یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۲

سرزمين خانم‌زاده‌ها



تا پيش از انقلاب اسلامی، مهم‌ترين قسم گيلانی‌ها، «جان مادرم!» بود. 
يک گيلانی اگر می‌گفت: "به جان مادرم راست می‌گويم"، ديگران، بدون هيچ «اما» و «اگر»ی، قسم‌اش را می‌پذيرفتند. دليل پذيرش هم مشخص است: چون که نام مادر در سرزمينی که گيلانی‌ها به آن «مادر زمين» می‌گفتند، نامی است پاک و مقدس و ارجمند. و از اين منظر، نه تنها «خانم‌زاده» بودن در اين سرزمين موجب افتخار است بل‌که، در چنين اتمسفری، درجه آمادگی برای پذيرش برابری حقوق زنان با مردان، در مقايسه با ديگر بخش‌های ايران، بی‌اندازه بالا بود و هنوز هم هست.



تصادفی نيست که برای نخستين بار در ٩٢ سال پيش، جنبش برابر حقوقی زنان با مردان در «سرزمين خانم‌زاده‌ها» متولد می‌گردد. تصادفی نيست که چهار سال متوالی زنان رشت و انزلی و فومن و لاهيجان و آستارا، پيشگامان برگزاری مراسم هشت مارس در ايران بودند. تصادفی نيست که نخستين زنان زندانی در ايران، تعدادی از زنان گيلانی هستند که در جهت دفاع از هويت انسانی‌ـ‌حقوقی خود، در ٩١ سال پيش دستگير، محاکمه و زندانی می‌شوند.  

اين‌ها را نوشتم تا بگويم هر نوزادی [از جمله جنبش زنان] پيش از تولد، نيازمند رحم مستعدی هست که بتواند در درون آن پرورده و آماده گردد. ساخت جامعه قبيله‌ای‌_عشيره‌ای ايران آن روزگار، توان بارداری نداشت. پايبندی به يک‌سری از سنت‌ها و باوره‌های فرهنگی و مذهبی، يکی از دلايلی بودند که مردمش در جای جای ايران زمين، چنين تولدی را برنمی‌تافتند. از اين منظر، موقعيت سرزمينی نقش و اولويت خاصی پيدا کرد و نوزاد، در مکانی می‌بايست متولد گردد که مردم آن خطه، سرزمين‌شان را مقدس و «مادر زمين» می‌ناميدند.     

هیچ نظری موجود نیست: