عبدالقدیرخان، سازنده نخستین بمب اتم
پاکستان در گفتوگو با روزنامه بریتانیایی
گاردین گفته که اعترافات او مبنی بر فروش
دانش اتمی به ایران، کره شمالی و لیبی، زیر
فشار و بهزور از وی گرفته شده است.
منبع: سايت فارسی بیبیسی
چه بخشی از اين سخنان واقعيت دارند؟ عبدالقدير خان میگويد که آن اتهام را بهخاطر حفظ "منافع ملی" پاکستان پذيرفت و بههمين دليل در گذشته، به انتقال اطلاعات هستهای اعتراف کرده است. معنای اين سخن چيست؟ حالا پشيمان است که چرا بهخاطر حفظ منافع ملی پاکستان دروغ گفت؟ يا نه بر عکس، در برخورد با چنين تناقضی، باز هم مجبوريم که اين نحو از انکار و پشيمانی را نيز در راستای همان منافع ملی (؟!) منتها در سناريويی تازه و زير عنوان «پشيمانی ديپلماتيک»، ارزيابی کنيم؟ اگر معيار واقعی و اصل سخن بر سر ساختن و انبارکردن بمبهای هستهای است، عملکرد و سکوت «خان» در اين زمينهها نشان میدهند که او بههيچوجه از کرده خويش پشيمان نيست. يعنی در مقايسه با زندگی ديگر دانشمندان و پيشکسوتان اين راه، میتوان ثابت کرد که درک «خان» نسبت به ايجاد توازن قدرت در جهان کنونی، درکی است بغايت ارتجاعی و خطرناک. از اين منظر، نمیشود به سخنان او استناد کرد و آنرا پذيرفت.
خوب بهخاطر دارم نخستينبار، از زبان دبير فيزيک کلاس دهم دبيرستان بود که اخباری را در بارۀ زندگی اولين سازندگان بمب اتمی در جهان شنيدم. دبير فيزيک ما تعريف میکرد که: «پروفسور اوپنهايمر (ملقب به پدر بمب اتمی در جهان) بعد از اطلاع يافتن از اخبار بمبباران هيروشيما و ناکازاکی، تعادل روانی خود را از دست داد و تا هنگام مرگ، هرگز خود را نبخشيد».
سالها بعد فهميدم که پروفسور اوپن هايمر اگرچه رياست علمی پروژه «منهاتن» (پروژه کشف و توليد بمب هستهای در آمريکا) را بر عهده داشت ولی، همراه با او، گروهی از دانشمندان کشورهای مختلف جهان _خصوصاً دانشمندانی که از ترس دولتهای فاشيست، به آمريکا مهاجرت کرده بودند_ در اين پروژه حضوری فعال و نقشی بسيار مؤثر و کليدی داشتند. وانگهی، اوپن هايمر و گروهاش بعد از اولين آزمايش موفقيتآميز (ژوئيه سال 1945) در ايالت نيومکزيکو، دستهجمعی، از اين عمل خود پشيمان شده بودند. از «آلبرت انيشتين» نقل میکنند که وقتی نقش و قدرت نابودکننده فرمولهای کشف شده خويش را در اين آزمايش ديد، رو به جمع کرد و گفت: ای کاش «چلنگر» [بعضیها نوشتند نعلبند] شده بودم!
همينجا اضافه کنم که در فهم مقولۀ «پشيمانی»، من يکی کمی مشکل دارم. اين کجفهمی هم ريشهدارست و از همان لحظهای که داستان بالا را در کلاس درس شنيدم، ناخودآگاه جرقهای در ذهنم زده شد و بعدها با کمی مطالعه، با پرسش سمجی روبهرو گشتم: که براساس کدام سند و برهانی میتوانيم پشيمانی اوپن هايمر يا البرت انيشتين را بپذيريم؟ من اصلاً نمیفهمم که چرا و به چه دليل بايد آنها از کاری که پيشاپيش به ضرورت ساختن بمب اتمی در برابر اوجگيری قدرت فاشيسم پی بُرده بودند و به آن اعتقاد داشتند، در فرجام پروژه، ابراز پشيمانی کنند؟ ابراز تأسف و پشيمانی زمانی قابل فهم و تأييد است که انسانها در برابر دو راه متفاوت بدون چشمانداز، يا در برابر دو آلترناتيو مختلفی با فرجامی غيرقابل پيشبينی و محاسبه، قرار گرفته باشند. در اين عرصه، هم راه، راهِ واحد و مشخصی بود و هم، کارکرد و نتايج وسيلهای که میخواستند توليد کنند.
وانگهی، فرمولهای فيزيک تنها راهنمای عمل نيستند، بلکه بيانگر جوهر آن وسيله نيز هست که بايد در آزمايشگاهها و مراکز توليد آماده و ساخته شوند. مثلاً اگر شما دو فرمول مختلف بمب اتم و ساختن اتومبيل را در برابر چشمان فيزيکدانی بگيريد، او به شما خواهد گفت که جوهر فرمول اولی تخريب و انفجارست و جوهر اصلی فرمول دوم، حرکت و انتقال. بههمين دليل آنها از همان لحظه آغاز خوب میدانستند که ساختن بمب اتم، ساختن اتومبيل نيست که بیمبالاتیهای فردی و عدم رعايت مقررات راهنمايی توسط رانندگان، موجب بروز تصادف و فاجعه گردد. همهی فيزيکدانهايی که در آزمايشگاه «منهاتن» گرد آمده بودند، از همان آغاز آگاهانه، در جستوجوی کشف و توليد وسيلهای بودند که قدرت تخريبیاش، دهها برابر بيشتر از تخريب انفجاری توپ باشد. چند سال متوالی، شب و روز آزمايش کردند، بارها شکست خوردند تا به نتيجه برسند. چنين اراده پولادينی چگونه میتواند يکشبه پشيمان گردد؟
البته افکار عمومی عيار ديگری هم دارد! مردم پشيمانی آلبرت انيشتين و اوپن هايمر را، با عيارهای ذهنیـروانی، يا اخلاقیـمذهبی میسنجند و اينگونه توجيه میکنند که: آنها گرفتار عذابِ وجدان شده بودند! شکی نيست که اکثريت قضاوتها، حکمها يا پرسشهايی که در ارتباط با مرگ و زندگی در درون جامعه و در بين مردم طرح میگردند، عموماً در دايرۀ مسائل اخلاقی [وجدان اخلاقی] محدود میشوند. ولی محدود کردن آنها بهمعنای نفی مسئوليت نيست. در واقع جامعه عملکرد اين قبيل افراد را در درون دايرهای بهنام «دايرۀ برزخ» قرار میدهند که در خارج از مرزهای عقلانيت قرار دارند. کسی که از مرزهای عقلانيت فراتر میرود، حال دانسته يا ندانسته، بايد مسئوليت بپذيرد. موضوع مهمی که گويا در فرهنگ عبدالقدير خان، معنا و مفهومی ندارد.
ادامه دارد.
۲ نظر:
امروز فرصت کردم این مطلب بسیار جالب و پرمحتوا را بخوانم. گویند ماهی هروقت از آب بگیری تازه است. حسن جان دستت درد نکنه، لذت بردم، با اجازه لینک شد در بلاگ نیوز.
!حميد جان، سلام
با پوزش از اين که با تأخير کامنت شما را اُکی دادم. سرم مشغول بازی فوتبال بود. تا روز يکشنبه دو روز فرصت خوبی است برای دلداری دادن. از الان خانمت را آماده کن که اگر تيم آلمان در بازی فينال باخت، نگران نباشد.
!ضمناً ممنون از محبت بی دريغ سما
ارسال یک نظر