پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۳

حاشيه ها به متن مى رسند



جمعی از وبلاگ نويسان، با راه اندازی وبلاگـی
به نام «مخالفت با احکام ضدانسانی در ايران»
نسبت به صدور حکم اعدام برای چهار نـوجوان
زير هيجده سال اعتراض کرده اند.
دوستانی که مايلند تا از طـريق امضای بيانيه،
مخالفت و انزجـار خـويش را نسبت بـه اينگونه

احکام ضد انسانی ابراز دارند؛ لطفاً بـــــــــــه
اين [
صفحه ] مراجعه کنند.


آيا از طريق کشتار و اعدام قادريم جامعه رها شده و خيل بيشمار مردمی را که تصويری نا روشن و مبهم از زندگی و سرنوشت آتی خود دارند، جامعه را سامان دهيم؟ تمايل به خشونت و انتقامجويی را چه کسانی در ذهن کودکان ما نشانده اند؛ ما برای تغيير فضای روانی حاکم برجامعه، چقدر نيرو گذاشتيم، برنامه ريزی و يا سرمايه گذاری کرديم تا امروز مدعی مجازات فردی شويم که در هنگام ارتکاب جُرم، کودکی بيش نبوده است؟ وقتی در ليست اداره آگاهی تهران، نام سارقانی را می بينيم که تعدادی از آنها فارغ التحصيلان دانشکده های پزشکی، ادبيات و غيره هستند، معلوم می شود که جامعه ما در سراشيبی سقوط قرار گرفته است. معلوم می شود که آسيب های جدی و خطرناکی جامعه ايران را تهديد می کنند. برای چنين جامعه ای بايد فکری منطقی، اساسی و در خور زمانه داشت نه اينکه به مقررات و ابزارهای متوسل شويم که جز جريحه دار کردن مردم، نتايج ديگری را بدنبال نداشته باشد.

حاشيه ها به متن مى رسند
روزنامه شرق، 26 شهريورماه 1383
سحر نمازى خواه
قتل ۲۶ كودك طى دو سال از نگاه مسئولان دور مى ماند، چنانكه اقشار كم درآمد و فقير از نظام برنامه ريزى كشور حذف مى شوند. جنايات پى درپى بدون كالبدشكافى اجتماعى هر روز گسترده تر مى شود چنان كه مهار بحران هاى اجتماعى از برنامه هاى كلان حكومت داران قلم مى خورد. بحران حاشيه شهرها را درنورديده و همچنان مسئولان خاموشند. طبقه «تهى دستى» كه پس از انقلاب نام «مستضعف» گرفت همچنان به حال خود رها شده و ديگر حتى در بسيج توده ها براى برنامه هاى سياسى و انتخابات به كار نمى آيد. طبقه اى كه مردان سياسى مشروعيت شان را از آنها مى گرفتند و انقلاب اسلامى ايران را محصول فرياد «انقلاب پايمال شده ها» و «انقلاب مستضعفين» مى دانستند. بى بهانه نيست اگر اريك هوگ لاند در كتاب «زمين و انقلاب در ايران» مهاجران شهرى بى مسكن را پايه اجتماعى اصلى انقلاب اسلامى ۵۷ مى داند. اما امروز جنبش بيكاران حاشيه نشين ديگر نه در ورطه انقلاب سياسى براى بازيافتن نان و حقوق اجتماعى كه در ورطه انتقام جويى از جامعه براى بازگشت دادن نگاه دولتمردان به مصيبت فقر خود افتاده است. يك پنجم جمعيت ايران در حاشيه شهرها مى زيد و آسيب شناسان بر جرم خيزى حاشيه ها مدام هشدار مى دهند. حاشيه نشينانى كه جرم به واسطه فقر و سركوبشان، در متن شهرها گم و در خود حاشيه دفن مى شود. پاكدشت، قيام دشت، احمد آباد، حسن آباد، خليج، بادامك، زورآباد، رامينك و هزار منطقه حاشيه اى كه كلان شهرها را در حصار فقر و مصيبت و جنايت گرفته همچنان از نگاه مسئولان مغفول است. از ۱۳۵ هزار روستا، ۵۰ هزار روستا پس از انقلاب از سكنه خالى شده و انبوهى از اتباع بيگانه گريزان از جنگ هاى عراق و افغانستان طى ۲۰ سال اخير به حاشيه شهرهاى ايران پناه آورده اند. اين جمعيت در كجاى برنامه ريزى هاى اقتصادى و مهار آسيب هاى اجتماعى به حساب رفته اند؟ تهيدستان حاشيه نشين كه ديگر هويتشان با مكان و جغرافياى زيستشان پيوند عميق يافته، سال هاست به نوعى درك از تهى دستى شان رسيده اند كه ديگر نه فقط هيچ نگاه چاره انديش و رافت آميزى را بر اقتصاد و اجتماع خود نمى بيند كه حتى جنايات پيرامونش را نيز از حسابرسى به هنگام انتظامى مغفول مى بيند. اكثريت بزرگى از طبقه فرودست جامعه شهرى امروز «طبقه چهارمى» در ايران ساخته كه طبقه اى فرودست از طبقه فقير در كاست اجتماعى را به خود اختصاص داده است. اگر تا سال ۵۹ اين طبقه تنها در حاشيه تهران جمعيتى يك ميليون نفرى داشت به فاصله ۲۵ سال چنان گسترشى صعودى يافته كه امروز دو ميليون و نيم عضو دارد. اعضايى كه به ازاى هر نفر، صاحب تنها ۵/۲ مترمربع سرپناه است و در چنين فضاى تحديدشده اى در سايه فراموشى مسئولان، اقدام به هر جرم و جنايتى را موجه مى بيند. ديروز عمران صلاحى از «زيرپل جواديه» و خسرو گلسرخى از حاشيه نشينان مصيبت زده مى گفت، صمد بهرنگى و جلال آل احمد و هدايت و چوبك نااميدى اين تهيدستان از يك لقمه نان را به تصوير مى كشيد، امروز اهل فرهنگ ديگرى به صحنه آمده و زيست مصيبت بار اين حاشيه نشينان را هشدار مى دهد؛ اگر مستند «اين فيلم ها را به كى نشان مى دهى» رخشان بنى اعتماد از اجازه اكران محروم مى ماند، «زيرپوست شهر» را اكران مى كند، مسعود كيميايى «سربازان جمعه» را بالا مى برد، اصغر فرهادى «شهر زيبا» را در وصف زنان به ظلم نشسته حاشيه به تصوير مى كشد و حميد نعمت الله «بوتيك» را روى پرده مى برد تا طبقه چهارم فراموش شده جامعه ايران را به يادها بازگرداند. اهل فرهنگ و پژوهش همگى زنگ ها را به صدا درآورده اند. كافى است «طبقه چهارم» در چاره انديشى و برنامه ريزى هاى ملى نظام به شمار رود. حاشيه اى كه به زودى به متن خواهد رسيد.

هیچ نظری موجود نیست: