🔸 کدام علت و انگیزهای سبب شدند تا مردی که در پایبندی به قوانین شرع بسیار متعصب است، نام دخترش را بگذارد #رومینا؟
🔸 تا آنجایی
که در توانم بود، تلاش کردم بسیاری از پُستهای همگانی و آزاد در شبکههای مختلف
اجتماعی را که در ارتباط با قتل بسیار جانگداز و نفرتانگیز #رومینا_اشرفی مطلبی نوشته
بودند، مطالعه کنم. از میان آن همه پُست [که آمارشان هم نسبتاً بالاست] یک نفر هم
طرح نکرد که آن پدر متعصب و متعهد به قانون شرع، چرا بجای نامهای اسلامی فاطمه و
زینب و سکینه و غیره؛ اسم دخترش را گذاشته بود رومینا؟
🔸 فکر نمیکنم نام رومینا مثل دیگر نامهایی چون مریم، مینا،
مژگان و غیره، یک نام فراگیر، همهپسند و سراسری باشد؟ و اگر نیست [که مطمئنم
نیست]، پس چرا کسی پرسش بالا را طرح نکرد؟
🔸 در فرهنگ عامیانهی گیلان زمین، دو نام برای گیلانیها همواره
بسیار مهم و ارزشمند و قابل ستودن بودند و هستند: «رومینا»(Romina) و «گـِلا»(Gela).
🔸 رومینا الهه و نگهبان طبیعت سرسبز منطقه هست و گـِلا، مادر گیلان زمین. همان
مادری که یگانه قسم واقعی گیلانیها است و همه، بجای قسم خدا و پیامبر و امامان،
به نام او قسم میخورند: "جان مادرم!". (در واقع معنای دقیق و جملهی
درستش به شکل زیر است: «به جان یگانه مادرم گـِلا!»
🔸 نسل ما در دورۀ کودکی، بارها از زبان مادربزرگهای خود
شنیدهاند که «رومینا» نگهبان محصول و سرسبزی گیلان زمین است و «گلا» نگهبان کودکان گیلانی. این باور چنان جا افتاده
بود که تا ۸۰ یا ۹۰ سال پیش، پیران بعضی از روستاهای گیلان زمین در زمستان هر سال چند
دانه برنج یا گندم و کمی توتون در درون کیسههای خیلی کوچکی که معروف بودند به
«پول کیسه»، میریختند و به نیت و نام «رومینا» الهه نعمت، بر شاخهی درختی میآویختند
تا الهه نعمت ببیند و خواستشان را برآورده کند.
🔸 در گیلان زمین، چه پیش و چه بعد از انقلاب، شما نمیتوانید
یک مسلمان متعهدی را بهعنوان یک نمونهی استثنائی بیابید و معرفی کنید که نام
دخترش رومینا باشد. از این منظر برای منِ گیلانی تعجب برانگیز است که چه فضا و علت
و انگیزهای سبب شدند تا این مسلمان پایبند به فرامین شریعت؛ تحت تأثیر آنها،
گریزی به سنتهای گذشته بزند و نام نوزاد تازه متولد شده خود را بگذارد #رومینا؟
🔸 رمز و راز چنین انتخابی را میتوانیم از درون سال تولد
رومینا، یعنی سال ۱۳۸۵ بیرون بکشیم. سالی که احمدینژاد وعدههای فوق شیرین به
مردم محروم میداد؛ سالی که دولت باصطلاح مُدرن و یکجا نشین و ثابت آدرس، در زیر
شعار عوامفریبانهی باصطلاح «دولت مردمی»، کوچنشین شده بود و ییلاق و قشلاق میکرد؛
سالی که احمدینژاد با کابینه سیّار خود به هر کجا پا میگذشت، خیل بیشمار
محرومان شهری و روستایی نیازمند مسکن و سرمایه اولیهی که رئیس جمهور وعده داده
بود؛ نامه به دست، بدنبال خود میکشید. در زیر چنین سقف و اتمسفری آن کودک بیچاره
در خانهای که پدرش غرق در رویاهای خود و وعدههای شیرینی که رئیس جمهوری به مردم
محروم داده بود، متولد گشت. هر کس دیگری هم جای پدر رومینا بود، نام آن نوزاد را
رومینا، الهه نعمت خانواده میگذاشت و دیدیم که گذاشت.
🔸 دولت احمدینژاد، تنها دولتی بود که بیشترین درآمد ارزی
حاصل از فروش نفت را داشت. هر چه قیمت نفت افزایش مییافت، به همان نسبت محرومان
جامعه نیز، بیشتر و عمیقتر در درون رویاهای خود غوطهور میگشتند. اما روزی که
سر از رویا بیرون آوردند، دیگر خبری از احمدی نبود. تمام آن وعدهها و انتظارها و
دلخوشیها یک شبه برباد رفتند. از این زمان بود که آن کودک دبستانی الهه نعمت، شد
دختر شوربخت. قدم و تولد شوماش همراه با خود بدبختی را برای خانواده [بهويژه
برای پدری که رویاهایش برباد رفته بود] به ارمغان آورد. حالا هر کسی میتواند تصور
کند که رومینا، قبل از اینکه سالها بعد با داس پدر کشته شود، از سن هفت
سالگی در درون ذهن بیمار پدر، بارها کشته شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر