🔸روز ۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ از این منظر برای نیروهای چپاندیش ایرانی حائز اهمیت سیاسی است، که پایگاه اجتماعی وسیع و قدرتمند «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» با سازماندهی و تشکیل متینگی در محوطهی چمن دانشگاه تهران، توانستند یک سازمان زیرزمینی و مخفی را به عرصهی فعالیتهای سیاسی و علنی بکشانند.
🔸قرار بود چنین اچتماعی در روز ۱۹ بهمن ماه برگزار گردد اما «خط دهندهگان» حیلهگر و چشماندازنگر پیرامون خمینی، او را واداشتند تا خواست پیشین خود را که روز ۱۷ بهمن را به روز حمایت از دولت بازرگان اختصاص داده بود؛ یکبار دیگر نیز تمدید کرده و روز ۱۹ بهمن را، به «روز تجدید حمایت» عمومی از «نخستوزیر منتخب امام» اعلام کند.
🔸خوب بخاطر دارم که اغلب نیروهای چپ و بخشی از اقشار میانی جامعه از جمله معلمان، کارمندان و ژورنالیستها، علت و دلیل چنین تصمیمی را ناشی از تمایلات «تمامیتخواهانه» خمینی میدانستند؛ در حالیکه در پس آن نگاه و تصمیم، یک نیروی قدرتمند، خط دهنده و تقریبن تصمیمگیرنده، و یک هدف راهبُردی بسیار مهمی پنهان بود.
🔸خطدهندگان به خمینی نیک میدانستند که اگر نخستین متینگ علنی سازمان در روز ۱۹ بهمن برگزار میگردید، معنایش این بود که روز ۱۹ بهمن همزمان میشد دربرگیرنده دو تولد کاملن متفاوت و متضاد نظامی و سیاسی. و بر مبنای یک ضربالمثل مشهور سیاسی که روزگاری میگفتند: "همه راهها به رُم ختم میگردند"؛ دوستداران فدائی نیز بی آنکه نیازی به مبارزه تئوریک داشته باشند، بهطور تجربی به این نتیجه میرسیدند که فرجام همهی شیوههای مبارزه، به مبارزه سیاسی ختم میگردد. آن وقت تحت تأثیر چنین برداشتی، ذهنیت هواداران دچار تشکیک و تغییر میگردید و «حماسه سیاهکل» از اعتبار و شکوه پیشین خود میافتاد.
🔸معنای چنین تحولی به زبان ساده یعنی، سازمان فدائیان زیر فشارهای پی_در_پی پایگاه اچتماعی خود مجبور میشدند تا در جهت حفظ آن پایگاه، داوطلبانه اسلحهی سازمانی خود را به زمین بگذارند. اتفاقی که بههیچوجهی باب طبع استراتژیستهای پیرامون خمینی نبود. آنها به این دلیل ساده شدیدن نیازمند وجود سازمانها و گروههای مسلح بودند چونکه نیک هم میدانستند بدون جنگ و درگیری و آشوبهای داخلی، استقرار نظام ولایت فقیه اگر غیرممکن نباشد، با دشواریهایی روبهرو خواهد گردید. بررسی رویدادهای خونین و تحریکهای نیروهای مذهبی طرفدار خمینی در ۵۰ روز نخست بعد از انقلاب در گوشه و کنار ایران، بهسهم خود مُهر تأییدی است بر باور و برداشتی که در بالا ارائه دادهام.
🔸من با چنین شناخت و تحلیل و تجربهای هنگامی که در روز ۲۱ بهمن در محوطه چمن دانشگاه تهران در پشت تریبون قرار گرفتم، برخلاف دیگرانی که سالروز حماسه سیاهکل را به رهبران فدائی تبریک میگفتند؛ روز ورود سازمان به عرصه علنی مبارزه سیاسی را، روزی فرخنده و ارزشمندی دانستم و از این منظر به رهبران سازمان فدائی خوش آمد و تبریک گفتم. اما هنوز سخنام به پایان نرسیده بود که احساس کردم کسی دارد تند تند لبهی کتام را از پشت میکشد. فکر کردم رفیق همیشه زنده یاد ما «رضی تابان» یکی از مسئولین برگزارکننده متینگ است که آمده بگوید رفیق از خط خارج شدی بس است! اما وقتی سر برگرداندم دیدم رفیق «محمود حسنپور» بود که با اشاره سر فهماند تمام کن و بیا کار فوری دارم.
🔸محمود در سال ۵۷ یکی از چهرههای فعال و علنی سازمان فدائیان بود. اکثر افرادی که در سال ۵۷ در رهبری سازمان قرار گرفته بودند، توسط محمود جذب شده بودند. او مرا به گوشهای کشید و گفت: "در ارتباط با درگیری شبِ پیش «همافران» با «گارد جاویدان تهران» که هنوز هم ادامه دارد، بچهها [منظورش رهبری سازمان بود] الان جلسه دارند و میخواهند نظر بعضی از رفقا را در ارتباط با هدایت نیروهای هواداری که در چمن دانشگاه اجتماع کردهاند را به طرف درگیری بدانند؛ تو چه فکر میکنی؟"
🔸گفتم اتفاقن از صبح زود دارم در اطراف دانشگاه و در میان جمعیت دنبال یکی از شماها میگردم تا بهزعم من دو نکته بسیار مهمی را بگویم: نخست، هرگونه درگیری نظامی و گسترش آن سبب سقوط دولت دکتر بختیار خواهد گردید و سقوط بختیار در شرایط کنونی، به نفع سازمان فدائی نیست؛ و دوّم، اعلان رسمی هدایت نیروها با دستهای خالی به محل درگیری، اگر تصادفاً منجر به اتفاق ناگواری گردد، آن وقت همین آخوندها گارد شاهنشاهی را تبرئه خواهند کرد و مسئولیت خونهای ریخته شده را به گردن سازمان فدائی خواهند انداخت.
🔸اگرچه ساعتی بعد آنها راهپیمایی را تعطیل کرده بودند اما دیگر مسجل بود که کار از کار گذشته است. اتفاقن غروب همان روز ۲۱ بهمن، بار دیگر با محمود برخورد کردم که گفت: "همه چیز تمام شد. همین حالا برگردد به لاهیجان و بچهها را جمع و جورشان کن."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر