اصلن دوست ندارم تا در دامی بيافتم و يا قاطی آن دسته از بازیهای ظاهرنما، دورغين و غيرعقلانیای بشوم که اين روزها نيز، مثل گذشته، گروهی در ارتباط با ايرانيان داخل و خارج طرح و مرزبندی میکنند. بهزعم من، اين قبيل بازیها، پيش از اينکه جنبههای سياسی داشته باشند، بيشتر، از زاويه نگاه غيرمشارکتی و رقابت ناپذيری ناشی میگردند که همه توجه خويش را معطوف به منافع رانتی کرده است. حال، اين سخن، چه از زبان سياستمداری جاری و يا از طريق قلم ژورناليستی تحرير و نوشته شوند.
کسی که هنوز مرزها را میبيند و فاصلهها را با خوشحالی وجب میزند و اندازه میگيرد، نه جهان را شناخته است و نه مفهوم زمان را میفهمد و نه الفبای سياست را میداند. بديهی است که سخن گفتن با اين گروه از انسانها، که منافع رانتی خود را در زر ورق داخل، متن و مبارزهی رو در رو پيچيدهاند؛ نه میتوانيم به تفاهم و منطق واحدی دست يابيم و نه راه بهجايی خواهيم برد. اگرچه مدافعين اين قبيل تئوریها در جايگاههای مختلفی قرار گرفتهاند و هرکسی از زاويهای مسائل را برمیرسد اما، تحليلهای تقليلگرايانه تمامن از منطق واحدی سرچشمه میگيرند که بهجای توجه به تأثیر نيروی انديشه برحوزه قدرت؛ از همان ابتداء هرگونه تغيير و تحول را در میدان جنگ با قدرت میبيند و از سنگر اوّل، تهاجم و زخمهايی که برداشتهاند سخن می گويند.
اينکه حق با چه کسی است، شايد در فرصتی ديگر، بحث را دنبال کنم اما، تا آنجايی که من ايرانيان اينسوی مرزها را میشناسم، بهرغم همهِ تندیها و تلخگويیهایشان، دلی برای ايران زمين و مردمشان دارند. اگر، شما با آن زندگی خوگرفتهايد و مأنوسايد، ما چرا بايد هراسی بهدل راه دهيم و آرامشتان را برهم زنيم؟ البته هرکسی مسئول اعمال و رفتارهای خودش هست و من نيز، در اينجا تنها میتوانم همشهریها را مورد خطاب قرار دهم که:
آی، ای دهکده از باغ تو دورم کردند!
دائم از ياد تو غافل نتوانم بودن
لحظهای را نتوان آسودن.
آی، ای دهکده در دامنۀ البرزت
در درون باغ سرسبزت، در وقت سحر
آيا، آواز خروسان جاريست؟
باز در وقت سحر،
نو عروسان چمن رنگ بهرنگ، پيرهن میپوشند؟
[ادامهِ مطلب...]
در همين زمينه:
نشریهی اینترنتی و مرزهای مجازی ما / مجيد زُهری
ایران ما کجاست؟ / مرتضا نگاهی
کسی که هنوز مرزها را میبيند و فاصلهها را با خوشحالی وجب میزند و اندازه میگيرد، نه جهان را شناخته است و نه مفهوم زمان را میفهمد و نه الفبای سياست را میداند. بديهی است که سخن گفتن با اين گروه از انسانها، که منافع رانتی خود را در زر ورق داخل، متن و مبارزهی رو در رو پيچيدهاند؛ نه میتوانيم به تفاهم و منطق واحدی دست يابيم و نه راه بهجايی خواهيم برد. اگرچه مدافعين اين قبيل تئوریها در جايگاههای مختلفی قرار گرفتهاند و هرکسی از زاويهای مسائل را برمیرسد اما، تحليلهای تقليلگرايانه تمامن از منطق واحدی سرچشمه میگيرند که بهجای توجه به تأثیر نيروی انديشه برحوزه قدرت؛ از همان ابتداء هرگونه تغيير و تحول را در میدان جنگ با قدرت میبيند و از سنگر اوّل، تهاجم و زخمهايی که برداشتهاند سخن می گويند.
اينکه حق با چه کسی است، شايد در فرصتی ديگر، بحث را دنبال کنم اما، تا آنجايی که من ايرانيان اينسوی مرزها را میشناسم، بهرغم همهِ تندیها و تلخگويیهایشان، دلی برای ايران زمين و مردمشان دارند. اگر، شما با آن زندگی خوگرفتهايد و مأنوسايد، ما چرا بايد هراسی بهدل راه دهيم و آرامشتان را برهم زنيم؟ البته هرکسی مسئول اعمال و رفتارهای خودش هست و من نيز، در اينجا تنها میتوانم همشهریها را مورد خطاب قرار دهم که:
آی، ای دهکده از باغ تو دورم کردند!
دائم از ياد تو غافل نتوانم بودن
لحظهای را نتوان آسودن.
آی، ای دهکده در دامنۀ البرزت
در درون باغ سرسبزت، در وقت سحر
آيا، آواز خروسان جاريست؟
باز در وقت سحر،
نو عروسان چمن رنگ بهرنگ، پيرهن میپوشند؟
[ادامهِ مطلب...]
در همين زمينه:
نشریهی اینترنتی و مرزهای مجازی ما / مجيد زُهری
ایران ما کجاست؟ / مرتضا نگاهی
۳ نظر:
جناب درویشپور شعر را تا آخز خواندم و گفتم بد نباشد این شعری که نویسنده اش را نمی شناسم در این جا بیاورم که بی مناسبت نیست در اشاره به مرزبندیهای این سوی مرز و آن سوی مرز که خصوصا به طاعت از گذشته این روزها باز پی می گیرد.----------
یادمان باشد دل ایینه ها را نشکنیم...ساقه های ترد و سبز سینه ها را نشکنیم...وقت بالا رفتن از دیوارهای باغ دوست ...یادمان باشد که خشت چینه ها را نشکنیم...دست دهقان را اگر خواهیم فشرد...یادمان باشد غرور پینه ها را نشکنیم...از کنار سبزه ها اهسته تر باید گذشت...تا که خواب رنگی سبزینه ها را نشکنیم..با صدای بغضهای در گلو بشکسته مان...آن غروب ساکت ادینه ها را نشکنیم
آقای درویش پور عزیز
چشم انداز نظری افراد و گروهها را دامنه پذیرش آنها؛ انسانهای دیگر را مشخص میکند.عنوان اولین نشریه اینترنتی داخل کشور از همون ملغمه های زبانی ناشی از تناقضات فکری ما و آنهم ناشی از برزخ سنت و مدرنیته است.شما تصورش را بکنید که اینترنت که به در هم شکستن انواع و اقسام مرزها شهره است نشریه ای را در دل خود جا داده است که عنوان داخل کشوری را یدک میکشد د رحالیکه نفس انتشار این نشریه با ادعای عنوان داخلی در اینترنت ؛یعنی غیر داخلی!
احساس جدایی درون و بیرون و ترسیم مرزهای خودی-غیر خودی بسیار مزمن تر از آنست که اجازه شکستن مرزها را به باورمندان این نوع جدایی ها بدهد
آقای درویش پور عزیز
با توجه به مشابهت درون مایه گفتار شما و آقای زهری عزیز اجازه میخواهم که یک پیغام برای هر دو یادداشت بگذارم:
این قسمت اول نوشته ام بود ببخشید
ارسال یک نظر