پنجشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۴

کال‌گپ‌های تلخ و شيرين ـ ۱

اشاره
سال ۸۴ در شرف پايان است. اما نگاه‌های منتظری که می‌انديشيدند با انتخاب رئيس دولت جديد و يک‌دست شدن نهادها، گشايشی در کار و زندگی‌ ايجاد خواهد شد؛ پس از نُه ماه انتظار، بارديگر سرخورده شدند. متأسفانه بعضی از تحليل‌گران سياسی، پيش از اين‌که روحيات مردم را ببينند و چشم‌انداز را بررسند، بيش‌تر به حرکات دايره‌وار رئيس دولت و شعارهای او چشم دوخته‌اند.
سال ۸۴ در شرف پايان است. اما به جای نگاه اجمالی به رويدادهای مهم سال، با پوزش فراوان می‌خواهم گفت‌وگويی را که دو سال پيش و پس انتخابات مجلس هفتم با گروهی از ايرانيان داشتم، دوباره در وبلاگ و به‌معرض قضاوت عمومی بگذارم. هدف از اين بازخوانی، غرق نشدن در حوادث روزانه است. به‌همين دليل ‌گاهی ضروری است تا آن‌چه را که در گذشته‌ها گفته شده‌اند، دوباره مروری کنيم. به‌خصوص برای ملتی که در ميان بحران‌های پی‌در‌پی تاب می‌خورد. هر روز حرف و حديث تازه‌ای در جامعه تابلو می‌شوند و محوری ديگر و متفاوت در سياست گشوده می‌گردند و عملا، نه امکانی برای زوم‌کردن، فکرکردن و بررسی کردن وجود دارند و نه می‌توان آن‌ها ‌را در حافظه جای داد و با حوادث آتی سنجيد و نتيجه گرفت.
**********

س ـ بعد از انتخابات مجلس هفتم، شرايط سياسی حاکم بر جامعه را چگونه می‌بينيد؟

ج ـ اگر منظورتان براين پايه است که با يک‌پارچه شدن همه نهادهای قدرت، حاکميت اسلامی ثبات بيشتری می‌يابد و مخالفين را سرکوب خواهد کرد، من چنين آينده‌ای را نمی‌بينم. اگر چه پيش‌بينی آينده سياسی ايران به دليل مؤلفه‌های مهمی چون عدم ثبات سياسی و اقتصادی، نوسانی بودن حرکات مردم و فشار دولت‌های بين‌المللی، تقريباً غير ممکن است ولی، من بعد از انتخابات اخير بيش از گذشته، نسبت به آينده اميدوارم.
س ـ اما شواهد و اخبار خلاف نظر شما را اثبات می‌کنند. آمريکا بخاطر وضعيت خاص عراق، راه مذاکره با حکومت ايران را گشوده است؛ اروپا بخاطر تثبيت موقعيت اقتصادی خود در منطقه، بسياری از خلاف‌های ايران را ناديده می‌گيرد؛ بالا رفتن قيمت نفت بسهم خود امکان مانور قدرتمندان را در جامعه زيادتر خواهد کرد و اگر همه اين نمونه‌ها را در کنار هم بچينيم، نوع خاصی از نگرانی را دامن خواهد زد.

ج ـ مذاکره و مراوده دولت ها فقط برای آن گروهی ناخوشايند است که بوش را منجی دموکراسی و آزادی در منطقه می‌ديدند و در زمان جنگ عراق، همصدا با مردم عادی در کوچه و خيابان‌های تهران فرياد می‌کشيدند: « بوش، داره می‌آد». تغيير ساختار سياسی حکومت‌های منطقه و بازگشائی فضای باز سياسی در خاورميانه، پيش از اين‌که خواست قدرتمندان کاخ سفيد باشند، بيش‌تر مرتبط با شرايطی است که ما به آن جهانی شدن می‌گوئيم. وانگهی ارتباطات سياسی دو کشور، مستلزم پذيرش تعهداتی است دو جانبه، و هرچه دولت ايران نسبت به قوانين و عهدنامه‌های بين‌المللی متعهدتر باشد، به همان نسبت زيان کمتری متوجه مردم ما خواهد بود. اما مسئله مهم اينجاست که راه‌های مناسبات به اين سادگی‌ها هم گشوده نمی‌شوند. نه تنها دولت‌ها، بلکه کليه نهادهای مدنی ـ‌و اگر بخواهم دقيق‌تر گفته باشم افکار عمومی جهان، نسبت به حکومت ايران بی‌اعتماد هستند و از اين حيث دولت‌های خود را زيرفشار می‌گيرند و همين يکی از دلايل مهمی است که چرا ديپلماسی ايران همواره با شکست مواجه می‌گردد.
س ـ اما تجربه ناکامی‌های سياسی و ديپلماسی حکومت ايران در گذشته نشان داد که حکومت همواره انتقام چنين ناکامی‌ها را از روشنفکران گرفته است و فکر نمی‌کنيد تناقضی در بين پاسخ‌هائی که داده‌ايد وجود دارند؟

ج ـ دولت‌مردان جمهوری اسلامی بهتر از من و شما به اين نکته واقفند که هر عمل خلاف آنان در عرصه داخلی، بيش از پيش موقعيت متزلزل‌شان را در جهان ناپايدار خواهد ساخت. وانگهی هشت سال اصلاحات، همه چيز را در جامعه تغيير داد. خصوصاً برخورد متين، واقع بينانه و جانبدارانه ايرانيان مقيم خارج از کشور از اصلاحات، به همان نسبتی که واکنش عصبی اصلاح‌طلبان دولتی را بدنبال داشت، به همان اندازه موجب واقع بينی محافظه کاران شد. نگاه اين مجموعه درباره نيروهای دگرانديش از اساس تغيير کرد و خوب هم فهميدند که ايرانيان مقيم خارج، بدنبال استراتژی شرّ کمترند.
س ـ پاسخ شما موضوع را بيش‌تر از پيش پيچيده‌تر می‌کند در حالی‌که همه‌ی ما می‌دانيم که حکومت در دست نيروهای افراطی است؟

ج ـ چنين تحليلی را اولين‌بار علوی‌تبار در جامعه شايعه ساخت و آن‌هم به اين دليل که گروهی از سردمداران اصلاح‌طلبان دولتی می‌خواستند بعد از مغازله سياسی و نامه نگاری ميان ليدرهای حزب مشارکت و جمعيت مؤتلفه، زمينه و افکار عمومی را برای اتحاد عمل انتخاباتی با جناح باصطلاح سنتی حکومت آماده سازند. اضافه کنم اگر اتئلافی ميان اين دو حزب شکل می‌گرفت، از نظر سياسی و از نگاه مثبت بسی جای خوشحال بود. اما درباره اين موضوع مشخص، مجبورم از شما بپرسم که کدام صفحه از کارنامه سياسی چهل‌سال گذشته‌ی عسگراولادی نشان می‌دهد که او نيروی افراطی نبوده است؟ چگونه است که در مقطع بعد از انتخابات مجلس ششم، زمانی که اسامی منتخبين را شورای نگهبان اعلام نمی‌کرد، آقايان هر روز صفحات روزنامه‌شان را سياه می‌کردند که حاج‌آقا جنتی تمام وقت در دفتر عسگر اولادی بوده و چرا اکنون صدو‌هشتاد درجه تحليل‌شان تغيير کرده است؟
س ـ يعنی شما منکر قدرت نيروهای افراطی هستيد؟

ج ـ توضيح من چنين استنباطی را تداعی می‌کند يا دوست داريد مثل اصلاح‌طلبان دولتی حرف توی دهنم بگذاريد؟ نيروهای افراطی در همه جای دنيا و در حاشيه همه حکومت‌های جهان وجود دارند، حتا در همين آلمان. مسئله اصلی معادلات سياسی و توازن قواست که آن‌ها در برابر چشمان عمومی گاهی پنهان و زمانی ظاهر می‌گردند. وانگهی، اگر منظورتان چنين است که برای جمهوری اسلامی ويژگی خاصی قائليد، پاسخ به اين پرسش اجباری‌ست که در کدام مقطع نيروهای افراطی در رأس قدرت قرار نداشتند؟ مگر همين اصلاح‌طلبان دولتی، نيروهای افراطی خط امام ديروزی نبودند؟ جهان در حال تغيير است و به طبع آن حکومت‌ها نيز می‌کوشند بخاطر بقای خود تغيير رويه دهند. بنظر من بجای پرداختن به نيروهای افراطی، بهتر است در نگاه اول تحليلی درباره موقعيت کنونی جمهوری اسلامی در جهان داشته باشيم.
س ـ ببخشيد! ساده‌انگارانه نيست که بعد از بيست‌و‌پنج سال تجربه، نتيجه گيری کنيد که نيروهای افراطی شب تصميم می‌گيرند که صبح از قدرت کنار بکشند؟

ج ـ وقتی هر کدام از ما قادر نيستيم يک نمونه مشخص تاريخی را مثال آوريم که دولتمردان به دل‌خواه و داوطلبانه از قدرت کناره گرفته‌اند، طبيعتاً چنين انديشه‌ای را هم نمی‌توانيم در سر داشته باشيم. من به اين تقسيم بندی‌های صوری که ترکيب حاکميت را به نيروهای افراطی، بنيادگرا و سنتی دسته‌بندی می‌کند، معتقد نيستم. ما با يک گروه از سياست‌مدارانی که بيست و پنج سال تجربه حکومتی دارند روبروئيم. حالا در اين ميان چند نفری هم بجای کلا، عمامه بسر کرده‌اند مگر اين لباس در اصل موضوع تغييری بوجود خواهد آورد؟ يا فکر می‌کنيد که مخالفت ما با ولايت فقيه بمعنای مخالفت با فقه و معتقدات مذهبی مردم است؟ برای اين‌که شکل و ظاهر لباس‌ها ذهن ما را منحرف نسازد من کشور ديگری را مثال می‌زنم. فکر می‌کنيد اکنون که در کشور آمريکا جناح بازها يا آن‌گونه که مصطلح است جناح جنگ طلب حاکم است، اين بدين معناست که در ميان آنها نيروهای صلح طلب و خواهان مذاکره يافت نمی‌شوند؟ اميدوارم بمن نگوئيد که حکومت ايران استثنائی و ايدئولوژيک است.
دوم و مهمتر بگوئيد معيار تشخيص و تفکيک شما که بشود نيروهای افراطی را از سايرين جدا کرد، چيست؟ شايد اين مثال قدری کمک کند: آقای کروبی رئيس مجلس اصلاحات، علناً از پشت تريبون مجلس اعلام می‌کند که خانم کاظمی غلط کرد که رفت آنجا عکس گرفت تا اين حادثه پيش آمد. اگر اين سخن را با معيارهای حقوق بشری بسنجيم، آقای کروبی، تفکری بغايت ارتجاعی و افراطی را به معرض نمايش گذاشت. حالا پرسش من اين است که اگر ايشان در جايگاه ولايت قرار داشتند، فکر نمی‌کنيد با حکم حکومتی، مانع از تحقيق کميسيون اصل 90 در اين زمينه می‌شدند؟ و اگر شما سخنان ايشان را با عملکرد آقای خامنه‌ای در همين زمينه مشخص مقايسه کنيد، وجداناً کدام‌يک افراطی هستند؟ من مخالف اين نظر نيستم که برای سهولت بيان و رساندن مطالب از اين‌گونه تقسيم‌بندی‌ها بهره می‌گيرند. اما، با آنانی هم که در استفاده از اين روش وجدان و اخلاق را زير پا می‌نهند، موافق نيستم.
س ـ ولی با ذکر يک مثال نمی‌شود به چنين نتيجه‌ای رسيد؟

ج ـ چنين قصدی نداشتم و ديديد که در مقام پرسش‌گر، از شما کمک طلبيدم که راهنمايم باشيد! آنچه بيش‌تر منظور نظرم بود بجای تکرار اين حرف‌های خسته کننده و ملال آور، پايبند به اصول و قاعده‌ای باشيم که به آسانی بشود سره را از ناسره تشخيص داد. عياری که نه تنها در سياست، بل‌که در زندگی روزانه نيز بتوانيم از آن استفاده کنيم.
خواهش می‌کنم برای لحظه‌ای هم که شد از اين فضای سياسی بيرون برويم و به اين مثال دقت کنيم: عبور از چراغ قرمز راهنمائی، يکی از مهم‌ترين خلاف‌های قانونی است. از آنجايی که ممکنست روزانه ده‌ها نفر مرتکب چنين خلافی شوند و اين عمل خلاف آنان هم، ضرر و زيانی را متوجه جامعه و مردم نگرداند، محتملاً در منظر افکار عمومی، به امری عادی مبدل می‌گردد. اکنون فرض کنيد که يکی از اين خلاف‌ها منجر به تصادف شوند و عابری يا راننده‌ای جان خويش را در اين تصادف از دست بدهد. در چنين شرايطی آيا ما می‌توانيم زير عنوان «امری عادی» يا خلافی که عموميت دارد، راننده را تبرئه کنيم؟ و يا نه مجبوريم اين واقعيت را پذيرا شويم که جُرم او جنايتی است عمدی؟ عين همين مثال را در سياست هم دنبال کنيد و بار ديگر به نامه‌ی اخير رئيس‌جمهور خاتمی مراجعه کنيد که چگونه بی‌تفاوت از کنار خلاف‌های قانونی آيت‌اله خمينی می‌گذرند، بی‌آن‌که کوچک‌ترين اشاره‌ای به عواقبی که آن خلاف‌ها در جامعه برجای گذاشته‌اند داشته باشند.
س ـ با مثالی که شما از کروبی و خاتمی آورديد به‌نحوی می‌شود برداشت کرد که تفاوتی ميان نيروهای حاکميت قائل نيستيد؟

ج ـ نه، نه، چنين نيست! منظورم از آن مثال‌ها يادآوری نکته‌ی بسيار مهم بودند که بجای غرق شدن در تحليل‌های اين يا آن جناح از حکومت، توجه خود را معطوف به جنبشی سازيم که طی صد سال اخير در ايران و از جنبش مشروطه تا همين لحظه، همواره خواهنده قانون بود. خاتمی با اتکا به همين شعار توانست آرای بيش از بيست ميليون انسان را پشتوانه داشته باشد. و ما هم با اتکا به همين شعار بايد مچ او را بگيريم که کوچک‌ترين خلاف قانونی آيت‌اله خمينی، دستور تشکيل دادگاه ويژه روحانيت است. من ديگر وارد اين بحث‌ها نمی‌شوم که چگونه اين فرمان، هم ناشی از تفکر افراطی و هم ميتواند سرچشمه شکل‌گيری يک نيروی افراطی در جامعه گردد. وقتی برای يک طلبه رانت حقوقی قائلند، مسلماً ولی فقيه بايد در جايگاهی فراتر از قانون قرار بگيرد. هرچه بيشتر ما بر روی قوانين انسانی، مدنی و سياسی تأکيد داشته باشيم به همان نسبت طرف مقابل‌مان را به موضع‌گيری شفاف‌تر، وادار خواهيم ساخت.

ادامه دارد...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

83 na 84!

ناشناس گفت...

!سلام بانوی عزيز
ممنون از تذکر شما!