مهمترين انگيزهی سياسی سفر رئيس جمهور ايران به
عراق را میتوانيم در يک جمله خلاصه و تعريف کنيم:
بازی مقدماتی و تازهای بر محور جلب افکار عمومی در
جهت تدارک و آمادهسازی برای ايجاد روابطی دو جانبه
با آمريکا.
برقراری روابط دو جانبه با آمريکا، از جنبههای مختلف و متفاوت، بهنفع منافع ملی کشورست. منطق حکم میکند که مشوق آگاهانه چنين روابطی باشيم تا بهترين و منطقیترين شيوهها برگزيده شوند. اما حاکميت اسلامی، پيش از آنکه کوچکترين توجهی به منافع ملی ايران داشته باشد، بيشتر، زير فشار گروهی از پاسدارانی که از يکسو میخواهند به ظاهر انقلابی آنان خدشهای وارد نگردد، و از سوی ديگر، ترس از تحريمهای گسترده، که مبادا منافع اقتصادیشان در چشمانداز مورد تهديد و خطر قرار بگيرند؛ تن به چنين بازیای داده است.
بسياری از مؤلفههای سياسی و اقتصادی نشان میدهند که ايران در شرايطی وارد بازی جديد گرديد که بهرغم موقعيت ژئواستراتژيک فوقالعاده عالی و منابع نفت و گاز و غيره، در عرصه مناسبات بينالمللی، بسيار ضعيف و تقريباً در حاشيه قرار گرفته است. حتا به جرأت میتوان گفت که دعوت رسمی دولت عراق از ايران، از همين منظر بود که به زبان ديپلماسی، نامی غير از سياست فرصتطلبانه و حيلهگرانه ندارد. با اين وجود، پرسش مهم اين است که ورود به بازی جديد آيا میتواند تأمينگر همان اهدافی باشند که جمهوری اسلامی هموارۀ مايل بود تا از موضع قدرت، بر پشت ميزه مذاکره با آمريکا بنشيند؟
دولت ايران تبليغ میکند که: «آمريکا برای موفقيت خويش در منطقه، به همکاری با ايران نيازمندست» و به همين دليل اين آمريکاست که برای «حل مشکلاتش، خواهان مذاکره با ايران است». گروهی از رسانههای بينالمللی نيز با برجسته نمودن «خشم بوش»، میخواهند اينگونه القاء کنند که ضعف و ناتوانی بوش تا بدان سطح بود که نمیتوانست مانع از سفر احمدینژاد به عراق گردد؟! آيا واقعيتها همانیست که تبليغ میکنند؟
شيوه برخورد احمدینژاد اگرچه در ظاهر عاميانه بهنظر میرسد ولی، اثبات يک موضوع دشوار نيست که او به جهتدهی روشمند افکار عمومی پایبندست. تجربه انتخابات رياست جمهوری نُهم نيز نشان میدهد که ستاد انتخاباتی او در مناطق عشايری ايران و تلاش برای جلب نظر رؤسای ايلها و قبايل بسيار موفقيتآميز بود. اما در برخورد با مسائل جهانی و بهخصوص در ارتباط با مردم منطقه، جريان اصولگرا و يا اگر دقيقتر بنويسم طراحهان سياست خارجی ايران، کمتر به مقوله مديريت فکر و نقش سرمايههای اجتماعی بهاء میدهند. برخورد پروپاگاندی احمدینژاد و طرح مسائلی مانند «هولوکاست» يا خروج يهوديان از اسرائيل و اسکاندادن آنها در خاک اروپا؛ بدين معناست که آنها مردم منطقه را، توده بیشکلی میبينند. و يا شايد هم بر اين تصورند که با بالا بردن و برجسته ساختن سطح شعارها و لبه تيز حملهها عليه اسرائيل و آمريکا، يعنی از طريق ايجاد بحرانهای زودگذر بينالمللی، به آسانی میتوانند توازن نيروها را در کوتاهمدت برهم زده و موقعيتی تأثيرگذار و برتر در منطقه بيابند.
نه تنها دولت ايران، بلکه دولت آمريکا نيز به اين مهم واقف است که نيروهايی مانند حماس و حزبالله لبنان، بهرغم سرمايهگذاریهای غير قابل شمارش، نمیتوانند نيروی مادی جمهوری اسلامی در منطقه باشند. جنگ آنها عليه اسرائيل، بيشتر در جهت حفظ بقای خود و جلب نيروهای خودی معنی میدهد تا در جهت تحقق اهداف سياسی جمهوری اسلامی. وانگهی، طی سی سال دشمنی و نبرد لفظی ميان دو دولت ايران و آمريکا، حتا يک نمونه مستند را نمیتوان ارائه داد [البته موضوع عراق را فعلا استثناء بدانيم] که جمهوری اسلامی، از نيروهای حماس يا حزبالله لبنان، عليه منافع آمريکا و حتا اسرائيل در جهان بهرهای گرفته باشد. حکومت اسلامی از اين نيروها در جهت ترور مخالفين ايرانی در کشورهای مختلف اروپايی [آلمان، اتريش، فرانسه و غيره] بهره گرفت و اگرچه آن اعمال از نظر حقوقی نوعی تجاوز به قلمرو کشور ديگر معنی میدهد ولی، از نظر سياسی به مسائل داخلی مربوط میشدند. تنها پروندهای که در اين زمينهها به حکومت اسلامی نسبت میدهند، انفجار مرکز يهوديان در آرژانتين است که آن هم بهزعم من، هنوز کامل و مستند نيست.
از طرف ديگر، دولت آمريکا دقيقا میداند که دولت کنونی ايران، يک دولت استثنايی است و پيش از تسخير کرسی رياست جمهوری، يکی از نيرومندترين، بزرگترين و متشکلترين گروههای فشار را در حاکميت اسلامی تشکيل میداد. با همان خصوصيات نه تنها مشغول ادارۀ و هدايت سياست داخلی است، بلکه در مناسبات بينالمللی نيز، برای رئيس جمهور آمريکا نامه سرگشاده مینويسد. ايدئولوژی ثابتی ندارد و همواره از در انکار [مانند هولوکاست] و شانتاژ وارد میگردد. اهل بازی مبتنی بر قاعده ثابتی نيست. تند و تند استراتژی عوض میکند. با وجود براين، دولت کنونی حُسن ويژهای هم دارد. شديداً اهل معامله و کسب سود بيشتر است. يعنی جنگ يا تحريمهای گسترده، برای نيروهايی که شريانهای اصلی اقصاد کشور را در دستهای خود گرفتهاند، بههيچوجه مقرون به صرفه نيست. منتها بايد به شيوه آنان بازی را آغاز و دنبال کرد و گزارش مشترک نهادهای مختلف امنيتی و اطلاعاتی آمريکا به کنگره، نقطه آغازين بازی تازه هست. از آن زمان افکار عمومی و نظر بسياری از دولتها، جهتی ديگر که تلاشهای هستهای ايران صلح آميز نيست را دنبال میکنند. همانگونه که ديروز و امروز، مراسم رسمی ورود رئيس جمهور ايران به عراق، سبب شد تا شاخکهای کشورهای همسايه و بخصوص کشورهای عربی، حساستر گردد. از اين منظر، اگر افکار عمومی جهان به اين نتيجه برسد که ايران مسئول آشوبهای داخلی عراق بوده است؛ آن وقت جا دارد که بپرسيم شيوه جديد برقراری روابط دو جانبه، چه بخشی از منافع ملی ما را بهخطر خواهد انداخت؟
۱ نظر:
سلام. اصلن اين رييس ما از مهمان بازی خوشش مياد.فکر ميکنم ميخواد رکورد پاپ قبلی را بشکند.(لبخند)
راستش پيش بينی سياستها در ايران کار آسانی نيست.همانطور که گفتيد هر لحظه تصميمی ميگيرند.حظ مشی انها بستگی تمام با منافع خودشان دارد نه با منافع کشور و مردم.
ارسال یک نظر