مقدمه
آنانی که نامی از پارس و پارسی شنيدهاند، يا فرازهايی از تاريخ،ادب و فرهنگ پارسی را خوانده باشند، بیگمان نام سعدی را نيز شنيدهاند. به باور من، در زبان و ادبيات پارسی، استاد سخن سعدی را حلاوتی است که بی شهد کلام او، زبان پارسی پيش از نهضت مشروطه، هرگز اين چنين شيرين و شکرين نمیشدند. اگر بگويم که سعدی واژهها را در خدمت به نثر و بيان بکار گرفت و از اين راه زبان پارسی را در جامعه رواج و عموميت داد، اغراق نگفتهام.
درست است که فهم زبان استادان ادب و از جمله سعدی، برای مردم آن دوره و زمانه مشکل و پيچيده بودند، اما پرسش کليدی اينجاست که بعد گذشته قرنها، آيا جامعه کنونی نسبت به اين قبيل آثار آگاهی دارد و يا آسان میتواند رموز آن نوشتار را کشف و لمس کند؟
من بجای پاسخ، از ميان مجموعه مقالات و شعرهای دوستان و عزيزانی که محبت دارند و نسخهای از مطالبشان را ارسال میکنند، نوشته حاضر را انتخاب کردم. حيفم آمد که شما عزيزان خواننده از اين نوشته کوتاهـ اما عميق و تيزبين، فيضی نبريد!
استاد رموز عشق
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به دردآورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی
در تاریخ اگر خوب بنگری،خواهی دید گرایش غالب آداب زندگی و فرهنگ زمانه از فرهنگ حاکمان وقت نشأت میگیرد.
پس از حملهی اعراب و قدرتگیری ترکان در دربار خلفا، فرهنگ غلامبارگی که سرشتش در زندگی صحرایی نهفته است، بعنوان عاملی فرهنگی و به صورت "پدوفیلی" در جوامع مسّخر شده، رواج مییابد. عشق محمود غزنوی به ایاز نمونهای از این خروارهای مخّرب فرهنگی است که دلالت دارد بر چگونگی پدیدهی "شاهد بازی" در آن دوران!
بر بستر این فرهنگ،شاعران بنام زمانه،عشق و عاشقی را نه در شفقت انسانی و تعمیق روابط عاطفی انسانی بلکه در"خوبرویی" افراد جستجو میکردند و در این راستا به جنسّیت آنان توجه نداشتند. حالا چه غلمان باشند و چه حوری! حس،حس "پدوفیلی" بود و ارضای غرایض بدوی و فرو خفته !
گربرسربوق من نشینی / دروازه کازرون بینی
سعدی همچون شاعران دیگر، دستی گشاده در هزلیات دارد ( که این موضوع بحثی جداگانه میطلبد) ولی چون نیک نفس است،حکمتجو است،در این راستا به تعمیق روابط انسانی نظر دارد. و همانطور که هر انسانی جایزالخطاست، او نیز در حواشی این پند و اندرزهای خود، ید تولایی در این هرزهبازی و هرزهنگاری دارد. باوجود براين، سعدی را باید با تمامی وجوه باوریاش نگریست. حوزه خصوصی و زندگی شخصی او را به خود شاعر وامیگذاريم و بيشتر روی صناعت شعری و نثرایاش، روی پيامها و سيگنالهايی که به جهان بشريت مربوط میشوند، تکيه میکنيم.
و از اين منظر، نه تنها آن نظری که سعدی را مدیحهسرا و "حکومتی" خلاصه میکند،در اشتباهست، بلکه نظر ديگری که سعدی را در عشق و عاشقی، در دیدگاه عرفانی عاشقانه خلاصه میکند نيز در اشتباهست! چرا که مقولهی عشق و عاشقی هم آسمانی است و هم زمینی. و چهبسا بیشتر زمینی! و بقول استاد زرینکوب:
" آنجا که سعدی از عشق و جوانی سخن میگوید و شیفتگی و زیبایی خود را یاد میکند،سخن از زبان بشر میراند و پر مایهترین و راستترین و بی پیرایهترین سخنان او همینهاست.
تنها او نیست که شور و زیبایی،دلش را به لرزه میآورد و عنان طاقت را از دستش میرباید.آن زاهد بیاباننشین هم از ترس آنکه در این راه نلغزد، به غار پناه میبرد و باز وقتی به شهر میآید، صید غلامان خوبرو و کنیزان دلفریب میشود.
تفاوت سعدی با ملامت گران و ریاکاران و دروغگویان اینستکه سخناش مثل "شکر پوست کنده"است. نه رویی دارد و نه ریایی.اگرلذّت گرم گناه عشق را به جان میخرد، دیگر گناه سرد بی لذّت و دروغ و ریا را مرتکب نمیشود. راست و بی پرده اقرار می کند که زیبایی در هرجا و هرکس باشد،قوّت پرهیزش را میشکند و دلاش را به شور و هیجان میآورد.
همین ذوق سرشار و دل عاشقپیشه است که او را با همه کائنات مربوط میکند و با کبک، غوک، ابر و نسیم همدرد و همراز مینماید. باید دلی چنین عاشقپیشه و زیباپسند باشد تا مثل او هر پستی و گناه و هر سستی و ضعف را ببخشاید و تحمل کند. نه از قاضی همدان و شاهدبازی او اظهار نفرت نمايد و نه از ترشرویی زاهد و بیذوقی و گرانجانی او برنجد و به هم برآید. دلی مانند دل اوست که در همه جا و با همه چیز همدرد و هماهنگ میشود و دنیا را چنانکه هست میشناسد و از آن تمتع میبرد.
این است دنیایی که در گلستان توصیف میشود و با یک حرکت قلم عالیترین و درستترین تصویر آن را بر روی این" تابلو" که گلستان نام دارد جاودانگی بخشیده است."
زخاک سعدی بیچاره بوی عشق آید / هزار سال پس از مرگ او اگر بویی
ادامه دارد...
آنانی که نامی از پارس و پارسی شنيدهاند، يا فرازهايی از تاريخ،ادب و فرهنگ پارسی را خوانده باشند، بیگمان نام سعدی را نيز شنيدهاند. به باور من، در زبان و ادبيات پارسی، استاد سخن سعدی را حلاوتی است که بی شهد کلام او، زبان پارسی پيش از نهضت مشروطه، هرگز اين چنين شيرين و شکرين نمیشدند. اگر بگويم که سعدی واژهها را در خدمت به نثر و بيان بکار گرفت و از اين راه زبان پارسی را در جامعه رواج و عموميت داد، اغراق نگفتهام.
درست است که فهم زبان استادان ادب و از جمله سعدی، برای مردم آن دوره و زمانه مشکل و پيچيده بودند، اما پرسش کليدی اينجاست که بعد گذشته قرنها، آيا جامعه کنونی نسبت به اين قبيل آثار آگاهی دارد و يا آسان میتواند رموز آن نوشتار را کشف و لمس کند؟
من بجای پاسخ، از ميان مجموعه مقالات و شعرهای دوستان و عزيزانی که محبت دارند و نسخهای از مطالبشان را ارسال میکنند، نوشته حاضر را انتخاب کردم. حيفم آمد که شما عزيزان خواننده از اين نوشته کوتاهـ اما عميق و تيزبين، فيضی نبريد!
استاد رموز عشق
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به دردآورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی
در تاریخ اگر خوب بنگری،خواهی دید گرایش غالب آداب زندگی و فرهنگ زمانه از فرهنگ حاکمان وقت نشأت میگیرد.
پس از حملهی اعراب و قدرتگیری ترکان در دربار خلفا، فرهنگ غلامبارگی که سرشتش در زندگی صحرایی نهفته است، بعنوان عاملی فرهنگی و به صورت "پدوفیلی" در جوامع مسّخر شده، رواج مییابد. عشق محمود غزنوی به ایاز نمونهای از این خروارهای مخّرب فرهنگی است که دلالت دارد بر چگونگی پدیدهی "شاهد بازی" در آن دوران!
بر بستر این فرهنگ،شاعران بنام زمانه،عشق و عاشقی را نه در شفقت انسانی و تعمیق روابط عاطفی انسانی بلکه در"خوبرویی" افراد جستجو میکردند و در این راستا به جنسّیت آنان توجه نداشتند. حالا چه غلمان باشند و چه حوری! حس،حس "پدوفیلی" بود و ارضای غرایض بدوی و فرو خفته !
گربرسربوق من نشینی / دروازه کازرون بینی
سعدی همچون شاعران دیگر، دستی گشاده در هزلیات دارد ( که این موضوع بحثی جداگانه میطلبد) ولی چون نیک نفس است،حکمتجو است،در این راستا به تعمیق روابط انسانی نظر دارد. و همانطور که هر انسانی جایزالخطاست، او نیز در حواشی این پند و اندرزهای خود، ید تولایی در این هرزهبازی و هرزهنگاری دارد. باوجود براين، سعدی را باید با تمامی وجوه باوریاش نگریست. حوزه خصوصی و زندگی شخصی او را به خود شاعر وامیگذاريم و بيشتر روی صناعت شعری و نثرایاش، روی پيامها و سيگنالهايی که به جهان بشريت مربوط میشوند، تکيه میکنيم.
و از اين منظر، نه تنها آن نظری که سعدی را مدیحهسرا و "حکومتی" خلاصه میکند،در اشتباهست، بلکه نظر ديگری که سعدی را در عشق و عاشقی، در دیدگاه عرفانی عاشقانه خلاصه میکند نيز در اشتباهست! چرا که مقولهی عشق و عاشقی هم آسمانی است و هم زمینی. و چهبسا بیشتر زمینی! و بقول استاد زرینکوب:
" آنجا که سعدی از عشق و جوانی سخن میگوید و شیفتگی و زیبایی خود را یاد میکند،سخن از زبان بشر میراند و پر مایهترین و راستترین و بی پیرایهترین سخنان او همینهاست.
تنها او نیست که شور و زیبایی،دلش را به لرزه میآورد و عنان طاقت را از دستش میرباید.آن زاهد بیاباننشین هم از ترس آنکه در این راه نلغزد، به غار پناه میبرد و باز وقتی به شهر میآید، صید غلامان خوبرو و کنیزان دلفریب میشود.
تفاوت سعدی با ملامت گران و ریاکاران و دروغگویان اینستکه سخناش مثل "شکر پوست کنده"است. نه رویی دارد و نه ریایی.اگرلذّت گرم گناه عشق را به جان میخرد، دیگر گناه سرد بی لذّت و دروغ و ریا را مرتکب نمیشود. راست و بی پرده اقرار می کند که زیبایی در هرجا و هرکس باشد،قوّت پرهیزش را میشکند و دلاش را به شور و هیجان میآورد.
همین ذوق سرشار و دل عاشقپیشه است که او را با همه کائنات مربوط میکند و با کبک، غوک، ابر و نسیم همدرد و همراز مینماید. باید دلی چنین عاشقپیشه و زیباپسند باشد تا مثل او هر پستی و گناه و هر سستی و ضعف را ببخشاید و تحمل کند. نه از قاضی همدان و شاهدبازی او اظهار نفرت نمايد و نه از ترشرویی زاهد و بیذوقی و گرانجانی او برنجد و به هم برآید. دلی مانند دل اوست که در همه جا و با همه چیز همدرد و هماهنگ میشود و دنیا را چنانکه هست میشناسد و از آن تمتع میبرد.
این است دنیایی که در گلستان توصیف میشود و با یک حرکت قلم عالیترین و درستترین تصویر آن را بر روی این" تابلو" که گلستان نام دارد جاودانگی بخشیده است."
زخاک سعدی بیچاره بوی عشق آید / هزار سال پس از مرگ او اگر بویی
ادامه دارد...
۲ نظر:
به این مطلب شمادر بلاگ نیوز لینک داده شد
manam sadi ro kheiili doost daram ,
hatta bish az hafez va digaran ,,,
ارسال یک نظر