جمعه، آبان ۲۲، ۱۳۸۸

وقت بالازدن آستين‌ها فرارسيد

[بخش نُخست]
در هفته گذشته شاهد دو اتفاق مهم و هدف‌مند در کشور بوديم با جهت‌گيری‌های کاملاً متفاوت و در تقابل با يک‌ديگر. از آن‌جايی که هر دوی آن‌ها از اين منظر که حادثه‌های کليدی، بنيانی و استراتژيک بودند؛ يعنی می‌توانند يا ممکن است بتوانند مستقيماً آينده و سرنوشت ملت ايران را رقم بزنند، حائز اهميت و نيازمند بررسی همه جانبه هستند.


نخست، اعتراض سيزده آبان به‌سهم خود نشان داد که جنبش سبز به لحاظ جغرافيايی در حال گسترش؛ از لحاظ کميت و ترکيب، سيمای ملی به خود گرفته و به لحاظ محتوايی، سطح مطالبات بنيانی‌تر و تعميق‌يافته‌تر گرديد. اين مؤلفه‌ها نشان می‌دهند که جنبش سبز ثبات بيش‌تری يافته و روندی رو به پيش دارد که معنای واقعی چنين فرايندی، انقلاب نرم سياسی است.
دوم، مجلس شورای اسلامی تحت تأثير وقايع سيزده آبان، با برخوردی بغايت عجولانه و کودکانه مصوبه پيشين خود را در ارتباط با کنترل و نظارت مجلس در هدف‌مند کردن يارانه‌ها، از اساس ناديده گرفت و به احمدی‌نژاد اختيار تام داد.
با توجه به پيشينه و کارنامه رئيس جمهور تحميلی در چهار سال گذشته، که مبلغ گزافی از ثروت‌های ملی را خرج سازمان‌دهی «مداحان» و تشويق و تشکيل «هيئت‌های ديوانگان» در کشور نمود؛ اين مصوبه به‌سهم خود نشان می‌دهد که هيئت حاکمه ايران در صدد يارگيری با هدف برهم‌زدن توازن قوا در درون کشور هست. هدف يارگيری را اگر بخواهيم فراتر از لحظه‌ی کنونی معنی کنيم، يعنی در چشم‌اندازی که نويد بحران‌های بزرگ سياسی و اقتصادی را در کشور می‌دهند، معنايی غير از آمادگی و بروز تمايلات هيئت حاکمه ايران به جنگ داخلی نخواهد داشت.
قصدم از اين اشاره، به‌هيچ‌وجه دامن‌زدن به يک‌سری بحث‌های بی‌مورد، فرسايشی و بی‌نتيجه نيست. اين نکته را نيز می‌دانم که در ارتباط با طرح جنگ داخلی، دست‌کم بايد ده‌ها مسائل اجتماعی و موضوع‌های اساسی مانند همه تغييرات جامعه شناختی در کشور، رشد و بلوغ نيروهای سياسی، توسعه عمومی فرهنگ سياسی و سطح و ميزان حساسيتی را که مردم در برابر همه عوامل تهديدکننده عليه امنيت و منافع ملی ابراز می‌دارند را يک به يک مورد بررسی قرار داد. و پس از بررسی و يا به موازات آن، ناچاريم ده‌ها پرسش مهم و کليدی ديگر را پيشاپيش توضيح و پاسخ دهيم. به‌عنوان مثال، آيا جامعه ايران بالقوه _‌آن‌گونه که فضای سياسی پيش از جنگ در کشورهای لبنان و يوگسلاوی سابق نشان می‌دادند‌_ مستعد پذيرش درگيری‌های داخلی هستند؟ آيا شرايط بين‌المللی [هم‌چنين بحران جهانی مالی] چنين اجازه‌ای را به کشورهای مختلف [یه‌خصوص کشورهای هم‌سايه] می‌دهد تا بخشی از هزينه‌های درگيری را تقبل و تأمين کنند؟ اساساً آيا نسل جوان امروز، که نسلی ويژه و به مفهوم واقعی متجدد و مدنيت‌گراست، تن به درگيری‌های داخلی خواهند داد؟
تمام مواردی را که يک ‌به يک در بالا برشمرديم، جزئی از احتمالات هستند. آيا ضروری است در بارۀ احتمالاتی که هيچ‌گونه زمينه‌ی عينی رشد و تحقق ندارند، اين همه مکث و تأکيد داشته باشيم؟ به‌زعم من آری! به اين دليل مشخص که بررسی همه‌جانبه احتمالات در مبارزات سياسی و اجتماعی، يا در تنظيم روابط‌ها و ائتلاف‌های داخلی و بين‌المللی، هميشه مهم بودند و اين قبيل بررسی‌ها نقش ويژه‌ای در طراحی سياست‌ها و اتخاذ به‌تر‌ين و عقلايی‌ترين تاکتيک‌ها داشتند و دارند. وانگهی، موارد طرح شده بخشی از روان‌شناسی عمومی جامعه ايران است و در پيرامون آن، تاکنون بحث‌ها و گفت‌وگوهای مختلف و متفاوتی شکل گرفته‌اند و حتا بعضی از شخصيت‌های درون نظام، راه‌حل‌های عملی محاکمه احمدی‌نژاد و تجديد انتخابات را پيشنهاد داده‌اند. تا آن‌جايی که شنيده‌ام، جز گروه محدودی که آينده و سرنوشت خود را با سرنوشت نظام سياسی گره زده‌اند، مآبقی، اعم از خودی و غيرخودی، از شخصيت‌های حقيقی بگيريد تا شخصيت‌های حقوقی، نهادهای مدنی و سازمان‌های مدافع حقوق بشر؛ همه در حال مکث و تعمق روی جهت‌گيری‌های علنی و بی‌پرده حاکميت هستند و نگران سرنوشت آينده ايران و ايرانيان.
تعمق و واکنش ميرحسين موسوی که يکی از دو نامزد معترض به نتايج انتخابات رياست جمهوری دهم هست، می‌تواند مثال خوبی باشد در جهت اثبات نگرانی‌های عمومی. او در بارۀ علت اصلی جهت‌گيری‌های عريان حاکميت می‌گويد: نظام سياسی ايران دچار «کرختی اساسی جذام‌وار» شده و هم‌چون بيمار جذامی که در حالت کرختی متوجه جدا شدن اجزای بدن خود نيست، متوجه بخش‌هايی از بدنه انقلاب نيست.
يک نظام سياسی يک شبه و با دست‌کاری در آمار انتخابات، يا بنا به اصطلاحی که در ايران رايج است با تن دادن به کودتا، گرفتار کرختی نمی‌شود. کرختی کنونی محصول انباشت سی سال انحراف‌ها، شايسته کُشی‌ها و حق ناحق‌کردن‌ها است. ريشه اين انحرافات را هم می‌توان در يک جمله تعريف کرد: نظام سياسی ايران، يک نظام بی‌هويت به‌معنای واقعی است!
يک نظام ملی، استاندارد، با هويت و به زبان عاميانه پدر‌ـ‌‌مادردار، فاقد ريزش جذام‌وار است. اگر منظور آقای موسوی از کرختی جذام‌وار توضيح بی‌هويتی نظام سياسی است، با ايشان صد در صد موافق و هم‌نظرم. اما مطمئناً چنين نيست! از آن‌جايی که می‌دانم چنين تعريف و توضيحی ناسازگار با ذائقه سياسی بخشی از هم‌وطنانی‌ست که بنا به موقعيت و منافعی که پيش از اين داشتند و به همين دليل دهه اوّل انقلاب را، دهه شکوفايی و بالندگی می‌فهمند و همواره درصدد بازگشت به آن دوره طلايی هستند؛ تلاش می‌کنم از منظری ديگر، منظری که مانع هرگونه سوءبرداشت‌ها گردد، بحث را دنبال کنم تا به يک تفاهم تقريباً مشترک و يک راه‌حل نسبتاً قابل پيش‌بينی و اجرايی در جهت رهايی از بن‌بست کنونی برسيم.

__________________________________