قديمیترين و عمومیترين قانون فوتبال میگويد: تيمی گل
خواهد زد که خط مهاجم قدرتمندی دارد. و تيمی که خط دفاعی مستحکمی داشته باشد، به
احتمال بسيار مانع گل خوردن تيم خود خواهد شد. برنامهريزان و مربيان فوتبال نيز
با توجه به اين اصل پايهای، تيمها را بهصورت ۴×۲×۴ آرايش و سازماندهی میکردند.
۴نفر در خط تهاجم، ۲ نفر در خط ميانی و ۴ نفر در خط دفاعی.
اين نحوه از چينش و آرايش متعلق به دورهای است که توانمندیها
و نقش تأثيرگذار «خط ميانی»، يا «نيروی واسطه» يا «طبقه متوسط» به دلايل مختلفی
هنوز ناشناخته بود. بههمين دليل در درون جامعه نيز ما با آرايش طبقاتی ۴×۲×۴ رو-به-رو
هستيم. بهعنوان مثال از آنجايی که هم بالايیها و هم پائينیها تحت تأثير
پارادايم بينالمللی که هم علت بازیها و هم مبنای تعارضهای داخلی را [چه در لحظه
يا در چشمانداز] کار و سرمايه میگرفتند؛ در جدول محاسبات قدرت نيز ۴ امتياز به
سرمايه میدادند بخاطر توانمندیها و کيفيتاش، ۴ امتياز هم به نيروی کار، بخاطر
کميت بیشمارش و ۲ امتياز هم سهم انواع طيفهای ميانی يا به اصطلاح آن روزها
نوسانی میشد. نيرويی که در ظاهر ميان کار و سرمايه نوسان داشت و بههمين دليل
مفتخر شده بود به صفت مذبذب؟!
پرسش کليدی اين است که در چينش کلاسيک تيمها در زمين
فوتبال، خط ميانی يا هافبک واقعن چه نقش و وظيفهای میتوانست داشته باشد؟ پاسخ
روشن است: پادويـی! چرا؟ از آنجايی که در چينش کلاسيک، خط ميانی فاقد هويت،
جايگاه و تعريف است، مطابق تصوير بالا در شکلگيری مثلثها در هنگام تهاجم يا دفاع،
قاعده اصلی را آن دو نيروی ديگر يعنی نيروهای مهاجم و مدافع تشکيل میدادند.
ناگفته نماند که بعضی از مربيان همان زمان تيمشان را بهصورت
۲×۴×۴ [۲مهاجم، ۴ هافبک و ۴ دفاع] آرايش و سازماندهی میکردند اما، از آنجايی که
نقش واقعی نيروی خط ميانی در زمين فوتبال نامشخص بود، نام ۲ نيروی کناری از ۴ نفر
هافبک را میگذاشتند: مهاجمان کاذب؟! البته اين نگاه و نگرش مختص زمين فوتبال نبود. در درون جامعه نيز با چنين پديدهای رو-به-رو
هستيم. حتا دو_سه دهه پس از جنگ جهانی دوم نيز، هنوز نيروی ميانی فاقد هويت و
جايگاه است. در هرم اجتماعیـسياسی، کسی آنها را بهعنوان يک طبقهی اجتماعی با
خاستگاه معيّن همراه با منافعی مشخص؛ هنوز برنمیتابد. در نامگذاریها بيشتر او
را با پيشواژههايی مانند «طيف» و «قشر» مزين میکنند و چه بسيار هم شنيدهايم که
در مبادلات سياسیـاجتماعی، نام و عنواناش را باصطلاح مديون نام مبارک دو طبقه
ديگر است و به تناسب سمتگيریهای اجتماعیاش، روشنفکران کارگری يا مزدوران سرمايهداری
ناميده میشدند.
برعکس در آرايش نوين [مطابق تصوير۳×۴×۳]، خط ميانی، محور و
قاعده اصلی تيم را تشکيل میدهند. نبض بازی در دست آنها است. استراتژيستهای
واقعی و تعيينکننده لحظههای تهاجم و دفاع، آنها هستند. هم در درون زمين فوتبال
و هم در درون جامعه. به زبانی ديگر قانونها و اصول بازیها، هم در زمين فوتبال و
هم در درون جامعه از بنيان تغيير کرده است. دليل اين دگرگونی و دگرنگری را هم
مديون انقلابِ تکنولوژی و انفورماتيک هستيم که خود داستان درازدامنی است و خارج از
ظرفيت اين نوشته. تنها نکتهای که میتوانم بهعنوان ختم کلام بگويم جملهی زير
است:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر