سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۷

برانداز کيست؟


🔸 مدتی است که دو اصطلاح سياسی «برانداز» و «براندازی» در رسانه‌های فارسی، جانشين دو اصطلاح «سرنگون‌طلب» و «سرنگونی» در ادبيات سياسی گرديدند و بجای آن‌ها در گفت‌و‌گوهای روزانه، مورد مبادله قرار می‌گيرند. 



🔸 براندازی، در واقع هم موضوع و هم نام يک اصطلاح سياسی پُر محتوا و سنجش‌گرانه‌ای است با قدمتی بيش از ۱۰۰ سال در تاريخ ايران. برانداز کسی است که در عرصه نظر و عمل، همه‌ی تلاشش «وراندازی» است نه «انداختن» صرف! و از اين منظر، طرح يک پرسش قَدَر و کليدی در شرايط حساس کنونی الزامی‌ست: آيا می‌شود اصطلاح سياسی «برانداز» را برابر با اصطلاح «سرنگونطلب» گرفت؟ 

🔸 در ظاهر بعضی‌ها _‌به‌ويژه حاميان نظام جمهوری اسلامی‌_ آن دو اصطلاح را برابر می‌گيرند. اما به گمانم، پاسخ اين پرسش از جهت‌های مختلفی منفی است. چون که آن‌ها دو اصطلاح جدا از هم [متباين] هستند نه مترادف هم. اگرچه در شرايط کنونی هر دو گروه براندازان و سرنگونطلبان خواهان تغيير نظام جمهوری اسلامی هستند ولی و باز به گمانم، از منظرهای مختلف سياسی، فرهنگی، اجتماعی‌‌_تاريخی، تفاوتهای مهمی ميان اين دو اصطلاح قابل لمس و مشاهدهاند.   
    
🔸 تفاوت ميان اصطلاح سياسی «برانداز» با «سرنگونطلب»، به لحاظ معنايی، تفاوت ميان سنجيدگی و نسنجيدگی است؛
🔸 از منظر سازمانگری، طراحی و مهندسی، تفاوت ميان «برآوردکردن» و «پيادهکردن» با «سرريزکردن» و «سرازيرکردن» است؛
🔸 و از منظر اجتماعی_تاريخی، درساده‌ترين بيان، تفاوت ميان انقلاب مشروطه با انقلاب اسلامی است!

🔸 در انقلاب مشروطه نيروهای برانداز، نماد، نگرش و بنيان نظری مشروعيت شاه را که همان «فر» يا «فرّۀ ايزدی» بود به چالش طلبيدند و برای نخستين بار در تاريخ ۲۵۰۰ ساله ايران، «قانون» را بر جايگاه «فرّۀ ايزی» نشاندند تا حاکميت قانون برقرار گردد و شاه، سلطنت کند نه حکومت!   

🔸 اما آن انقلاب براندازانه به علت يک خطای استراتژيک و بی‌توجهی براندازان به تجربه‌ی گران‌بار تاريخی، پايدار نماند و نتيجه نداد! انگار کسی خاطرش نبود که از دورۀ خاندان صفوی به اين‌سو، «فرّۀ ايزدی» اساطيری ايرانيان، به دو بخش «سلطنت» و «ولايت» تقسيم شده است. انگار کسی محاسبه نکرد که اتحاد با هر يک از دو شاخه‌ی سلطنت و ولايت، يعنی هموارکردن راه برای سرنگون‌طلبان. ديديم که در عمل هم چنين شد: آن ايده سنجيده [براندازانه] حاکميت قانون، در اتحادی نسنجيده با روحانيت، راه را برای قانونی کردن ورود آنان به مجلس شورای ملی هموار کرد تا سدی باشند در تقابل با قوانين سکولار.  

🔸 در انقلاب سال ۱۳۵۷ نيز مهم‌ترين موضوع کليدی براندازنه، حفظ «نظام سکولار بدون شاه» بود، اما اين نگاه کاملن سنجيده، باز هم به علت يک خطای استراتژيک و نسنجيده براندازان و نماد آن‌ها شاپور بختيار؛ راه را برای خمينی به‌عنوان کسی که نماد «سرنگون‌طلبان نظام سکولار» بود، آماده کرد. به زبانی ساده‌تر، براندازان سال ۱۳۵۷، اوضاع و احوال را بطور دقيق ورانداز نکرده بودند. آن‌ها بايد يک موضوع را بطور دقيق محاسبه می‌کردند که حاکميت ديکتاتوری مفرط و مداخله‌گرانه شاه در همه امور طی ۱۵ سال [از سال ۱۳۴۲ تا سال۱۳۵۷]؛ خواسته و ناخواسته، او را به محور کسری تبديل کرده بود که صورت آن‌را انواع نخبه‌گان و فرهيخته‌گان و تکنوکرات‌ها و غيره تشکيل می‌دادند و مخرج آن‌را عوام. شکست ناگهانی محور کسر در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، يعنی سقوط اجباری نخبه‌گان در دامن عوام. و چنين اتفاق بظاهر غيرملموسی، يعنی تغيير توازن نيروهای درون جامعه به نفع عوام و به نفع رهبر آن‌ها يعنی خمينی سرنگون‌طلب نظام سکولار. 

🔸 و خلاصه امروز هم، تفاوت و تشخيص موضوع کليدی براندازی و سرنگون‌طلبی کاملن ساده و روشن است: دفاع از «نظام جمهوری سکولار». براندازانی که پای‌بند به برداشتن قدم‌های سنجيده هستند؛ و يا معتقدند که از تجربه‌ی تلخ تاريخی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی درس‌های زيادی آموخته‌اند؛ بدون هيچ ايراد و انگی‌زنی و تهمتی، همه تلاش‌شان را مصروف جلب و جذب و ائتلاف و اتحاد جمهوری‌خواهان خواهند کرد.