شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

چرا کودکان را در ايران اعدام می‌کنند؟ ـ ۱


روز گذشته (جمعه، ١٠ اکتبر)، مطابق تقويم‌نامه‌ی
سازمان ملل در دفاع از حقوق بشر _‌تقويمی که فقط آينده را نشانه می‌گيرد‌_ مصادف بود با ششمين سال‌گرد روز جهانی تلاش و مبارزه ايدئولوژی‌ـ‌فرهنگی در جهت لغو و محو اعدام‌ها در کشورهای جهان.
اين روز، يعنی روز مبارزه با تفکر و قوانينی که مدافع و موافق با اعدام‌ها است، نه تنها در درون جامعه ايرانی و در ميان طيف‌های مختلف اجتماعی با درجه تحصيلی دانشگاهی _‌يعنی خارج و فراتر از تفکر نيروهای عوام‌_ هنوز جايگاهی در خور و مناسبی ندارد، بل‌که برعکس و به‌جرأت می‌توان گفت که ايرانی‌ها به‌طور مشخص در مخالفت با قوانين اعدام، هنوز حساسيت ويژه‌ای از خود بروز می‌دهند.
از ظاهر مثال‌ها و دلايلی که انواع گروه‌های ايرانی ارائه می‌دهند‌، می‌توان چنين استنباط کرد که علت موافقت با اعدام ريشه اجتماعی دارد و تا حدودی مبتنی است بر شرايط ويژه جامعه و برگرفته از بحران و گسترش بی‌کاری و ديگر هرج‌و‌مرج‌های اجتماعی ناشی از آن. پير و جوان هر دو می‌گويند اگر ترس از اعدام‌ها وجود نداشت، طی بيست‌و‌چهار ساعت، در ايران جوی خون راه خواهد افتاد. جان و مال مردم در گروی تهديد و تجاوز دزدان و اوباشان قرار خواهند گرفت و آن‌وقت هيچ احدی امنيت نخواهد داشت.
اگر بپرسيد پس نقش قانون و وظايف دولت و همين‌طور مسئوليت مدنی شما در اين ميانه چيست، پاسخ موافقان اعدام، سکوتی است همراه با لبخندی تمسخرآميز. معنای آن تبسم را همه ما خوب می‌فهميم که به چه دليل اين قبيل واکنش‌ها ريشه فرهنگی دارند. فرهنگ جان‌دار و کُهنی که در تمامی صفحات داستان‌های تاريخی‌اش مثبوت است که چگونه دزدی و حضور در سر‌ِ گردنه‌ها، بخش اصلی زندگی قريب به اتفاق «عياران» و «جوان‌مردان»‌اش را تشکيل می‌دهند. فرهنگی که هنوز جاذبه دارد و هم‌ساز با تمايلات درونی تک‌تک بسياری از انسان‌ها است. دروغ چرا؟ هر کدام از ما زمانی مرتکب سرقت‌هايی _‌کاری به جزئی و کلی‌اش ندارم‌_ گرديديم. از چيدن سيب باغ همسايه بگيريد تا کش‌رفتن و برداشتن اموال اداری و ديگر استفاده‌های غيرمجاز از اموال عمومی و ديگر ثروت‌های ملی. با اين وجود و با ناديده گرفتن موارد بالا، پاسخ به يک پرسش کليدی الزامی‌ست: آيا مسئله موافقت با اعدام‌ها، فقط در همين سطحی است که مردم طرح می‌کنند، و اگر همه‌ی موانع ناامنی در درون جامعه برطرف گردند، انگيزه دفاع از اعدام‌ها نيز برطرف و يا دست‌کم، محدود و متوقف خواهند شد؟
در بادی امر پاسخ دقيق به پرسش بالا نيازمند يک‌سری کار ميدانی کارشناسانه است همين‌طور، مستلزم داشتن شناخت و تعريف دقيقی از سطح تغييراتی که در نگرش‌ها، ارزش‌ها و عادت‌های مردم ايجاد می‌گردد و قابل مشاهده‌اند. بديهی است که با افزايش بی‌کاران و تعداد معتادان در جامعه، به همان نسبت ارقام دزدی‌ها و چه‌بسا ارتکاب به قتل در حين دزدی، روندی رو به ازدياد را نشان خواهند داد. اگر بخواهيم موضوع عدم امنيت را متناسب با تعريف‌های عمومی و تا سطح دلهِ دزدی‌ها تنزل دهيم، در اين مورد مشخص حق با مردم است وقتی می‌گويند ما تأمين امنيتی نداريم. اما مسئله ديگری هم به موازات آن‌ها در درون جامعه قابل مشاهده‌اند که برداشت عمومی را از جهات مختلفی به‌چالش می‌طلبند. يک نمونه مشخص آن می‌توانيم به انواع محدوديت‌ها، فشارها و ضرب و شتم خانگی عليه زنان اشاره کنيم که ماهيتاً، پديده‌ نوظهور و مختص به شرايط ويژه امروز جامعه ما نيست. برخورد آمرانه با زنان _‌حتا در خانواده‌های تحصيل‌کرده‌_ پيش از اين‌که علت بيرونی داشته باشند ناشی از نگاه و نگرش مردانه است، و تا همين لحظه، ارقام و آمار جديدی به‌طور رسمی يا نيمه رسمی در کشور منتشر نگرديد که اثبات کنند درصد محدوديت‌ها و فشارها عليه زنان، نسبت به گذشته‌ها، به‌رغم تغيير ترکيب اجتماعی و افزايش درصد باسوادان در کشور؛ کاهش چشم‌گيری داشته است.
ناگفته نماند که برخلاف تفکر ديروز که زنان تحت تأثير فرهنگِ سنتی حفظ آبرو و ناموس، همواره موضوع را پوشيده نگه می‌داشتند؛ امروز، به‌دليل تغيير نگرش، درصد مراجعان به پليس و تعداد شکايت‌ها رو به افزايش است و موضوع و علت شکايت‌ها، به‌سهم خود می‌تواند پايه تحقيقاتی باشند که چگونه تفکر «مردانه»، به‌رغم وجود افزايش و گسترش انواع مراکز آموزشی، بالا رفتن درصد باسوادان و رشد ابزارها و تکنيک‌هايی که ما را با فرهنگ جوامع ديگر آشنا می‌کنند؛ هنوز در ايران جان سختی نشان می‌دهند و از اساس تغيير چندانی نکرده است. همين‌جا اضافه کنم وقتی می‌بينيم فقط درصد بسيار بسيار اندکی از مردان [در واقع تعداد انگشت شماری از مردان] نسبت به تصويب لايحه سراپا ارتجاعی خانواده در مجلس شورای اسلامی اعتراض می‌کنند؛ آيا نبايد نتيجه گرفت که نگرش‌ها، ارزش‌ها و عادت‌های مردان ايرانی در مقايسه با گذشته‌های دور، ماهيتاً تفاوت چندانی نکرده است؟ آيا نبايد نتيجه گرفت که دفاع از اعدام‌ها ناشی از انگيزه‌های روانی، درونی و شخصيتی است، نه ناشی از انگيزه‌های اجتماعی؟
اثبات اين نکته دشوار نيست هرگاه بگوئيم که نگاه مردانه به پديده اعدام، نه از سر انتقام‌جويی، هرچند گاه‌گاهی موضوع اعدام را با مقوله‌های ناموسی و جريحه‌دارشدن غيرت مردانه توجيه می‌کنند؛ بل‌که دليل اصلی موافقت با اعدام‌ها، بدين علت‌اند که موافقان، اعدام را مهم‌ترين عاملی برای مهار تمايلات و وسوسه‌های درونی خود می‌بينند. اين تمايلات را می‌توان در همه‌ی زمينه‌ها و حتا در ارتباط با «تئوری توطئه» و اعدام‌های سياسی نيز تعميم داد. برعکس، نگاه زنان به اين قبيل مسائل تحت تأثير فشارهای درونی نيست. تفاوت نگاه آنان با نگاه مردانه بر سر پذيرش يا عدم پذيرش يک‌سری ارزش‌ها است. زنان به «تغيير رفتار» در انسان‌ها _‌حتا به تغيير رفتار جانيان و قاتلان‌_ باورمندند و آن را غيرممکن نمی‌دانند. روی همين اصل است که زنان برخلاف حقوقی که قانون اسلامی برای آن‌ها تعيين کرده است، نخستين فردی هستند که از سر تقصير قاتلان فرزندان خود می‌گذرند و مانع از اعدام آن‌ها می‌گردند. و خلاصه در فرجام، آن تمايلات مردانه را چگونه می‌توانيم در موافقت با اعدام کودکان پيوند زنيم و تئوريزه کنيم؟
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: