هفت سال است که نام خلخالی، با مراسم و روزهايی که يادآور خاطره قتلهای سياسیـزنجيرهایاند، گره و پيوند خورده است. اين همزمانی و انطباق، که چگونه گردش روزگار حادثهها را مانند پازولی ساده و قابل فهم، در کنار هم میچيند تا حافظهی ضعيف تاريخی ملت ايران را تقويت کنند و سامان دهند، واقعن شگفتانگيز است.
گويی طبيعت، هميشه و در همه حال، همراه با ما بود و میدانست که انگار از نداشتن حافظهای قوی و منسجم ـکه انکارش هم نمیتوان کردـ رنج میبريم. بر همين اساس، بسياری از رُخدادهای مختلف و متضاد را در درون قالبی واحد گرد آورد و عرضه کرد. مثلن، در ارتباط با حرکتهای مذهبی، انواع آنان را در قالبی خُرد رديف و بستهبندی نمود و با نامهای «دوم خرداد»، «پانزده خرداد» و «سی خرداد» به آيندگان عرضه کرد. يا در ارتباط با تفکر و پديده انقلاب، همهی آنها را در قالب بهمن و بهنام روزهای 19 و 22 و 29 بهمن ماه طبقهبندی نمود. و اين زنجيره در آذرماه و در ارتباط با قتلهای زنجيرهای، بهطرز شگفتی رديف میشوند که تا از اين پس، برای فهم و تشخيص ابعاد جنايات، نام جانی و جانباخته همزمان يادآوری و بررسی شوند.
يادآوری نام شيخ صادق خلخالی در روز هفتم آذر، نه به آن دليل که قربانيان جنايات سياسیـزنجيرهای، يکی از جانيان مسلمان را برای هميشه در برگرفتهاند، بلکه قاتل هم مشمول شرايطی قرار گرفته است که بعضیها تعمدن میخواهند تا پرونده او برای هميشه بايگانی گردد و نامش بفراموشی سپرده شود. از طرف ديگر، بحث درباره موضوع و ماهيت اعمال امثال صادق خلخالیها، همان زمان، بنا به دلايل مختلف و بگونهای، به بحث پيرامون موضوعات مربوط به جامعه چند فرهنگی ارتقاء يافته بود. اگرچه جنايت در تمام فرهنگها محکوم است اما، هر فرهنگی به اقتضای شرايط ذهنی و خصايص کلی خود، ساخت ويژهای برای اعمال خلخالی آفريده و خواهند آفريد. خلخالی تنها می توانست از درون ساختاری ويژه و برای انتظام دادن و قوام آن به بيرون سرريز کند. اين ظهور، رُخدادی تصادفی نبود. پيشينه تاريخیـايدئولوژيک داشت و در سيکلهای مختلف تاريخی، تجربه شده بود. شناخت او خارج از آن چهارچوب و پيوند زدن آن با تمايلات عمومی و کينخواهیهای مردم عصر انقلاب، نوعی پيچيدهکردن قضاياست. وانگهی، خلخالی هرگز نمُرد و يا آنگونه که روزنامههای داخلی پس از مرگ او مدعی بودند، شيخی تنها نبود؛ بلکه متناسب با ثبات و قوام نظام اسلامی، چهره عوض کرد. مگر ظهور سعيد امامیها در عرصه سياست و امنيت خواست مردم ايران بود؟ منطق حکم میکند تا بحث را به ماهيت نظامی بکشانيم که حقانيت خود را در عرصههای مختلف تاريخی، تنها میتوانست از طريق نابودی دشمنانش به اثبات برساند. درباره فرهنگی سخن بگوئيم که با وعدههای بهشت، همواره تخمهی کين و عداوت میکارد.
همه بودنیها ببينيم همی / وزو خامشی برگزينيم همی
برنجد يکی ديگری برخورد / به داد و به بخشش کسی ننگرد
ادامه مطلب ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر