پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

هم‌سويی‌های ناخواسته يا هدف‌مند؟ ـ٢


عبور از پُل تاريخ
در ساده‌ترين بيان و توصيف، وضعيت مورّخ يا پژوهش‌گر تاريخ در هنگام نگارش، تا حدودی شبيه وضعيت فردی را می‌ماند که می‌خواهد هنرمندانه از پُل لرزان و نااستواری عبور کند. پُل تاريخ لرزان است به اين دليل ساده که بر روی موج‌هايی از حادثه‌های مختلف و متفاوتی قرار دارد. پژوهش‌گر، هنرمندانه حادثه‌ها را به تناسب ارتباط موضوعی، در درون استوانه‌هايی می‌چيند تا از يک‌سو از آن پراکنده‌گی نظم با معنايی را پديد آورد، و از سوی ديگر، استوانه‌ها را پايه ثبات پُل سازد که هم خود و هم ديگران، به آسانی بتوانند از آن عبور کنند.
عبورکردن از پُل تاريخ _‌که مفهوم نوين و گسترده آن را در ادبيات پژوهشی «بازيابی» می‌گويند‌_ و دست‌يابی به گذشته برای مردم جوامعی که چشم‌اندازنگر و خواستار تحول و ثباتی بيش‌تر هستند، حائز اهميت اساسی است. چنين تمايل و ضرورتی مبتنی است بر يک اصل و ده‌ها تجربه تاريخی گوناگون! در واقع يکی از عامل‌هايی که هم محرّک و هم مشوّق پژوهش‌گر در بازنگری تاريخ می‌گردد، يادآوری، تأکيد و اثبات دوبارۀ اصل پيوستگی تاريخی است. زيرا پژوهش‌گر نمی‌تواند گذشته را به‌مثابه يک لوح سنگی شکسته، با مطالبی ناقص و ناخوانا که بيش‌تر به‌درد موزه‌ها می‌خورند، نگاه کند! باور بسياری از پژوهش‌گران بر اين است که: «گذشته طومار گشودۀ زمان حال‌است برای دريافتن»(١)، تجربه‌کردن و سامان‌گيری. ده‌ها تجربه تاريخی نيز [به‌خصوص در جوامعی مانند ايران] نشان می‌دهند که گسست، بی‌تفاوتی يا تنفر نسبت به گذشته‌گان و به تاريخ پيشين، يا نسبت به گروه‌های مختلف اجتماعی و حزبی که در مقاطع مختلف تاريخی فعال و تا حدودی تأثيرگذار بودند؛ دست‌کم از منظر فرهنگی، سبب ايجاد اختلالاتی در سيستم روابط اجتماعی خواهد شد. تداوم چنين فضايی، اگر جامعه را به‌مفهوم واقعی فلج نسازد، حداقل بستری را مهيّا می‌نمايد که شکل‌گيری نيروهای «دکلاسه»، «ماند» و ويران‌گر، يکی از عوارض آن هستند. رشد و گسترش چنين نيرويی نه تنها توازن نيروهای درون جامعه را از اساس بر هم می‌زنند، بل‌که در لحظه‌های حساس و بحرانی، بزرگ‌ترين مانع در برابر فرآيند عقلايی شدن جامعه در دست‌يابی به اجماع نظر، قاعده‌پذيری و تشکل‌يابی هستند.
حال پرسش کليدی اين است پُلی را که نويسنده کتاب «چريک‌های فدايی خلق [ايران] ساختند، چقدر مستحکم و معتبر هستند؟ و در اين تلاش، تا چه اندازه پای‌بند به قوانين پزوهش بودند، يا چه بخشی از تلاش‌های او را می‌توان در درون چارچوب‌های استاندارد و پذيرفته‌شده قرار داد و آن‌ها را منطبق بر قواعد ديد؟ آقای محمود نادری معتقد است در اين کتاب تلاش کرد تا رُخدادی را «که بر کنش‌های جامعه سايه انداخته بود»(ص٢٢) از چشم‌اندازی ديگر و نو مشاهده و بازيابی کند. اين زاويه ديد، يعنی اتکاء به اسناد «ساواک» که پژوهش‌گر چشم بسته همه‌ی آن‌ها را «غث و ثمين»[=با ارزش و بسيار ارزش‌مند] (ص٢١) می‌شناسد نه غث و سمين[=درست و نادرست]؛ نشانه‌ای است از ناپخته‌گی، عدم پای‌بندی به قواعد و در فرجام، سقوط از پُل.
هر يک از واژه‌ها، دارای بارهای فلسفی‌_‌علمی منفی و مثبت هستند و انتخاب آن‌ها، نشانه‌ای‌ست از نحوه‌ی برخورد و روش‌فکرکردن پژوهش‌گر در کار تحقيق! در نزد اهل نظر، «غث و ثمين» فقط يک معنا دارد: قالب پيش ساخته! پژوهش‌گری که با قالب پيش ساخته وارد حوزه تخقيق می‌شود، ناچارست از داده‌هايی بهره بگيرد که سايزشان متناسب با قالب است. به چنين عملی می‌گويند جهت‌گيری منظوردار و جانب‌دارنه. از آن‌جايی که پزوهش‌گر محترم شناخت دقيقی از مکانيسم درونی «ساواک» نداشت [و يا در ظاهر ندارد]، خواسته و ناخواسته اسير داده‌هايی می‌گردد که در همان چند قدم نخست، موجبات سقوط خود را مهيا می‌سازد. به‌طور مثال، ظاهراً نويسنده از اين سنت بی‌اطلاع‌ست که چگونه مسئولان «ساواک» برای هر دستگيری [و به تبع آن، بازجويی، تنظيم گزارش و تشکيل پرونده] پورسانت‌های ويژه‌ای را اختصاص می‌دادند. انگيزه و تلاش بازجو در جهت حجيم‌تر و قطورترکردن پرونده، نوعی کسب درآمد بود، و حرّافی زندانی که از آسمان و ريسمان سخن می‌گفت، يک حربه روانشناسانه! نمونه مشخص آن (ص١٠٢کتاب) که نويسنده از آن بازجويی به‌عنوان يکی از سندهای معتبر بهره می‌گيرد، برجسته‌کردن بی‌اعتمادی معنادار حسن ضياءظريفی نسبت به غفور حسن‌پور است. اين نمونه را به اين دليل آوردم که کمی با شيوۀ برخورد و کار نويسنده آشنا شويم و بگويم که ساواک در اسفندماه سال ٤٩، از ملاقاتی که حسن‌پور با ظريفی در سال ٤٨ داشت، و حسن‌پور برای تداوم کار تشکيلاتی و ارائه گزارش (٢) دو بار به زندان شهر رشت مراجعه کرده بود؛ اطلاع دقيق داشت. مستند اين سخن نيز، صدور فوری حُکم تنبهی عزل مقام و سپس بازنشستگی «سرهنگ مطلق‌زاده» رئيس کل شهربانی استان گيلان که تسهيلات لازم را برای چنين ملاقاتی فراهم کرده بود؛ در بهار سال ١٣٥٠است.
وقتی سندی يا گزارشی بدون تحقيق و آن هم ناقص منتشر می‌گردد، برداشت خوانندگان علاقه‌مند به تاريخ اين است که آن کُنش هدف‌مند، به احتمال زياد، يک‌سری منظورها و علت‌های تئوريک‌_‌سياسی و حتا روانی را، به دنبال خود يدک می‌کشند. دست‌چين منظوردار اسناد «ساواک» و نظم و ترتيب انتشار آن‌ها در بحث‌ها و فصل‌های مختلف، دست‌کم بيان‌گر اين واقعيت‌اند که پژوهش‌گر، تمايلی نداشت تا فراز و نشيب تکاملی يک جريان سياسی را به‌طور دقيق، مورد شناسايی و شناخت قرار دهد. اين شيوۀ برخورد، پيش از اين‌که بيان‌گر مخالفت نظری و اعلام مواضع صريح عليه ديدگاه و خط‌مشی مبارزه مسلحانه (٣) باشند، بيش‌تر، نشانه‌ای است از استنباط‌ نسلی خاص [که پژوهش‌گر هم متعلق به آن نسل است] و تمايل غرض‌ورزانه آنان عليه فدائيان که نويسنده، آن تمايل‌ها را زير پوشش موضوع‌هايی مانند «خودجوش بودن» و «تقليدی بودن» بروز می‌دهد. بديهی است چنين سياستی را تنها می‌توان با برجسته نمودن «گسل‌ها» و حذف نقش شخصيت‌هايی که سهم مهمی در اتّصال حلقه‌های زنجير داشتند پيش بُرد. به‌همين دليل در جهت اثبات گسل‌ها، او بازجويی قيچی شده «ضياءظريفی» را تا بدان اندازه برجسته و تابلو می‌کند که بتواند گروه «جزنی‌ـ‌ظريفی» را برخلاف مفهوم واقعی آن، به‌عنوان يک جريان تشکيلاتی‌ـ‌سياسی‌ مداومی که از جزنی آغاز و به‌صورت يک خط زنجيره‌ای ناگسسته تا «سازمان فدائيان» [اکثريت] ادامه داشت؛ فاقد اعتبار و تُهی از موضوعيت سازد.
تاريخچه فدائيان، با همه‌ی کاستی‌ها و خطاهايش، بخشی از تاريخ ملی ايران است. قيچی‌کردن اين بخش از صفحات تاريخ و قراردادن آن نام در حاشيه؛ تنها می‌تواند معنای مشخصی را برساند: تخريب پُل تاريخ! اما آيا می‌توانيم علت و دليل چنين تخريب و يا تمايل به تخريب را ناشی از جايگاه و وابستگی پژوهش‌گر به نهاد امنيتی ارزيابی کنيم؛ موضوعی که قريب به اتفاق منتقدان کتاب استدلال می‌کنند؟ من بر اين باور نيستم! گرچه از آغاز تا فرجام کتاب نويسنده نشان داد که همسو با سياست‌های نهادهای امنيتی است ولی، ميان همسويی و وابستگی مرز مشخصی وجود دارند. دقيق‌تر اگر بخواهم بنويسم مَثَل و رويکرد آقای نادری، مشابه همان ضرب‌المثل رايج در ميان شيعيان است که: «همسويی او نه به دليل حُب علی، بل‌که بخاطر بغض از معاويه است». علت بغض را بايد بطور مستقل ارزيابی کرد و اگرچه هنوز در درون جامعه فاقد ريشه‌های عميق و صراحت فرهنگی است ولی، انکار هم نمی‌شود کرد که نشانه‌ای است از يک‌رنگی زبانی و در بين طيف‌های مختلف جوانان، آشکارا جلوه‌گری می‌کنند.

پانوشت:
١ـ ويل و اری‌يل دورانت، درس‌های تاريخ، ص ٣
٢ـ استنباط نگارنده اين است که حسن‌پور می‌خواست ظريفی را از بازگشت صفايی فرهانی به ايران، مطلع سازد.
٣ـ اتفاقاً در اين مورد خاص دست به عصا قدم برمی‌دارد، زيرا می‌داند که هنوز شاهد اختلاف نظرها هستيم. به‌عنوان مثال: آقای «دکتر مازيار بهروز» بر اين باورست "که شاهدی وجود ندارد که جنبش سياسی محض بين سال‌های ٥٥-١٣٤٢قادر به فعاليت در داخل کشور بود"؛ تأملاتی پيرامون تاريخ شورشيان آرمان‌خواه در ايران، ص  ٧٣

 بخش نخست