جمعه، مهر ۰۳، ۱۳۸۸
کودتا در ايران شکست میخورد!
يکی از شخصيتهايی که اخيراً نام او در کيفرخواست دادستانی تهران عليه متهمان بازداشت شده به ميان آمد، «جان کين»، استاد علوم سياسی دانشگاه «وستمينستر» لندن است. او متهم شد که کارمند اطلاعاتی بريتانياست و در براندازی حکومت ايران نقشی مهم و مستقيم داشت.
گزارشگر تلويزيون بیبیسی فارسی گفتوگويی با آقای جان کين داشت که در برنامه 60دقیقه روز گذشته پخش گرديد. به دليل اهميت موضوعهای طرح شده در آن گفتوگو، کپی آن مطالب را در وبلاگ میگذارم.
بیبیسی ـ با توجه به دو بار ملاقات با آقای سعيد حجاريان، نظر شما در باره حرفهای او که تئوریهای علوم انسانی غربی برای ايران کارساز نيست، چيست؟
جان کين ـ طبيعتاً وقتی آقای حجاريان را در تلويزيون و در شرايط اعتراف اجباری ديدم، بسيار ناراحت شدم. هيچکس باور نمیکند که اين حرفها عقيده شخصی خودش باشد. اتفاقاً دو بار آقای حجاريان را ملاقات کردم. صحبت کوتاهی کرديم و چند جوک هم ميان ما رد و بدل شد. من خيلی به او احترام میگذارم. آدم متفکری است. جالب اينجاست که پيشزمينه مهندسی دارد اما علوم انسانی را پذيرفته، برای اينطکه ديده که در علوم انسانی ايدهها و مطالبی هست که در بستر ايران معاصر معنی میدهد.
اگر برگرديم به اعتراف اجباری که علوم انسانی باصطلاح غربی، با تجربه ايران بیگانهاند و برای همين هم خطرناکاند؛ فکر میکنم اينها يکسری گذارههای درهم هست و از آن چيزی بيرون نمیآيد. برای فهم دقيق موضوع شايد بتوانيم اينجا در باره «ماکس وبر» صحبت کنيم که موضوع اصلی اعترافهای آقای حجاريان بود.
از ماکس وبر خيلی چيزها میتوان فراگرفت. او يکی از انديشمندان بزرگ علوم انسانی اوائل قرن بيستم بود و يکی از مهمترين شخصيتها در علوم انسانی جديد. درست است که ماکس وبر در باره جهان اسلام چيزی ننوشت. قصدش را داشت ولی، چنين نکرد. با اين وجود، استادان و دانشجويان میتوانند چيزهای زياد از او بياموزند. در اين بين چيزهايی هم در افکارش هست که نبايد به آنها اعتنا کرد.
يکی از وجوههای ناخوشآيند از نقطه نظر ايران قرن بيستويکم، علاقه مارکس وبر به دولتهای «تریتُريال» است. يعنی دولتهايی که در مفهوم قلمرو معنا پيدا میکنند. و اعتقادش بر اينکه اين دولت تریتُريال بايد حاکم مطلق باشد، و خشونت در اين نظام سلاح کارساز نهايی است. شايد به کنايه بتوان گفت که اقليت حاکم در ايران میتوانند چيزهای زيادی در بارۀ راههای سرکوب، از ماکس وبر ياد بگيرند.
بیبیسی ـ چه چيزی در بطن تئوریهای علوم اجتماعی غربی هست که بعضی دولتها را نگران میکند؟
جان کين ـ منابعی از ايده و مفاهيم و بينشهای تاريخی در علوم انسانی هست که بر موضوعاتی مثل قدرت در دولت و جامعه تأثير میگذارند. احتمالاً کسانی هستند به ويژه، همان اقليت که از اين مفاهيم که در اين گسترهای که همان علوم انسانی میگوئيم، میترسند.
بیبیسی ـ مشخصاً در باره ايران چطور؟
جان کين ـ در حال حاضر حملهای به علوم انسانی از بالا آغاز شده با طرح اين موضوع که اين علوم با قرآن و حديث نمیخوانند و با نظام ولايت فقيه سازگار نيستند. اين عکسالعمل جالبی است. مطالب بسياری میتوان از اين علوم انسانی آموخت. مثلاً در باره مدرنيزاسيون. از هنگامی که علوم انسانی در قرن ۱۸ متولد شد آگاهی زيادی در بارۀ ـ مثلاًـ عملکرد بازار آزاد و معايب آن بوجود آمده، که اين [بحثها] مطمئناً در يگ نگاه جهانی به ايران هم ربط پيدا میکند.
بیبیسی ـ شما شباهتهايی میبينيد بين آنچه که در ايران در حال وقوع هست و آنچه که سی سال پيش رُخ داد و منجر به انقلاب سال ۵۷ شد؟ اين شباهتها چهها هستند؟
جان کين ـ من فکر میکنم ايران و ايرانیها در اين هر دو بُرههی تاريخی که ۳۰ سال با هم فاصله دارد، خود را در آستانهی توسعهگرايی در جهان اسلام ديدهاند. انقلاب سال ۵۷ به نظر من به درستی يک نقطه عطف تاريخی لقب گرفت، زمانی که ديکتاتوری سکولار شاه از پائين تحت فشار قرار گرفت. اما، ماهيت رويداد امروز کاملاً متففاوت است. مردم ايران و نخبگان اين کشور هنوز تحت تأثير پیآمدهای انقلاب ۵۷ زندگی میکنند.
يکی از مفاهيم مهم در علوم اجتماعی اين است که انقلابها يک روزه يا يک ساله اتفاق نمیافتد. دهها سال يا حتا يک قرن طول میکشد تا انقلابی به ثمر برسد و برای مسائلی که مطرح کرده، راه حلی پيدا شود. به نظر من اتفاقی که امسال در ايران افتاد هم نقطه عطف تاريخی به حساب میآيد. از منظر علوم اجتماعی، ما میبينيم حکومتی که مشروعيت خود را از طرف خدا میدانست، اعتبار خود را از دست داد. با حوادثی که اتفاق افتاده قدرت مطلقه سياسی ديگر نمیتواند کارهای خود را با توسل به دين توجيه کند.
اما نقطه عطفهای ديگری هم ديده میشود. توسعه جنبشهای مدنی، جنبش سبز که به شبکههای اجتماعی متکی و مسالمتآميز است و تا بُن استخوان طرفدار جامعه مدنی است. جنبشی که میخواهد قدرت دولتی را هميشه پاسخگو به مردم نگه دارد. اينها چيزهای جديدیست که پيشفرضهای علوم اجتماعی در قرنهای ۱۷، ۱۸ و ۱۹ را زير سئوال میبرد. آن سالها میگفتند در کشورهای جهان اسلام هرگز تقسيم قدرت، بازار آزاد، دولت مشروطه يا دموکراسی اتفاق نخواهد افتاد. حالا به لطف اين اتفاقها، همهی اين پيشفرضها نقش بر آب شد. اين جنبش تأثيرات بلندمدتی نيز خواهد داشت. به نظر من، نه تنها اين کودتا شکست میخورد _چون نمیتواند بر چنين جامعهای پيچيده و بر مردمی با اين بينش حکمرانی کند_ بلکه، در دراز مدت نيز تأثيری عميق بر ساير کشورهای اسلامی خواهد گذاشت.
__________________________________
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر