براساس موازين قانون، دستگیریهای دکتر زرافشان، اکبر گنجی و مجتبا سميعنژاد، معنای واحدی را میرسانند. اما، ميان برداشتهای حقوقی، که در هر سه مورد نقض آشکار قوانين حقوق بشری است، با برداشتهای سياسی که انگيزه و نيتمندی دولتمردان و دستاندرکاران را نشان ميدهد، مجبوريم تمايز و تفاوتهايی را برشماريم که هر يک از آن دستگيریها، به سهم، موقعيت و جايگاه خود، مفهوم خاصی را میرسانند. از اين منظر، دستگيری مجتبا سميعنژاد، يعنی دستکم تهاجم به حريم خصوصی ۶۰ هزار خانواده ايرانی. در پس چنين حرکتی، [اينکه حکومت قادر به انجام چنين کاری هست يا نه، بحثی است جدا] فاشيسم، اوجگيری بحرانهای خانوادگی و فشار فزاينده خانوادهها برجوانان و حتی نوجوانان، پنهان است.
همه ما موظفايم تا اين قبيل مباحث را بطور مشخص و مرتب در جامعه طرح کرده و به بحث بگذاريم تا مردمان عادی نيز به آسانی دريابند که چرا دفاع از مجتبا، امریست حياتی و مهم. متأسفانه، ژورناليستهای ايرانی که خواهان آزادی بيان و قلماند، کمتر در اين عرصه قلم زدهاند و يا دقيقن، هنوز نتوانستهاند افکار عمومی را متوجه يک نکته به ظاهر ساده، اما مهم و حائز اهميت سازند که ميان روزنامه نگار به مفهوم خاص کلمه، با بلاگرها به معنای عام، تفاوتهای اساسی وجود دارند. اين تفاوت از چند جهت قابل بررسی و تمايزند، حتا اگر بنيان و جوهر فشار، دستگيری و زندانی شدن روزنامه نگار و بلاگر، معنايی واحد، يعنی تجاوز به حريم آزادی و تهاجم به دموکراسی را برسانند.
وقتی سخن از بلاگرهاست، با توجه به شرايط جامعه ما و خيل بیشمار نسل جوان، خصوصن، توجه داشتن به چگونگی روند گذار از سنت به مدرنيته؛ دقت در يک نکته الزامی است که از نظر مفهومی، سخن برسر انسان و زندگی ديگری است. بلاگر، در واقع به نوعی رجوع به جوهر درونی خويش و يگانگی با زندگی معنا میدهد. انسانهايی که می کوشند تا در قدم اوّل با زيرپا نهادن همه قيد و بندهای دست و پاگير فرهنگی، سياسی و مذهبی، که مردم جامعهای را به حکم اجبار از همديگر بيگانه ساختهاند، از بيگانه شدن با جوهر (فرديت) خويش مصون دارند. اگرچه آنان نيز تا حدودی به کار رسانهای مشغولاند و به نوعی در همان راستا و در کنار روزنامهنگاران قرار گرفتهاند اما، روزنامهنگار و بلاگر، به صورت دو مفهوم متوازی، خاص و عام پديده واحدی را در جامعه ما انعکاس میدهند. نه تنها اين پديده، بلکه چهره واقعی بلاگرها، هنوز بطور مشخص شناسايی نشدهاند و هر کسی تنها وجهی از آن را در سطح می بيند.
وقتی گروهی از روزنامه نگاران، در همان اولين دقايقی که محل کار و دفتر روزنامه را ترک میکنند، و در قالب يک بلاگر متظاهر شده و از اين دريچه به جهان و زندگی مینگرند؛ در حقيقت از يکسو، میپذيرند که ميان اين دو کارکتر تمايزی است؛ و مهمتر، از ديگر سوی، میخواهند به ديگران بفهمانند که ما نيز به اين روند پيوستهايم و يا به قول نيچه: «به زمان آری» گفتهايم!
اگر اين «آری»، همان حقايقی است که ما میفهميم، پس بکوشيم تا همآوا و همآهنگ با همديگر، آن را در جامعه رواج داده و عمومی سازيم. چرا که دستگيری هر بلاگر، جدا از اينکه چه مینوشت و يا چگونه میانديشيد، معنايی جز متوقف ساختن زمان، و يا به زبانی ديگر، معنايی جز تيرهبختی و نابودی هفتاد ميليون انسان ايرانی را نمیرساند.
در همين زمينه:
مصاحبه سيفزاده با راديو فردا
سايت دفاع از مجتبا سميعنژاد
همه ما موظفايم تا اين قبيل مباحث را بطور مشخص و مرتب در جامعه طرح کرده و به بحث بگذاريم تا مردمان عادی نيز به آسانی دريابند که چرا دفاع از مجتبا، امریست حياتی و مهم. متأسفانه، ژورناليستهای ايرانی که خواهان آزادی بيان و قلماند، کمتر در اين عرصه قلم زدهاند و يا دقيقن، هنوز نتوانستهاند افکار عمومی را متوجه يک نکته به ظاهر ساده، اما مهم و حائز اهميت سازند که ميان روزنامه نگار به مفهوم خاص کلمه، با بلاگرها به معنای عام، تفاوتهای اساسی وجود دارند. اين تفاوت از چند جهت قابل بررسی و تمايزند، حتا اگر بنيان و جوهر فشار، دستگيری و زندانی شدن روزنامه نگار و بلاگر، معنايی واحد، يعنی تجاوز به حريم آزادی و تهاجم به دموکراسی را برسانند.
وقتی سخن از بلاگرهاست، با توجه به شرايط جامعه ما و خيل بیشمار نسل جوان، خصوصن، توجه داشتن به چگونگی روند گذار از سنت به مدرنيته؛ دقت در يک نکته الزامی است که از نظر مفهومی، سخن برسر انسان و زندگی ديگری است. بلاگر، در واقع به نوعی رجوع به جوهر درونی خويش و يگانگی با زندگی معنا میدهد. انسانهايی که می کوشند تا در قدم اوّل با زيرپا نهادن همه قيد و بندهای دست و پاگير فرهنگی، سياسی و مذهبی، که مردم جامعهای را به حکم اجبار از همديگر بيگانه ساختهاند، از بيگانه شدن با جوهر (فرديت) خويش مصون دارند. اگرچه آنان نيز تا حدودی به کار رسانهای مشغولاند و به نوعی در همان راستا و در کنار روزنامهنگاران قرار گرفتهاند اما، روزنامهنگار و بلاگر، به صورت دو مفهوم متوازی، خاص و عام پديده واحدی را در جامعه ما انعکاس میدهند. نه تنها اين پديده، بلکه چهره واقعی بلاگرها، هنوز بطور مشخص شناسايی نشدهاند و هر کسی تنها وجهی از آن را در سطح می بيند.
وقتی گروهی از روزنامه نگاران، در همان اولين دقايقی که محل کار و دفتر روزنامه را ترک میکنند، و در قالب يک بلاگر متظاهر شده و از اين دريچه به جهان و زندگی مینگرند؛ در حقيقت از يکسو، میپذيرند که ميان اين دو کارکتر تمايزی است؛ و مهمتر، از ديگر سوی، میخواهند به ديگران بفهمانند که ما نيز به اين روند پيوستهايم و يا به قول نيچه: «به زمان آری» گفتهايم!
اگر اين «آری»، همان حقايقی است که ما میفهميم، پس بکوشيم تا همآوا و همآهنگ با همديگر، آن را در جامعه رواج داده و عمومی سازيم. چرا که دستگيری هر بلاگر، جدا از اينکه چه مینوشت و يا چگونه میانديشيد، معنايی جز متوقف ساختن زمان، و يا به زبانی ديگر، معنايی جز تيرهبختی و نابودی هفتاد ميليون انسان ايرانی را نمیرساند.
در همين زمينه:
مصاحبه سيفزاده با راديو فردا
سايت دفاع از مجتبا سميعنژاد