جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۹۳

جامعه = زمين فوتبال



قديمی‌ترين و عمومی‌ترين قانون فوتبال می‌گويد: تيمی گل خواهد زد که خط مهاجم قدرتمندی دارد. و تيمی که خط دفاعی مستحکمی داشته باشد، به احتمال بسيار مانع گل خوردن تيم خود خواهد شد. برنامه‌ريزان و مربيان فوتبال نيز با توجه به اين اصل پايه‌ای، تيم‌ها را به‌صورت ۴×۲×۴ آرايش و سازماندهی می‌کردند. ۴نفر در خط تهاجم، ۲ نفر در خط ميانی و ۴ نفر در خط دفاعی.



اين نحوه از چينش و آرايش متعلق به دوره‌ای است که توانمندی‌ها و نقش تأثيرگذار «خط ميانی»، يا «نيروی واسطه» يا «طبقه متوسط» به دلايل مختلفی هنوز ناشناخته بود. به‌همين دليل در درون جامعه نيز ما با آرايش طبقاتی ۴×۲×۴ رو-به-رو هستيم. به‌عنوان مثال از آن‌جايی که هم بالايی‌ها و هم پائينی‌ها تحت تأثير پارادايم بين‌المللی که هم علت بازی‌ها و هم مبنای تعارض‌های داخلی را [چه در لحظه يا در چشم‌انداز] کار و سرمايه می‌گرفتند؛ در جدول محاسبات قدرت نيز ۴ امتياز به سرمايه می‌دادند بخاطر توان‌مندی‌ها و کيفيت‌اش، ۴ امتياز هم به نيروی کار، بخاطر کميت بی‌شمارش و ۲ امتياز هم سهم انواع طيف‌های ميانی يا به اصطلاح آن روزها نوسانی می‌شد. نيرويی که در ظاهر ميان کار و سرمايه نوسان داشت و به‌همين دليل مفتخر شده بود به صفت مذبذب؟! 

پرسش کليدی اين است که در چينش کلاسيک تيم‌ها در زمين فوتبال، خط ميانی يا هافبک واقعن چه نقش و وظيفه‌ای می‌توانست داشته باشد؟ پاسخ روشن است: پادويـی! چرا؟ از آن‌جايی که در چينش کلاسيک، خط ميانی فاقد هويت، جايگاه و تعريف است، مطابق تصوير بالا در شکل‌گيری مثلث‌ها در هنگام تهاجم يا دفاع، قاعده اصلی را آن دو نيروی ديگر يعنی نيروهای مهاجم و مدافع تشکيل می‌دادند. 

ناگفته نماند که بعضی از مربيان همان زمان تيم‌شان را به‌صورت ۲×۴×۴ [۲مهاجم، ۴ هافبک و ۴ دفاع] آرايش و سازماندهی می‌کردند اما، از آن‌جايی که نقش واقعی نيروی خط ميانی در زمين فوتبال نامشخص بود، نام ۲ نيروی کناری از ۴ نفر هافبک را می‌گذاشتند: مهاجمان کاذب؟! البته اين نگاه و نگرش مختص زمين فوتبال نبود.  در درون جامعه نيز با چنين پديده‌ای رو-به-رو هستيم. حتا دو_سه دهه پس از جنگ جهانی دوم نيز، هنوز نيروی ميانی فاقد هويت و جايگاه است. در هرم اجتماعی‌ـسياسی، کسی آن‌ها را به‌عنوان يک طبقه‌ی اجتماعی با خاستگاه معيّن همراه با منافعی مشخص؛ هنوز برنمی‌تابد. در نام‌گذاری‌ها بيش‌تر او را با پيش‌واژه‌هايی مانند «طيف» و «قشر» مزين می‌کنند و چه بسيار هم شنيده‌ايم که در مبادلات سياسی‌ـ‌اجتماعی، نام و عنوان‌اش را باصطلاح مديون نام مبارک دو طبقه ديگر است و به تناسب سمت‌گيری‌های اجتماعی‌اش، روشنفکران کارگری يا مزدوران سرمايه‌داری ناميده می‌شدند.  

برعکس در آرايش نوين [مطابق تصوير۳×۴×۳]، خط ميانی، محور و قاعده اصلی تيم را تشکيل می‌دهند. نبض بازی در دست آن‌ها است. استراتژيست‌های واقعی و تعيين‌کننده لحظه‌های تهاجم و دفاع، آن‌ها هستند. هم در درون زمين فوتبال و هم در درون جامعه. به زبانی ديگر قانون‌ها و اصول بازی‌ها، هم در زمين فوتبال و هم در درون جامعه از بنيان تغيير کرده است. دليل اين دگرگونی و دگرنگری را هم مديون انقلابِ تکنولوژی و انفورماتيک هستيم که خود داستان درازدامنی است و خارج از ظرفيت اين نوشته. تنها نکته‌ای که می‌توانم به‌عنوان ختم کلام بگويم جمله‌ی زير است:  

هر چه وزن و کيفيت نيروی خط ميانی [هافبک‌ها] در درون زمين فوتبال؛ يا هرچه وزن و کيفيت نيروی طبقه متوسط در درون جامعه سنگين‌تر و بالاتر باشد، به همان نسبت موفقيت آن تيم يا آن جامعه وزين‌تر و ملموس‌تر است و چه بسا در مناسبات بين‌المللی [هم در روابط باشگا‌ه‌ها و هم در ارتباط با ديگر کشورها]، تأثيرگذارتر!

هیچ نظری موجود نیست: