خداوند «آدم» را در روز «هفتم» و در وقت «يوم الانساء» آفريد. چرا که در لحظه آفرينش، تنها حوريان بهشتی حضوری فعال داشتند. و خداوند آگاه بود از دلهای ساکنان بهشت و آگاه از دل «حوريان». پس در اين کار شگرف، از آنها نظر و مشورت خواست. روز هشتم، وقتی تصميم به خلق «حوا» گرفت، حوريان استدلال کردند خداوندا! از آنجايیکه جز «آدم»، همهی موجودات زوج را همزمان آفريدی، بيداری و حضور آدم در لحظه خلقت، يعنی تبعيض و نابرابری ميان آن دو تن! و خداوند بزرگتر از آن است که ميان دو تن تبعيض قائل گردد. پس منطق حوريان را پذيرفت و «آدم» برای مدتی، به خوابی عميق فرو رفت.
لحظهای که «آدم» چشم باز نمود، خويش را در آينهی شفاف چشمان «حوا» ديد. اما دقايقی بعد، ناگهان آدم جيغکشان برخاست و شتابان به قلب جنگل زد. در کتاب «عهد عتيق» آمده است که اين روح سرکش و عاشقانه آدم، اين نوع شيدايی و از خود بیخود شدن را میتوانيم هنوز، و در بعضی از فرزندان او مشاهده کنيم. گاهی مانند مجنون، سر به بيابان میزنند و زمانی مثل چنگيز، سرها را. ولی کتاب «عهد جديد»، فقط از دل«حوا» مینويسد که با خود گفت: چگونه میشود با چنين آدمی عمری را سپری کرد؟
حقيقت اين است که آدم معترض بود و مدعی. میگفت ايده خلقت «حوا» از آن من بود، پس چرا در لحظه خلقت حضوری نداشتم؟ خداوند وقتی صدای اعتراض آدم را شنيد، گفت: رنجيده مشو، مصلحت چنين بود! با شنيدن اين سخن، حوا نيز تبعيض را برنمیتابد و زبان به اعتراض گشود. و خداوند بعد از لحظهای درنگ، دانست که حضور آن دو موجود معترض، بهشت را گرفتار بحران خواهد ساخت. پس چارهای انديشيد و گفت: ما امروز شما را بر روی زمين میفرستيم تا تولدی ديگر و زندگی ديگری را بهدلخواه آغاز کنيد! آن روز، «روز هشتم» خلقت بود. و خداوند بندگانش را مدتی در خلاء زمانی و در قرنطينه «حذفالنحس» قرار داد تا بتواند آن روز و خاطره آن روز را از تقويم زمان پاک کند. چرا که دوست داشت بندگانش، بی هيچ خاطرهای، دوباره متولد گردند.
آدم و حوا زندگی نوينی را بر روی زمين آغاز کردند و شکل دادند. بعد از گذشت يک سال، وقتی میخواستند اولين سالگرد زندگی مشترک را جشن بگيرند، بهياد آشنايی خود و موجوديت خود افتادند و ناخواسته، در بارۀ خود انديشيدند. تولد معنای خود را از زمان و مکان میگيرد. اما آدم و حوا که میدانستند هر دو مهاجرند. وقتی هم به کتاب آفرينش مراجعه کردند، آن کتاب، داستان خلقت را در هفت روز شرح داده بود. اصلا نکتهای در بارۀ اولين روز آشنايی آنان نگفته بود. هر دو بهفکر رفتند اما، خاطرهای هم از آن روز نداشتند. چنين بود که تصميم گرفتند تا کشف اين معما را به فرزندان خود واگذارند. نسل به نسل، سينه به سينه، آن ابهام را انتقال دادند.
هزاران سال از آن تاريخ گذشت تا ابزارهای انديشيدن از هر لحاظ مهيا گرديد. گروهی از فرزندان آدم و حوا، مبداء آغاز زندگی اجداد خود را، اولين روز بهار (21 مارس)، روز شکوفايی و طراوت زمين گرفتند. از طريق محاسبات رياضی، دورۀ ايام قرنطينه و خلاء زمانی و نحسی را (يعنی عدد 13) کسر کردند و عدد باقیمانده (هشتم مارس) را، روز اعتراض حوا و روز جهانی زن عليه تبعيضها نام نهادند.
هر شب ترانههايم = [هشت]
مانند اشک روانست = [مارس]
بر گونهی زمانه
رهگوی وصف زيبا = [روز]
جهانتاب يکدلیها = [جهانی]
زان نغمهها دگر گوی = [زن]
وقتی که میسُرودی
شعرهای عاشقانه
بر من بگو چه میشد
گر راه میگشودی = [گرامی]
بر اين دلِی که آتش... = [باد]
هر دَم کشد زبانه؟
لحظهای که «آدم» چشم باز نمود، خويش را در آينهی شفاف چشمان «حوا» ديد. اما دقايقی بعد، ناگهان آدم جيغکشان برخاست و شتابان به قلب جنگل زد. در کتاب «عهد عتيق» آمده است که اين روح سرکش و عاشقانه آدم، اين نوع شيدايی و از خود بیخود شدن را میتوانيم هنوز، و در بعضی از فرزندان او مشاهده کنيم. گاهی مانند مجنون، سر به بيابان میزنند و زمانی مثل چنگيز، سرها را. ولی کتاب «عهد جديد»، فقط از دل«حوا» مینويسد که با خود گفت: چگونه میشود با چنين آدمی عمری را سپری کرد؟
حقيقت اين است که آدم معترض بود و مدعی. میگفت ايده خلقت «حوا» از آن من بود، پس چرا در لحظه خلقت حضوری نداشتم؟ خداوند وقتی صدای اعتراض آدم را شنيد، گفت: رنجيده مشو، مصلحت چنين بود! با شنيدن اين سخن، حوا نيز تبعيض را برنمیتابد و زبان به اعتراض گشود. و خداوند بعد از لحظهای درنگ، دانست که حضور آن دو موجود معترض، بهشت را گرفتار بحران خواهد ساخت. پس چارهای انديشيد و گفت: ما امروز شما را بر روی زمين میفرستيم تا تولدی ديگر و زندگی ديگری را بهدلخواه آغاز کنيد! آن روز، «روز هشتم» خلقت بود. و خداوند بندگانش را مدتی در خلاء زمانی و در قرنطينه «حذفالنحس» قرار داد تا بتواند آن روز و خاطره آن روز را از تقويم زمان پاک کند. چرا که دوست داشت بندگانش، بی هيچ خاطرهای، دوباره متولد گردند.
آدم و حوا زندگی نوينی را بر روی زمين آغاز کردند و شکل دادند. بعد از گذشت يک سال، وقتی میخواستند اولين سالگرد زندگی مشترک را جشن بگيرند، بهياد آشنايی خود و موجوديت خود افتادند و ناخواسته، در بارۀ خود انديشيدند. تولد معنای خود را از زمان و مکان میگيرد. اما آدم و حوا که میدانستند هر دو مهاجرند. وقتی هم به کتاب آفرينش مراجعه کردند، آن کتاب، داستان خلقت را در هفت روز شرح داده بود. اصلا نکتهای در بارۀ اولين روز آشنايی آنان نگفته بود. هر دو بهفکر رفتند اما، خاطرهای هم از آن روز نداشتند. چنين بود که تصميم گرفتند تا کشف اين معما را به فرزندان خود واگذارند. نسل به نسل، سينه به سينه، آن ابهام را انتقال دادند.
هزاران سال از آن تاريخ گذشت تا ابزارهای انديشيدن از هر لحاظ مهيا گرديد. گروهی از فرزندان آدم و حوا، مبداء آغاز زندگی اجداد خود را، اولين روز بهار (21 مارس)، روز شکوفايی و طراوت زمين گرفتند. از طريق محاسبات رياضی، دورۀ ايام قرنطينه و خلاء زمانی و نحسی را (يعنی عدد 13) کسر کردند و عدد باقیمانده (هشتم مارس) را، روز اعتراض حوا و روز جهانی زن عليه تبعيضها نام نهادند.
هر شب ترانههايم = [هشت]
مانند اشک روانست = [مارس]
بر گونهی زمانه
رهگوی وصف زيبا = [روز]
جهانتاب يکدلیها = [جهانی]
زان نغمهها دگر گوی = [زن]
وقتی که میسُرودی
شعرهای عاشقانه
بر من بگو چه میشد
گر راه میگشودی = [گرامی]
بر اين دلِی که آتش... = [باد]
هر دَم کشد زبانه؟
۱ نظر:
سلام!
ايده جالبی بود
ارسال یک نظر