سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۸

١٦ آذر و يورش نُخبه‌کُش‌ها


شبِ پيش، هر زمان که پلک‌ها را روی هم می‌گذاشتم، ناگهان چهره گرفته و غمگين پيرمردی در برابر چشم‌هايم ظاهر می‌گرديد که در سال‌های ٣٢-٢٨ دانشجو دانشکده فنی بود. مردی که در ماجرای ١٦ آذر و يا به زبانی ساده‌تر، در دسيسه‌ای که طراح اصلی‌اش دولت کودتايی زاهدی بود و توسط نيروهای نظامی نيز بر دانشجويان تحميل گرديد؛ بشدت آسيب ديد و بعدش هم دستگير و از آن‌جايی که سابقه فعاليت حزبی داشت، سيزده‌ـ‌چهارده ماه [اگر اشتباه نکنم] زندانی کشيد.
دو دهه بعد، يعنی در سال ٥٢ وقتی که در يکی از وزارت‌خانه‌ها با سمت مديرکلی مشغول انجام وظيفه بود، از او در بارۀ ماجرای ١٦ آذر پرسيدم. می‌خواستم بدانم از اين جايگاه چگونه به گذشته می‌نگرد. گفت: «فقط می‌توانم يک جمله بگويم که ميان آن حادثه و زمان، ارتباط معکوسی برقرار است».
آن روزها که من همه‌ی موضوع‌ها و مقوله‌ها را تنها در درون قالب سياسی ويژه و مورد پسند خود می‌سنجيدم و می‌فهميدم، فکر می‌کردم از اين منظر حق با پيرمرد است. بخصوص يکی‌ـ‌دو سال بعد يعنی در سال‌های ٥٦-٥٤، سال‌هايی که پسرش دانشجوی دانشگاه تهران بود؛ او هر سال در روز ١٦ آذر مرخصی می‌گرفت و به اتفاق چند زن و مرد ديگر، در اطراف دانشگاه تهران يا دانشگاه فنی پرسه می‌زدند. و به احتمال زياد اگر سالم باشد و قبراق، مطمئنم که امروز [دوشنبه، ١٦ آذر ١٣٨٨] نيز عصا بدست پرسه خواهد زد در اطراف دانشکده‌هايی که نوه‌اش در آن‌جا مشغول تحصيل است.
در هيچ‌کجای جهان چنين «ارتباط معکوسی» را مشاهده نخواهيد کرد جز در ايران، که سه نسل مختلف دغدغه مشترکی را يدک بکشند، آن هم در دورۀ حاکميت دو رژيمی که به لحاظ شکل و محتوا کاملاً متفاوت و غيرقابل مقايسه هستند. اين دغدغه مشترک چيست که همه‌ی تحصيل‌کردگان، نُخبه‌گان و فرزانه‌گان را نسبت به سال‌روز ١٦ آذر حساس، همراه و هم‌صدا می‌کند؟ پاسخ‌ها ممکن است متفاوت باشند [که هست] اما پاسخ دقيق، تجربه‌شده و ثبت‌شده در تاريخ بسيار ساده و شفاف است: محتوای اهورايی آذر ماه يعنی دفع شر! در يک نگاه کلان، آذر ماه تداعی‌گر همان سنت و فرهنگ گران‌جان و غم‌انگيز فرزندکُشی و نُخبه‌کُشی در ايران است. از اين منظر، تفاوتی ميان روزهای مختلف آذر وجود ندارد. اوّلِ آذر همان پيام و محتوا را در متن خود دارد که ١٢ آذر، يا ١٦ آذر و ديگر روزهايی که تاريخ گذشته‌مان گواهی می‌دهند.
البته اين روزهايی که از آن نام بُرديم، روزهای رنگينی هستند و نيک می‌دانيد که نُخبه‌کُشی فقط در خون و مرگ و ترور خلاصه نمی‌شوند! با اتخاذ سياست‌های ضد مدنی و ضد شهروندی هم می‌شود چنين هدفی را پيش بُرد. سياستی که توازن نيروها را در درون جامعه به نفع عوام تغيير می‌دهد، به يک معنا سياست نُخبه‌کُشی است. از اين منظر دسيسه ١٦ آذر مقدمه‌ای است برای رسيدن به يک مؤخره دل‌خواه. همان‌گونه که سياست و تصميم دولت امام زمانی در آذر ماه امسال مبنی بر واگذاری مديريت ٤٢٠٠ مدرسه در سطح ابتدايی، راهنمايی و دبيرستان به حوزه علميه، مقدمه‌ای است برای رسيدن به مؤخره‌ای دل‌خواه.
در جامعه‌ای که قدمت فرزندکُشی و نُخبه‌کشی آن به درازای تاريخ آن است، تجربه نشان داده است که خشونت و سرکوب مستقيم، کاربُرد موسمی دارد. نمی‌شود هموارۀ از اين ابزار بهره گرفت. بايد فضايی را مهيا کرد تا به‌جای نُخبه‌کُشی مستقيم، نُخبگان خود داوطلبانه دست به خودکُشی بزنند. و يورش ارتش در آن روز در خدمت چنين سياستی بود. فردای آن روز [١٧ آذر] وقتی به دربار شاه خبردادند که دانشجويان پرده‌هايی به نام «سه آذر اهورايی» در حياط دانشگاه فنی آويزان کرده‌اند؛ دستور عقب‌نشينی ارتش از دانشگاه فنی را صادر کرد. زيرا مطمئن شد نهالی را که با يورش به دانشگاه کاشته بود، به ثمر نشست. شش سال پيش گوشه‌ای از اين سياست را در مقاله «جمهوری ايرانی؛ تمايل يا واقعيت؟» نوشته‌ام و در آن‌جا توضيح دادم که استبداد، تنها ستم، زور، اجحاف و همه مقوله‌هايی که در رديف نقض حقوق مردم جای می‌گيرند را به جامعه عرضه نمی‌کند؛ بل‌که تخم آرمان‌خواهی را نيز در ذهنيت بکر مردمش می‌پاشد. چرا که در يک جامعه آرمان‌خواه، نظر، آراء و انتخاب مردم، هرگز بر زمينی که مکانی برای زندگی و باروری انديشه است، سفت نمی‌گردد.
متأسفانه نسل ما بسيار ديرهنگام چنين موضوع با اهميتی را لمس و فهم کرد. آن هم دقيقاً در لحظه‌ای که داشتيم بر دامن شرِ بدتر چنگ می‌زديم تا آرمان اهورايی دفع شرمان تحقق يابد. تازه از اين لحظه بود که فرياد جمهوری‌خواهی ما گوش فلک را کر می‌کرد. اما در خلوت، نيک می‌دانستيم نهالی را که شاه در ١٦ آذر کاشت، اکنون درخت تنومند و ريشه‌داری‌ست، توازن نيروها در جامعه، اصلاً به‌نفع جمهوری‌خواهان نيست. وانگهی، تحقق جمهوری و برپايی يک حکومت وکالتی آن‌هم به رهبری روحانيت، توهّمی بيش نبود. مطابق فرهنگ مذهبی، سلطنت هميشه «معروف» بود و اعتراض «رعيت «منکر، و کار روحانيت نيز امر به معروف و نهی از منکر بوده است. و بنا به گواهی تاريخی، استبداد حاکم برجامعه را، بايد محصول ستم سلطنت، و قضاوت و حکم روحانيت عليه مردم بدانيم. اگرچه گاهگاهی روابط بين اين دو گروه به تعارض کشيده می‌شدند، ولی در هيچ برهه‌ای مشاهده نگرديد که آن‌ها بر سر عدم پايبندی به حقوق رعيت، اختلافی داشته باشند.
بگذريم! ما اکنون داريم دوره تازه‌ای را تجربه می‌کنيم که نسل جوانش، هم اکثريت نيروهای جامعه را تشکيل می‌دهند و هم در کليت خود، نسلی هستند به‌مفهوم واقعی مدنيت‌گرا. خانم‌های جوان، متجدد و اهل مدنيت نزديک به ٦٠% درصد دانشجويان کشور را تشکيل می‌دهند. بسياری از کشورهای جهان در آرزوی داشتن چنين سرمايۀ ارزش‌مندی هستند. با اين وجود گاهی شعارها، يا برعکس سکوت‌هايی را در جامعه ‌مشاهده می‌کنيم که مستلزم بررسی و انديشيدن هستند. آيا اين شعارها يا سکوت‌ها ناشی از عدم تجربه‌اند يا نشانه‌ای از يک باور؟ مثلاً وقتی سکوت آن‌ها را در مقابل اعتراض ارتجاعی مراجعی که قرار گرفتن يک زن را در رأس وزارت آموزش و پرورش خلاف شرع می‌دانستند ديدم؛ بار ديگر آن پرسش سمج و هميشگی در برابرم زنده شدند که آيا مقوله «ارتباط معکوس» آن پيرمرد هنوز به قوت خود باقی‌ست؟ اميدوارم ديگر چنين مباد!
دوشنبه، ١٦ آذر ١٣٨٨

ضميمه:
پنجاهمين سال‌گرد روز دانشجو گرامی باد

_________________________________

هیچ نظری موجود نیست: