وقتی در سال ۱۹۰۱ ميلادى، «هنرى دونانت» نخستين جايزه صلح آلفرد نوبل را به دليل بنيانگذارى صليبسرخ دريافت کرد، هنوز افکار عمومی برداشتی ساده و ابتدايی از صلح را در مخيله داشتند. هنوز صلح بهمفهوم گريز و متارکه از جنگ معنا میشدند.
وقتی صلح را همسنگ با جنگ میگيرند، و يا در بهترين حالت، آن را بهچشم نوزادی مینگرند که در فضای خصومتآميز و در اوج درگيریها و کشتار متولد میگردد؛ آن زمان فهم اين نکته دشوار نخواهد بود که «هنری دونانت»، جايزه صلح را به اعتبار کارهای ارزشمند و انسانیاش که به ياری مجروحين و مصدومين جنگی برخاسته است، دريافت نکرد. بل بدين اعتبار که توانست برای اولينبار، پرچم سفيد بیطرفی و آتشبس را، در ميدانهای سرخ و خونين به اهتزاز در آورد.
مادامیکه صلح، تابعی است از متغير جنگ، برداشتهای حقوقی و سياسی از آن نيز، در همان چارچوب، و بهمفهوم حفظ قدرت حاكمان و زمامداران تعريف میشدند. بديهی است که در چنين شرايطی، جهت نگاه صلحجويانهی داوران صلح نوبل هم، در جستوجوی سياستمداران و قدرتمندانی باشند که سطح و دامنهی درگيریها را در جهان محدود میساختند. بايد قرنی را پشتسر مینهاديم تا برداشتها و افکار عمومی جهان، به باورهای نوين و منطبق بر زندگی و زمانه تغيير جهت میدادند و میپذيرفتاند که: صلح، فرهنگ است نه سياست!
اگرچه برهان اعضای کميتهصلح در دورههای مختلف، حتا در مقاطعی که بعضی از شخصيتهای سياسی، به رغم کارنامهای نه چندان خوشايند و مردمپسند، برای دريافتهای نشان لياقت نامزد و انتخاب میشدند، به باور من هميشه قابل ستايش و دفاع بودهاند؛ اما، در چند سال اخير، انتخابها مفاهيم تازهای را میرسانند و پيش از اينکه در کليت خود توجهای به قطببندیها و افکار ستيزنده حاکم بر جهان کنونی را داشته باشند، بيشتر موادهای اوليه را برای بنيانهای نظری جامعه فردا، آماده و مهيّا میسازند و باز به همين دليل، هر انتخابی حاوی پيامهای ويژهای برای آيندگان است.
نخستين پيام کميتهصلح نوبل، در انتخاب جيمی کارتر [در سال 2002] مستتر بود که: اولين اصل صلحخواهی، آماده سازی بستر گفتوگوها ميان نيروهای مختلف درگير و دولتهايی که در مقابل هم قرار گرفتهاند؛
با انتخاب خانم شيرين عبادی [در سال 2003] ، صلح بهعنوان جزء جدايیناپذير ارزشهای انسانیـحقوقی و جهانشمول، طرح میگرديد. کميته صلح نوبل با چنين انتخابی، میخواست پيام دوم خودش را به گوش جهانيان برساند که صلح، ماهيتن و ذاتن جنبه حقوقی دارد. هم در شکل و هم در محتوا. هم حقوق طبيعی فردی را در نظر دارد و هم حقوق موضوعه عمومی و اجتماعی را. هم راه آزادیهای فردی را، آزادیهايی که با طبيعت انسان آميخته است میگشايد و هم دولت را، بعنوان مدعی عمومی، موظف میسازد تا در جهت تحقّق آنها، اقدامات لازم را برای تأمين و تضمين آنها آماده سازد؛
کميته صلح نوبل، با انتخاب خانم وانگايی ماتايی [در سال 2004]، سومين بعد نظری پيوند ميان زندگی و صلح را آشکار ساخت. همينکه بانوی کينايی معتقد است که با کاشتن هر نهال فکر میکنم دانههای صلح را در دل زمين میکارم؛ جدا از مقولات و موضوعات زيستمحيطی، به تجربه ثابت شد که حقيقت انکار ناپذيری را بر زبان میراند. چرا که بدون انديشه سبز، سخن سبز و راه سبز، دسترسی به صلحی فراگير و پايدار، دشوار و شايد هم غير ممکن باشند. نگاه انسانی که سايهبانی بربالای سر دارد، با نگاه انسانی که در صحاری خشک و بیآب و علف و در زير آفتاب سوزان زندگی میکند، به لحاظ مختلف و شايدهم از اساس با همديگر متفاوتاند. اولی با آرامش خاطر و در جهت بهبود زندگی کنونی، به مطالعه جهان میپردازد و دومی، با خشمی وصفناپذير، عليه همهی دستاوردهای بشری بر میخيزد تا نيست و نابودشان سازد.
و اما انتخاب امسال، مفهومی بسيار نوين و پيچيدهای را پيش رویمان میگذارد. نهاد و مسئول، باهم انتخاب میشوند. اميدوارم در فرصتی مناسب، همهی ابعاد و زوايای چنين انتخابی را مورد بحث و بررسی قرار دهم ولی، اکنون ناگزيرم که بگويم همين پيچيدهگی، بيانگر واقعيتی است که در رسيدن به صلحی پايدار، هنوز بايد راههای دشوار و پُر پيچوخمی را پشتسر بگذاريم. هنوز بايد صلح را که چگونه منطبق و جزء جدايیناپذير زندگی و حقوق فردی است، از همديگر بياموزيم و هر روز درباره آن بگوييم و بنويسم.
وقتی صلح را همسنگ با جنگ میگيرند، و يا در بهترين حالت، آن را بهچشم نوزادی مینگرند که در فضای خصومتآميز و در اوج درگيریها و کشتار متولد میگردد؛ آن زمان فهم اين نکته دشوار نخواهد بود که «هنری دونانت»، جايزه صلح را به اعتبار کارهای ارزشمند و انسانیاش که به ياری مجروحين و مصدومين جنگی برخاسته است، دريافت نکرد. بل بدين اعتبار که توانست برای اولينبار، پرچم سفيد بیطرفی و آتشبس را، در ميدانهای سرخ و خونين به اهتزاز در آورد.
مادامیکه صلح، تابعی است از متغير جنگ، برداشتهای حقوقی و سياسی از آن نيز، در همان چارچوب، و بهمفهوم حفظ قدرت حاكمان و زمامداران تعريف میشدند. بديهی است که در چنين شرايطی، جهت نگاه صلحجويانهی داوران صلح نوبل هم، در جستوجوی سياستمداران و قدرتمندانی باشند که سطح و دامنهی درگيریها را در جهان محدود میساختند. بايد قرنی را پشتسر مینهاديم تا برداشتها و افکار عمومی جهان، به باورهای نوين و منطبق بر زندگی و زمانه تغيير جهت میدادند و میپذيرفتاند که: صلح، فرهنگ است نه سياست!
اگرچه برهان اعضای کميتهصلح در دورههای مختلف، حتا در مقاطعی که بعضی از شخصيتهای سياسی، به رغم کارنامهای نه چندان خوشايند و مردمپسند، برای دريافتهای نشان لياقت نامزد و انتخاب میشدند، به باور من هميشه قابل ستايش و دفاع بودهاند؛ اما، در چند سال اخير، انتخابها مفاهيم تازهای را میرسانند و پيش از اينکه در کليت خود توجهای به قطببندیها و افکار ستيزنده حاکم بر جهان کنونی را داشته باشند، بيشتر موادهای اوليه را برای بنيانهای نظری جامعه فردا، آماده و مهيّا میسازند و باز به همين دليل، هر انتخابی حاوی پيامهای ويژهای برای آيندگان است.
نخستين پيام کميتهصلح نوبل، در انتخاب جيمی کارتر [در سال 2002] مستتر بود که: اولين اصل صلحخواهی، آماده سازی بستر گفتوگوها ميان نيروهای مختلف درگير و دولتهايی که در مقابل هم قرار گرفتهاند؛
با انتخاب خانم شيرين عبادی [در سال 2003] ، صلح بهعنوان جزء جدايیناپذير ارزشهای انسانیـحقوقی و جهانشمول، طرح میگرديد. کميته صلح نوبل با چنين انتخابی، میخواست پيام دوم خودش را به گوش جهانيان برساند که صلح، ماهيتن و ذاتن جنبه حقوقی دارد. هم در شکل و هم در محتوا. هم حقوق طبيعی فردی را در نظر دارد و هم حقوق موضوعه عمومی و اجتماعی را. هم راه آزادیهای فردی را، آزادیهايی که با طبيعت انسان آميخته است میگشايد و هم دولت را، بعنوان مدعی عمومی، موظف میسازد تا در جهت تحقّق آنها، اقدامات لازم را برای تأمين و تضمين آنها آماده سازد؛
کميته صلح نوبل، با انتخاب خانم وانگايی ماتايی [در سال 2004]، سومين بعد نظری پيوند ميان زندگی و صلح را آشکار ساخت. همينکه بانوی کينايی معتقد است که با کاشتن هر نهال فکر میکنم دانههای صلح را در دل زمين میکارم؛ جدا از مقولات و موضوعات زيستمحيطی، به تجربه ثابت شد که حقيقت انکار ناپذيری را بر زبان میراند. چرا که بدون انديشه سبز، سخن سبز و راه سبز، دسترسی به صلحی فراگير و پايدار، دشوار و شايد هم غير ممکن باشند. نگاه انسانی که سايهبانی بربالای سر دارد، با نگاه انسانی که در صحاری خشک و بیآب و علف و در زير آفتاب سوزان زندگی میکند، به لحاظ مختلف و شايدهم از اساس با همديگر متفاوتاند. اولی با آرامش خاطر و در جهت بهبود زندگی کنونی، به مطالعه جهان میپردازد و دومی، با خشمی وصفناپذير، عليه همهی دستاوردهای بشری بر میخيزد تا نيست و نابودشان سازد.
و اما انتخاب امسال، مفهومی بسيار نوين و پيچيدهای را پيش رویمان میگذارد. نهاد و مسئول، باهم انتخاب میشوند. اميدوارم در فرصتی مناسب، همهی ابعاد و زوايای چنين انتخابی را مورد بحث و بررسی قرار دهم ولی، اکنون ناگزيرم که بگويم همين پيچيدهگی، بيانگر واقعيتی است که در رسيدن به صلحی پايدار، هنوز بايد راههای دشوار و پُر پيچوخمی را پشتسر بگذاريم. هنوز بايد صلح را که چگونه منطبق و جزء جدايیناپذير زندگی و حقوق فردی است، از همديگر بياموزيم و هر روز درباره آن بگوييم و بنويسم.
۵ نظر:
همه بايد امکان خواندن اين چنين نوشته هاي ارزنده را داشته باشند.
بلاگ نيوز لينک داد
حسن عزيز، بسيار جالب بود، به خصوص قسمت آخر نوشته که کاملا باهاش موافقم ...در ضمن خيلی ممنونم از لينک
سلام ...خواندمت ...پست قبل برایم خیلی جالب بود ...
سلام دوست من
اینبار هم زیبا و جالب بود اینگونه تفکر میتونه خیلی به جامعه کمک کنه من خوشحالم که شما اینگونه می اندیشی امیدوارم در تمام مراحل از زندگی و در تمام
عرصه ها بخوصوص در همین زمینه که دارین فعالیت میکنید موفق و پیروز باشین
عدالت علی آپه و منتظر حضور شما.یا علی
با لینکات !
؟
ارسال یک نظر