یکشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۳

عاشورا برای دوران ما چه پيامی دارد؟ ـ ۱


عشق ازمن و نگاه تو تشكيل می ‌شود
گـاهـی تمام من بـه تـو تبديـل می شود
وقتی بـه داستان نگـاه تـو می ‌رسم
يكـباره شعـر وارد تمثيل می شـود
«زهرا بيدکن ـ خراسانی»

برای فرمانروايان کنونی ايران فرهنگ غم، گريه، زاری، جنگ و ستيزه گری بايد بخش ناگسستنی زندگی روزمره مردم باشد، چرا که گريه، زاری، جنگ و کشتار مردم ميتواند کانونی شود برای انديشه های فرمانروايان و انگيزه ای در به فراموشی سپردن گذشته... مازيار – مازندران
امام حسین راه مبارزه با ظالمان را به ما نشان داد. اینکه در برابر ستمگران روزگار و عوامل آنها باید ایستاد و از خون و خانواده خود نیز گذشت. شاید قیام عاشورا بهترین راهنمای ما برای مبارزه با رژیم فعلی ایران می باشد. امیدوارم ما شیعیان بجای یک ماه عزاداری درباره قیام عاشورا یک ساعت فکر کنیم. امیر – تهران
آخر خدا کجا گفت که خود را بزنید من شما را پاداش میدهم؟ لطفا فقط بگوئید کجا؟ ایمان - زاهدان
عاشورا اسلام را زنده کرد و عاشورا بود که انقلاب اسلامي را در ايران پيروز کرد و عاشورا بود که کشورمان را در هشت سال جنگ پايدار ساخت و عاشورا هم کشورمان را در برابر تهديدات استکبار جهاني حفظ و پيروز خواهد کرد. عادل - اهواز
[عنوان و اظهار نظرها، برگرفته از سايت فارسی بی بی سی ]

آنچه را که در بالا آوردم، نمونه ای از نقل و قول های متضادی است که تقريباً بعد از چهارده قرن، هنوز جوانان ايرانی قادر نيستند برداشت و تعريفی منطقی از يک واقعه ی تاريخی ارائه دهند. بطور مثال اگر اين تعريف را بپذيريم که «امام حسين راه مبارزه با ظالمان را به ما نشان داد» ، مجبوريم پاسخ اين پرسش را نيز بدانيم که براساس کدام سند مذهبی يا سياسی می توانيم اثبات کنيم که تا روز عاشورا، يزيد ظلمی مرتکب شده است؟ و مهمتر از همه، چند درصد از جوانان ميهن ما بطور دقيق اطلاع دارند که تفکر برپايی مراسم دهه عاشورا، پيش از اينکه نشانه ای از مذهب شيعی باشد بيش تر، برگرفته از سياست خاصی است که در دوران خاندان صفويه شکل گرفته و بعدها، در دوران قاجار گسترش و رواج يافت. حتی رواج اشعار شيعی كه عمده ترين نمود آن شعر عاشورايی است، مبداء و اوج سرايش آن از دوران صفويه است که محتشم شاعر و مداح اين عصر، با استفاده از تركيب بند بلند، تغييری در ساختار مديحه سرايی ايجاد کرد و از اينطريق، فرم و جلوه ای تازه به مراسم عزاداری ها داده بود.
صفويان که برای اولين بار در تاريخ ايران، مذهب شيعه را بعنوان ابزاری سياسی در خدمت به قدرت بکار گرفتند، دين و دولت را در هم ادغام کرده و راه حضور و نفوذ روحانيان را به دربار مهيا ساخته بودند؛ سرانجام، نه تنها خود و ملت بی دفاع را قربانی چنين سياستی نمودند، بلکه کشور را در حساسترين لحظات تاريخی ويرانه و ثروت های ملی را يکجا به باد نيستی دادند. از اين نظر، فهم و درک دقيق پيام عاشورا و انطباق آن با شرايط کنونی، لازمه اش بررسی مقاطعی از تاريخ ميهن ماست که در اين بخش تنها به چند نقل و قول تاريخی بسنده می کنيم تا در فرصتی ديگر، چگونگی شکل گيری آن حادثه را مورد بررسی قرار ميدهيم.

چند نقل و قول

۱
«محاصره اصفهان به درازا کشيد و قحطی به دربار نيز رسوخ پيدا کرده بود، شاه سلطان حسين صفوی پيشنهاد کرد از سلطنت کناره گيری کند. سرانجام، در آخرين روز مهرماه، شاه، سراسيمه، لباس سياه برتن کرد و پياده از قصر خود بيرون آمد. او در کوچه های اصفهان به گشت و گذار پرداخت، باصدای بلند ندبه و زاری و از مردم طلب عفو کرد. اين رفتار شاه مايۀ تسلی مردم شد و همه بر حال او رقت آوردند و گريه سر دادند. کروسينسکی دربارۀ اين چشم انداز رقت انگيز می نويسد:
اگرچه ذهن مردم برای چنين مراسمی آمادگی لازم را پيدا کرده
بود، اما آنان تاب تماشای آنرا نياوردند. در حقيقت، مردم مانند دو
روز پيش از آن که به گريه و زاری پرداخته بودند، از خود بی خود
نشدند؛ سکوتی سنگين و مرگبار که رقت انگيز تر و پُر معناتر بود،
جانشين گريه و زاری شده بود و از شکايت دم فروبسته بودند،
شگفتی، ترحّم، درماندگی و نااميدی خوانده می شد. »
نقل از کتاب: [سقوط اصفهان به روايت کروسينسکی]، بازنويسی سيدجواد طباطبايی

۲
«دوره ای از تاريخ ايران که با جنگ چالدران آغاز می شود و با شکست ايران در جنگ های ايران و روس پايان می يابد، يعنی از آغاز فرمانروايی صفويان تا نخستين دهه های سلسله قاجار، دوره ای پراهميت در تاريخ ايران زمين است، زيرا از سويی، با آغاز دوران جديد تاريخ و تاريخ انديشۀ غربی و جهانی شدن روابط و مناسبات سياسی، ايران زمين نيز به ضرورت در ميدان جاذبۀ انديشه و مناسبات نو قرار گرفت، در حالی که از سوی ديگر، نظام فکری و سياسی ايران، تحولی مناسب با سرشت دوران جديد پيدا نکرد. از اين رو، می توان گفت که جدال جاذبۀ تجدد از سوی مغرب زمين و دافعه آن از سوی ايران زمين در تاريخ اين کشور نزديک به سه سده طول کشيده است و در اين سه سده، ايران زمين، در وسوسۀ تجدد، در برخی دهه های اين دوره، اما بيشتر، پای در گِل سنتِ انديشه ای خلاف زمان و استبداد ايلی و قبيله ای نيروهای زنده و زايندۀ فرهنگ و تمدن خود را برباد فنا داده است.»
نقل از کتاب: [ديباچه ای برنظريۀ انحطاط ايران ] سيدجواد طباطبايی

۳
«شيخ صفی و پدرانش تا آنجا که به راستی شناخته می باشند، از بوميان آذربايجان و زبان ايشان آذری می بوده و ترکی ـ که شاه اسماعيل با آن شعر سروده ـ سپس در آن خاندان رواج يافته. می بايد گفت: از شيخ صفی تا شاه اسماعيل که دويست سال کمابيش گذشته، در خانواده صفوی سه دگرگونی رُخ داده:
1 ـ شيخ سيّد نمی بوده و نبيرگان او سيد شده اند؛
2 ـ شيخ سنّی می بوده و نبيرۀ او، شاه اسماعيل، شيعه سنّی کُش در آمده؛
3 ـ شيخ فارسی زبان می بوده و بازماندگان او ترکی راپذيرفته اند.
[احمد کسروی، شيخ صفی و تبارش]

۴
«آزادی های سياسی ای که در ايران، بسته به تحولات جريانات سياسی پيش می آمده است، هيچ گاه انگيزه و سرمايه ای درخشان، مطمئن و مستمر برای آزادی تفکر و انديشه فراهم نياورد. اين تنها روحانيون يا دولتمردان ضد مشروطه نبودند که مانع آزادی تفکر می شدند. در پناه توانمندی های ساختار فرهنگ استبدادی، روشنفکران مذهبی و غيرمذهبی، روحانيون مشروطه خواه و کارگزاران حکومت و دولت، دست در دست هم سد راه انديشيدن و آزادی انديشيدن بوده اند. از سوی ديگر جريان های روشنفکری هم در آرزوی فضای آزادی برای انديشيدن و آزادی انديشه، از همان نخستين گام ها، کار را به افراط و تفريط می کشيدند. در سرآغاز همان جنبش بيداری کار اين نوع افراط و تفريط ها، گاه بجايی می رسيد که محمدحسن خان صنيع الدوله (اعتمادالسلطنه) هم که نوکر دولت بود، در پی آن می شد که آخوندزاده را به «حکم» دولت يا به «حيله» به خاک ايران بياورد و حقش را کف دستش نهد. می گويد: «هميشه از معاشرت [آخوندزاده] وحشت و نفرت داشتم. چه مرد فاسدالعقيدۀ بی دين عامیِ بی معرفتی است. از تصنيفات او که وقتی ديده ام، متجاوز از بيست هزار بيت در مذمت حضرت سيدالشهداء صلوات الله و سلام عليه، نوشته و زوار کربلا را داخل سفها می داند و من از آن روز باخود عهد کرده ام که هروقت قوه داشته باشم او را به حکم يا به حيله به خاک ايران آورده، بعد از ثبوت و وضوح عقايد او در حضور اهل اسلام، سزای او را به شرع شريف واگذارم. انشاءالله.»
[دکتر ماشاء الله آجودانی، مشروطه ی ايرانی]

هیچ نظری موجود نیست: