پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸

صلح؛ آرزو يا واقعيت؟


باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، امروز (١٠ دسامبر)، طی مراسمی در اسلو،
پایتخت نروژ جایزه صلح نوبل خود را دریافت کرد. اين مراسم در حالی برگزار شدکه
مخالفان اعطای جايزه در بيرون از مراسم، عليه کميته صلح نوبل و اوباما اجتماع کرده
بودند. يکی از آن معترضان به خبرگزاری فرانسه گفت: "ما علیه او دست به اعتراض
زده‌ایم چون به نظر ما او طرفدار صلح نیست." در اين ميان چه کسی طرف‌دار صلح است؟
******

جنگ پديده نفرت‌انگيزی است! پديده‌ای که يکی از عناصر پايدار و جدايی‌ناپذير تاريخ بود و هست و همراه با بشر متمدن، وارد عصر جديد شده است. عصری که باید جهان‌اش دهکده باشد؛ مردم‌اش اهل مدارا و گفت‌وگو؛ و کدخدامنشی را به‌ترين گزينه و مهم‌ترين راه‌حل مناسبات اختلاف‌‌آميز بدانند و به آن تن دهند!
اين روياها شايد روزی قابل تحقق باشند. اما امروز صلح، بمفهوم هم‌زيستی مسالمت‌آميز در چهارچوب حقوق بين‌المللی، حداقل بدون فکر و برنامه‌ريزی، بدون تغيير ساختارهای سياسی ملی در بعضی از کشورها، و بدون تغيير ساختار آشفته نظام و حقوق بين‌المللی که فاقد هرگونه اعمال قدرت اوليه است؛ غيرقابل تحقق‌اند. از اين منظر، آن تفکری که انتظار دارد با گسترش عصر ارتباطات و اطلاعات، می‌توان به صلحی پايدار رسيد، اگر نگوئيم نشانه جهل استراتژيک‌اند، دست‌کم فاقد بينايی لازم در شناسايی انگيزه‌های اصلی جنگ‌هايی است که هم اکنون در منطقه ما، در حال شعله‌ور شدن هستند.
جنگ شايد تا قرن پيش، يگانه راه‌حل، شکل نهايی رقابت و انتخاب طبيعی در مناسبات دولت‌ها و انسان‌ها به‌نظر می‌آمدند. يعنی ناشی از الزامات اقتصادی بودند. اما اقتصاد جهان امروزی نمی‌تواند برمحور جنگ‌ها به گردش درآيد. سرمايه‌داران عصرجديد، به اين حقيقت واقف‌اند که بدون تأمين امنيت جهانی، بدون انسان‌های آزاد و دانا، و بدون زيرساخت‌هايی که ظرفيت مبادلات تکنيکی‌ـ‌اقتصادی جهان کنونی را دارا باشند؛ چرخه اقتصادی قادر به گردش نيست. بی‌سبب نيست که آن‌ها صدها ميليون دلار از درآمدهای خويش را در جهت مبارزه با انواع بيمارهايی خطرناک، مبارزه با بی‌سوادی و حفظ محيط زيست اختصاص می‌دهند.
علت و بنيان اصلی همه ستيزه‌ها و منازعه‌ها را در عصرما، و در نظامی که همه‌ی کشورهای جهان کاملا بهم وابسته‌اند و چه خواست‌مان باشد يا نباشد، با هم‌ديگر پيوند خورده‌ايم؛ دو عامل ايدئولوژيک و فرهنگی بايد شمرد. نخست از دولت‌هايی بايد نام بُرد که وابستگی کنونی و فرآيند تعامل ناشی از آن را، مهم‌ترين خطر عليه خويش می‌بينند. هرچه دامنه عصر ارتباطات و اطلاعات گسترده‌تر گردند، به همان اندازه پايه‌های مشروعيت و توجيهات رنگارنگ ايدئولوژيک اين گروه از دولت‌ها ـ‌خصوصاً در منطقه خاورميانه‌ـ متزلزل‌تر و بی‌اثرتر خواهند شد. آنان با استقبال از جنگ و ديگر ابزارهای دشمن‌تراشی، همه‌ی آن نشانه‌ها، ارزش‌ها و معنی‌ها را که عمری در ذهنيت توده‌های منطقه حک شده و لانه دارند، بارور و تقويت کرده و از اين طريق هم موجوديت و هم موقعيت خويش را توجيه‌پذير می‌سازند.
دوم، وجود ملت‌هايی است رويايی که هشت‌هزار سال در کِيست فرهنگی خاص ـ‌صرفه‌نظر از وابستگی‌های دينی و مذهبی مورد ادعای خويش‌ـ زندگی و ارتزاق نموده‌اند و می‌کنند. رويايی که هميشه سد محکمی است ميان انديشه و واقعيت‌های جاری و روزمره و علت هر جنگی را ناشی از وجود دشمن خاص و واحد می‌بيند. رويايی که مانع می‌شود تا اهل منطقه به درستی علت و منشأ جنگ‌های اخير را در منطقه دريابند که چه‌کسانی حزب‌الله‌ها، طالبان‌ها، و القاعده‌ها را وادار به جنگيدن ساختند و اساساً چرا دست به چنين کاری زده‌اند؟
امروز در حالی بخشی از خاورميانه در ميان شعله‌های آتش جنگ می‌سوزد، که بيم آن هست فردا در افريقا و یا پس فردا در آمريکای لاتين، آتش جنگ‌های ديگری شعله‌ور گردند. به همين دليل پيش‌بينی فرآيندهای بعدی آسان نيست اما، يادآوری یک نکته الزامی‌ست: اگر می‌پذيريم که جهان دهکده‌ای بيش نيست (انکارش هم نمی‌توان کرد)، پس آتش هر جنگی در هر نقطه‌ای از خاک جهان شعله‌ور گردد، بدين معناست که ما درگير يک جنگ داخلی هستیم. بديهی‌ست که فرجام هر جنگ درون دهکده‌ای، يعنی مرگ و نابودی کل بشريت! آيا اراده بشر متمدن در جهتی است تا تمدنی را که آفرینش‌های علمی، هنری و فرهنگی شگرف‌اش حاصل هزاران سال فکر، کار و تجربه‌اند، به آنی قربانی جا‌ه‌طلبی‌ها و تعصب‌های کور کرده و نابودشان سازد؟

ضميمه:
صلح سبز؛ انديشه و فرهنگ سبز
صلح؛ به مفهوم زندگی و عشق‌ورزيدن

__________________________________

هیچ نظری موجود نیست: