یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

آن سوی فناوری هسته ای ـ ۱


روز دوشنبه (فردا)، اجلاس شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی در وين پايتخت اتريش برگزار می گردد. پيشاپيش همه ميدانند که محوری ترين، جنجال برانگيزترين و زمانبرترين مباحث، پرونده هسته ای ايران است. از اکتبر سال گذشته که وزرای خارجه سه کشور اروپايی در ارتباط با امضای پروتکل الحاقی، به ايران سفر کرده بودند تا همين امروز، و با توجه به علائم و نشانه های پيش جلسه، اعم از مصاحبه ها، گزارش البرادعی و پيش نويس قطعنامه پايانی؛ احتمالاً تا ماه نوامبر (آبان ماه 83) آينده، هم پرونده هسته ای ايران همچنان مفتوح است و هم دولت ايران مثل گذشته، در بورس خبری جهان قرار خواهد گرفت.
پانزده ماه، زمان کمی نيست و برای يک دولت اهل خرد و محاسبات منطقی، اين مدت، مهمترين ترين و مناسب ترين فرصتی بودند تا ابتکار عمل را در عرصه ديپلماسی در دست گرفته و در جهت رفع پاره ای ابهام ها و سوگيری ها، و جلب اعتمادهای از دست رفته، برنامه ريزی کند و گام بردارد. اما متأسفانه دولت ايران، به رغم سرمايه گذاريهای بيشمار، مصرف انرژی فوق العاده و تقبل هزينه های گزاف رايزنی ها و مسافرتها، نه تنها موفق به اعتماد سازی نشد، بلکه حاميان پيشين خود را نيز به جرگه مخالفين سوق داد و عملاً جبهه مخالف را در جهان، عليه خود تقويت نمود.
ساده انگاری محض است اگر علت اصلی و گره های کور ديپلماسی ايران را، تنها در چارچوب عدم ارتباط و مخالفتهای يک جانبه ی بزرگترين قدرت جهان عليه پروژه هسته ای ايران، ارزيابی کنيم. چنين تفکری، آرای مستقل ديگر دولتهای ملی را که براساس حفظ و تأمين امنيت عمومی محاسبه می شوند، مد نظر قرار نمی دهد و بيشتر آنان را برده و فرمانبردار اوامر و خواستهای دولت آمريکا می بيند. ارتباط با آمريکا تنها می تواند يکی از گره های کور در عرصه روابط خارجی را باز کند اما، اين ارتباط بمعنای حلّ همه قضايا نيست. مشکلات ديپلماسی ايران و از جمله رهايی از کلاف پيچيده هسته ای، فقط از طريق فرمول لُگاريتم سياسی، که فناوری انرژی اتمی، تنها می تواند برپايه بنيانهای نظری تعريف گردند؛ قابل حل و توضيحند. مادامی که در بنيان های نظری و نگاه جمهوری اسلامی به دولتهای جهان، تغيير و تحولی صورت نپذيرد، درهای ديپلماسی همواره برهمين پايه می چرخند و مثل گذشته، بايد در انتظار شکستها و ناکامی های بسياری باشيم.
يک دولت واقع بين، تعامل و مراوده با ديگر دولتهای جهان را، صرف نظر از نقش، توان و اندازه آنها در مناسبات بين المللی، حداقل در ارتباط با موجوديت و بقای خود هم که شده لازم و ضروری می بيند. زمانه تغيير کرده است و ديگر آن دوران طلايی، که دولتهای خارجی بخاطر نفت، مجبور بودند هزار و يک پشتک وارونه ی ما را تحمل کنند؛ باز نخواهد گشت. در اين دنيای شگفت انگيز، يک دولت کوچک و حتی ضعيف و گمنام، اين امکان را می يابد که همگام با ديگر دولتهای قدرتمند جهان، در عرصه ديپلماسی به رقابت برخيزد و خودی نشان دهد. اعتماد ديگر کشورها را جلب کند و آنان را در راستای نظرات خود، همراه و همسو سازد. پايه و اساس چنين رقابتی را، قاعده پذيری، پايبندی به تعهدات و اثبات و رعايت پرنسيب های سياسی در عرصه ديپلماتيک تشکيل می دهند. آيا دولت ما چنين مؤلفه هايی را در مناسبات خارجی دارست؟
وقتی در جريان ديپلماسی هسته ای، دولتهای خارجی آشکارا می بينند که رئيس جمهور ايران نمی تواند کوچکترين نقش و مسئوليتی را در اداره و تنظيم قول و قرارها و عهدنامه ها برعهده بگيرد، وزارت خارجه اش از منابع ديگری رهنمود و الهام ميگيرد و يا نهادی خاص از فراز نهاد دولتی، وارد مذاکرات و گفتگو می شود؛ آن وقت امضای رئيس جمهور ايران در پای تعهدات، تا چه حد معتبر است و چه تضمينی را بدنبال خواهد داشت؟ وقتی در خط مقدم سياست ايران، تنها نهاد سپاه پاسداران است که حرف اول را می زند و تنها خواستها و تمايلات آنان است که به کرسی نشانده می شود، آن وقت چه الزامی وجود دارد تا دولتهای خارجی، ادعاهای رئيس جمهور ما را باور دارند؟ حالا بعضی از مسئولين و دست اندرکاران سياست، بجای برخورد شفاف با قضايا، عوامفريبانه در رسانه ها و نماز جمعه ها جار می زنند که وزرای خارجه سه کشور اروپايی تعهدات خود را زيرپا نهاده اند. آيا دولتهای خارجی تعهدات خود را زيرپا نهاده اند يا اين حکومت اسلامی است که از بعد انتخابات مجلس، استراتژی خاصی را دنبال می کند؟
مشکلاتی که امروز ما با آن روبروئيم بسيار فراتر و پيچيده تر از اين حرف هاست. واقعيت آن است که منافع استراتژيک ما، بهيچوجه در روابط خارجی روشن نيست. بطور مثال در ماجرای فرودگاه خمينی، درست يا غلط، دولت ما تعهداتی را پذيرفت و بخشی از وظايف و امور فرودگاه نو بنيادش را به يکی از شرکت های ترکيه ای واگذارد. اما در روز افتتاح، گروه خاصی باند فرودگاه را بستند و مانع فرود يک هواپيمای خارجی شدند و خلبان بعد از مدتها سرگردانی، ناچار شد در فرودگاه اصفهان به زمين بنشيند. در کجای دنيا چنين حادثه رُخ داد که حداقل، دلمان به آن خوش باشد که تنها نيستيم؟ مردم جهان در اين باره چه فکر می کنند؟ آنها نخواهند گفت وقتی دولتی منافع ملی اش را، چون پره کاهی، به آنی برباد می دهد، اگر توان هسته ای می داشت، اين احتمال وجود ندارد که نيمی از جهان را برباد دهد و ويران سازد؟

هیچ نظری موجود نیست: