ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار عاشق میشوند. وقتی که در اوج قدرت، سيمای خويش را ناگهان در درون آينهای تمام قد میبينند.
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار ازدواج میکنند. زمانی که قدرت را چون معشوقهای طناز، مُحکم در آغوش گرفتهاند، با آن عقد دائمی میبندند.
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار حامله میگردند. وقتی که پايههای قدرتشان تحت تأثير بحرانهای مُزمن شروع به لرزيدن میکنند.
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار زايمان طبيعی میکنند. آن هم در شرايطی که جامعه درگيرست با طغيانهای پیدرپی. نام چنين فرزندی که به طور طبيعی متولد میگردد، انقلاب است.
اما به موازات چهار ويژهگی بالا که تنها در حوزه زندگی و زندهبودن میگنجند، چهار ويژهگی ديگر را نيز میتوانيم زير عنوان «مرگ» مشاهده کنيم. در واقع ديکتاتورها در زندگی سياسیشان، دو × دو بار= چهار بار میميرند. يعنی دو بار در درون حوزهای که مربوط به فرد است و دو بار هم در حوزه اجتماعی.
در حوزه مربوط به فرد، نخست، روحشان میميرد. و نشانهی دقيق آن اوج و شدت ديکتاتوری در درون جامعه است. روح که مُرد، آنها نسبت به هر کس و هر چيز [حتا در روابط خانوادگی] مشکوک هستند و تمام همّ و غمّشان، مصروف خنثاکردن توطئه اطرافيان میگردد. اين پروسه تا لحظهای ادامه دارد که مرگ دوم فرا برسد، يعنی جسمشان میميرد.
از منظر اجتماعی نيز، نُخست، ديکتاتورها در افکار عمومی میميرند. و سپس، همراه با واکنش عمومی. يعنی از طريق شورشها و طغيانها.
همهی ديکتاتورهای جهان _از لحظه تولد تا مرگ_ مراحل چهارگانه را بدون کموکاست پشتِ سر گذاشتند. به زبانی ديگر، بهرغم وجود ويژهگیهای اخلاقیـفرهنگی متفاوت، ديکتاتورها با رفتارهای مشابه، در مجموع به انسانهای احساساتی نشان دادهاند که اهل پندآموزی و عبرت نيستند!
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار ازدواج میکنند. زمانی که قدرت را چون معشوقهای طناز، مُحکم در آغوش گرفتهاند، با آن عقد دائمی میبندند.
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار حامله میگردند. وقتی که پايههای قدرتشان تحت تأثير بحرانهای مُزمن شروع به لرزيدن میکنند.
ديکتاتورها در زندگی سياسی، تنها يکبار زايمان طبيعی میکنند. آن هم در شرايطی که جامعه درگيرست با طغيانهای پیدرپی. نام چنين فرزندی که به طور طبيعی متولد میگردد، انقلاب است.
اما به موازات چهار ويژهگی بالا که تنها در حوزه زندگی و زندهبودن میگنجند، چهار ويژهگی ديگر را نيز میتوانيم زير عنوان «مرگ» مشاهده کنيم. در واقع ديکتاتورها در زندگی سياسیشان، دو × دو بار= چهار بار میميرند. يعنی دو بار در درون حوزهای که مربوط به فرد است و دو بار هم در حوزه اجتماعی.
در حوزه مربوط به فرد، نخست، روحشان میميرد. و نشانهی دقيق آن اوج و شدت ديکتاتوری در درون جامعه است. روح که مُرد، آنها نسبت به هر کس و هر چيز [حتا در روابط خانوادگی] مشکوک هستند و تمام همّ و غمّشان، مصروف خنثاکردن توطئه اطرافيان میگردد. اين پروسه تا لحظهای ادامه دارد که مرگ دوم فرا برسد، يعنی جسمشان میميرد.
از منظر اجتماعی نيز، نُخست، ديکتاتورها در افکار عمومی میميرند. و سپس، همراه با واکنش عمومی. يعنی از طريق شورشها و طغيانها.
همهی ديکتاتورهای جهان _از لحظه تولد تا مرگ_ مراحل چهارگانه را بدون کموکاست پشتِ سر گذاشتند. به زبانی ديگر، بهرغم وجود ويژهگیهای اخلاقیـفرهنگی متفاوت، ديکتاتورها با رفتارهای مشابه، در مجموع به انسانهای احساساتی نشان دادهاند که اهل پندآموزی و عبرت نيستند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر