امروز دوم خرداد است! دوم خرداد، يک عنصر تحول آغازين در ساخت قدرت بود. آنهم ساختاری که نه تنها هيچ حرکت اصلاحی از بيرون را برنمیتابيد، بلکه از فردای انقلاب با شقه کردن جامعه به نيروهای خودی و غيرخودی، تنها يک نوع از گفتار را برفضای سياسی جامعه ايران حاکم و جاری ساخته بود.
اين روز، يعنی دوم خرداد را بايد بيانگر تغييری اساسی در ساختار جامعه نيز بحساب آورد. در پايگاه اجتماعی گروه حاکم، شکاف و تغييری ايجاد گرديد و بخشی از خودیها، در ائتلاف با نيروهای بيرونی، توانستند نزديک به 50 درصد مردم را زير شعار «حاکميت قانون» به پای صندوقهای رأی بکشانند. همين حرکت نويدی بود از شرايط و اوضاعی تازه و يا در واقع از اين پس، نوعی نظم و نزاعی را بايد شاهد میشديم تا جامعه با عبور از آن کشاکشها، بتواند به ثبات و پويايی خاص خود دست يابد.
بديهی است که با عالیترين ايدهها و مهمترين نظرات، بدون نيروهای اجرايی، مديريت و نهادسازی، هيچ کاری را نمیتوان در جامعه پيش برد و پياده نمود. اما از سوی ديگر، بايد اين حقيقت را نيز همواره مدنظر داشته باشيم که اصلاحطلبان از آسمان نازل نشده بودند. آنان نيز فرزندان مردم ايرانند، در دامن ملت ما، باهمان خصوصيات و فرهنگ، تربيت شدند و همچنان با گروههای مختلف اجتماعی، رابطهی اندام واره داشتند و دارند، و تاحدودی نيز اجبار داشتند نظرات و انتظارات آن گروهها را در موضعگيریهای سياسی خود بازتاب دهند. علائم اوليه آسيب شناختی اعمال آنان نيز، ناشی از همان جامعهی غيرعادی و بيمارگونهايست که آنها از درونش سربرآوردند. چنين ترکيبی در جنبشی که نه سابقهدار بود و نه برنامه و استراتژی مشخصی داشت، وقتی دستاندرکارانش به علت و موضوع اصلی اين اتصال بیتوجه باشند، اگر نگوئيم با ناکامی، دستکم اصلاحات در ايران با سختیهای فراوانی مواجه خواهد شد.
متأسفانه يکی از غفلتها و ضعفهای مهم اصلاحطلبانه دولتی، عدم توجه به اين حقيقت بود که پرهيز از راه و روش ستيزهجويانه، بههيچوجه بمعنای خوشرقصی در برابر تکنوازیهای رقيب، و يا به معنای روی آوری به تمکينهای سياسی يکجانبه نيست. در جامعه ما، اختلاف نظر در هر عرصهای مشهودند و تکثرگرايی ضرورتیست انکار ناپذير و الزامی. متدلوژی برخورد با مخالفين، نه بهمعنای پردهپوشی، بلکه به رسميت شناختن و قانونی کردن اختلاف نظرهاست. اما و متأسفانه در اين عرصهها دوستان اصلاحطلب ما بغايت کم ظرفيت بودهاند.
باوجود براين، در پس دوم خرداد تجربهای ارزنده پنهان است که اصلاحات سياسی، در واقع بين سرنگونی طبقه حاکم و پشتيبانی کورکورانه از او، بين ستيزهجويی و دفاع مفرط از او، روش جديد زندگی را ارائه ميدهد تا حاکميت و مردم، همزمان با هم متوجه واقعيتی گردند که بهترين وضع مطلوب و مورد توافق چيست. طبيعی است چنانچه وضع موجود دقيقاً ترسيم نشوند و تحليلی همه جانبه درباره عواقب مناسبات کنونی و اثرات نامطلوبی را که برپيکر جامعه می گذارد ارائه نگردند؛ دستيابی به وضع مطلوب امکان پذير نخواهد بود.
آنچه را که خواندهايد، جزئی از تحليلی است که در سال 79 و در ارتباط با پايان دوره اوّل رياست جمهوری آقای خاتمی نوشته بودم. لينکهای آن تحليل را در پائين میگذارم و اميدوارم اين نوشته مقدمهای برای بازنگری نظرات اصلاحی و غيرخشونت در آينده نزديک گردند.
1 ـ نيروهای سردرگُم
2 ـ آغازی دگر
3 ـ راهی پيچيده و دشوار
اين روز، يعنی دوم خرداد را بايد بيانگر تغييری اساسی در ساختار جامعه نيز بحساب آورد. در پايگاه اجتماعی گروه حاکم، شکاف و تغييری ايجاد گرديد و بخشی از خودیها، در ائتلاف با نيروهای بيرونی، توانستند نزديک به 50 درصد مردم را زير شعار «حاکميت قانون» به پای صندوقهای رأی بکشانند. همين حرکت نويدی بود از شرايط و اوضاعی تازه و يا در واقع از اين پس، نوعی نظم و نزاعی را بايد شاهد میشديم تا جامعه با عبور از آن کشاکشها، بتواند به ثبات و پويايی خاص خود دست يابد.
بديهی است که با عالیترين ايدهها و مهمترين نظرات، بدون نيروهای اجرايی، مديريت و نهادسازی، هيچ کاری را نمیتوان در جامعه پيش برد و پياده نمود. اما از سوی ديگر، بايد اين حقيقت را نيز همواره مدنظر داشته باشيم که اصلاحطلبان از آسمان نازل نشده بودند. آنان نيز فرزندان مردم ايرانند، در دامن ملت ما، باهمان خصوصيات و فرهنگ، تربيت شدند و همچنان با گروههای مختلف اجتماعی، رابطهی اندام واره داشتند و دارند، و تاحدودی نيز اجبار داشتند نظرات و انتظارات آن گروهها را در موضعگيریهای سياسی خود بازتاب دهند. علائم اوليه آسيب شناختی اعمال آنان نيز، ناشی از همان جامعهی غيرعادی و بيمارگونهايست که آنها از درونش سربرآوردند. چنين ترکيبی در جنبشی که نه سابقهدار بود و نه برنامه و استراتژی مشخصی داشت، وقتی دستاندرکارانش به علت و موضوع اصلی اين اتصال بیتوجه باشند، اگر نگوئيم با ناکامی، دستکم اصلاحات در ايران با سختیهای فراوانی مواجه خواهد شد.
متأسفانه يکی از غفلتها و ضعفهای مهم اصلاحطلبانه دولتی، عدم توجه به اين حقيقت بود که پرهيز از راه و روش ستيزهجويانه، بههيچوجه بمعنای خوشرقصی در برابر تکنوازیهای رقيب، و يا به معنای روی آوری به تمکينهای سياسی يکجانبه نيست. در جامعه ما، اختلاف نظر در هر عرصهای مشهودند و تکثرگرايی ضرورتیست انکار ناپذير و الزامی. متدلوژی برخورد با مخالفين، نه بهمعنای پردهپوشی، بلکه به رسميت شناختن و قانونی کردن اختلاف نظرهاست. اما و متأسفانه در اين عرصهها دوستان اصلاحطلب ما بغايت کم ظرفيت بودهاند.
باوجود براين، در پس دوم خرداد تجربهای ارزنده پنهان است که اصلاحات سياسی، در واقع بين سرنگونی طبقه حاکم و پشتيبانی کورکورانه از او، بين ستيزهجويی و دفاع مفرط از او، روش جديد زندگی را ارائه ميدهد تا حاکميت و مردم، همزمان با هم متوجه واقعيتی گردند که بهترين وضع مطلوب و مورد توافق چيست. طبيعی است چنانچه وضع موجود دقيقاً ترسيم نشوند و تحليلی همه جانبه درباره عواقب مناسبات کنونی و اثرات نامطلوبی را که برپيکر جامعه می گذارد ارائه نگردند؛ دستيابی به وضع مطلوب امکان پذير نخواهد بود.
آنچه را که خواندهايد، جزئی از تحليلی است که در سال 79 و در ارتباط با پايان دوره اوّل رياست جمهوری آقای خاتمی نوشته بودم. لينکهای آن تحليل را در پائين میگذارم و اميدوارم اين نوشته مقدمهای برای بازنگری نظرات اصلاحی و غيرخشونت در آينده نزديک گردند.
1 ـ نيروهای سردرگُم
2 ـ آغازی دگر
3 ـ راهی پيچيده و دشوار
۳ نظر:
خیلی وقت بود نبودی . بگو کجا رفته بودی ؟
عذر می خواهم که در آن نمی خوانم . فردا نظر می دهم ؛ حتماً .
سلام
با شما موافق هستم. گرچه ما امروز به تعبير سالمرگ دوم خرداد را برگزار مي كنيم اما، در دوره اصلاحات نتايج مثبت زيادي حاصل شد منجمله كاهش شدت مرزبندي هاي سياسي ، تقويت روحيه ملي و امكان گفتگو ميان اقشار مختلف جامعه . به اميد پويايي بيشتر جامعه ايران.
آقای درویش پور با سلام و در قیاس با دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری ؟
ارسال یک نظر