروهای سرکوبگر را پراکنده، خسته و فرسوده نمود. مثلاً يکی از اين تاکتيکها میتواند سازماندهی راهپيمايیهای موضعی و کوتاه مدت [حداکثر بمدت 5 دقيقه] باشند.
مسئله کليدی مسئوليت پذيری در لحظه حاضر، رواج دادن فرهنگ سياسی مقاومت در بين مردم است. مردمی که از پشت پنجره خانهشان سرکوب بیرحمانه فرزندان خود را نظاره میکنند. هر اندازه که پای آنان در جهت حمايت فرزندان خود به خيابانها باز گردد، به همان نسبت، معادله و توازنی که ميان ترس و خشونت برقرار هست به هم خواهند ريخت. تداوم چنين مقاومتی، امام ما را نيز واداز خواهد ساخت تا قدرت را واگذارد. آنهايی که فراخوان 25 بهمن را تنظيم و تحرير و تبليغ نمودهاند، در ارتباط با مؤلفههايی که در بالا توضيح دادهام، انديشيدهاند؟ در پاسخ به اين پرسش، تنها میتوانم به يک اصل عمومی اشاره کنم که: بدون سازماندهی و تاکتيکهای سنجيده، کشيدن جوانان به خيابانها، نوعی خودکُشی است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر